63 ـ هرگز دست از دامنت بر نمى داریم!
فهرست موضوعات
جستجو 

در کتاب «الدمعة الساکبة» به نقل از کتاب «نور العین» آمده است که حضرت سکینه، دختر امام حسین(علیه السلام) مى گوید: در یک شب مهتابى در میان خیمه نشسته بودم که ناگاه صداى گریه و ناله اى توجّهم را جلب نمود، نگران بودم که زنان متوجّهم شوند. بپاخاستم و به دنبال آن رفتم، دیدم پدرم نشسته و در حالى که اصحابش به گرد وجود او حلقه زدند، چنین مى فرماید:

«إِعْلَمُوا، أَنَّکُمْ خَرَجْتُمْ مَعی لِعِلْمِکُمْ أَنِّی أَقْدِمُ عَلى قَوْم بایَعُونی بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ، وَ قَدِ انْعَکَسَ الاَْمْرُ، لاَِنَّهُمُ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْسیهُمْ ذِکْرَ اللّهِ. وَ الاْنَ لَیْسَ یَکُنْ لَهُمْ مَقْصَدٌ إِلاّ قَتْلی وَ قَتْلَ مَنْ یُجاهِدُ بَیْنَ یَدَىَّ، وَ سَبْىَ حَریمی بَعْدَ سَلْبِهِمْ، وَ أَخْشى أَنَّکُمْ ما تَعْلَمُونَ أَوْ تَعْلَمُونَ وَ تَسْتَحْیُونَ. وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ، فَمَنْ کَرِهَ مِنْکُمْ ذلِکَ فَلْیَنْصَرِفْ، فَاللَّیْلُ سَتیرٌ وَ السَّبیلُ غَیْرُ خَطیر وَ الْوَقْتُ لَیْسَ بِهَجیر، وَ مَنْ واسانا بِنَفْسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِی الْجِنانِ نَجِیّاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمنِ، وَ قَدْ قالَ جَدِّی رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله): وَلَدی حُسَیْنٌ یُقْتَلُ بِطَفِّ کَرْبَلاَءَ غَریباً وَحیداً عَطْشاناً فَریداً، فَمَنْ نَصَرَهُ فَقَدْ نَصَرَنی وَ نَصَرَ وَلَدَهُ الْقائِمَ، وَ لَوْ نَصَرَنا بِلِسانِهِ فَهُوَ فِی حِزْبِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ».

«بدانید! شما زمانى با من همراه شدید که فکر مى کردید من به سوى قومى مى روم که با زبان و قلبشان با من بیعت کرده اند و اکنون عکس آن را مى بینیم، شیطان بر آنها چیره شده و آنها را از یاد خدا غافل نموده است، و آنها هدفى جز کشتن من و همراهانم و به اسارت کشاندن خانواده من بعد از غارت آنان ندارند، و من مى ترسم (بعضى از) شما از این وضعیت بى خبر باشید یا خبر دارید، ولى شرم دارید که مرا ترک کنید. بدانید نزد ما خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، خدعه و نیرنگ حرام است. پس هر کس ماندن در کنار ما را نمى پسندد، هم اکنون بازگردد که شب پوشش خوبى است و راه بى خطر و زمان هم براى رفتن بسیار; ولى هر کس با جان خود ما را یارى کند از خشم خداوند نجات یافته و با ما در بهشت برین خواهد بود. جدّم پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده است: فرزندم حسین(علیه السلام) در کربلا غریب و تنها و تشنه شهید خواهد شد. هر کس او را یارى نماید، مرا و فرزندش حضرت قائم(عج) را یارى کرده است و هر کس با زبانش ما را یارى کند، در روز قیامت در حزب ما خواهد بود...».

به چهره پدرم که سرش را پایین انداخته بود نگریستم، گریه امانم نداد، ترسیدم متوجّه من شود، سرم را به سوى آسمان بالا گرفتم و عرض کردم:

«بار الها! این مردم دست از یارى ما برداشتند ; دست از یاریشان بردار و هیچ دعایى را از آنان مستجاب نکن و بر آنان [ظالمان را] مسلّط کن و از شفاعت جدّم در روز قیامت محرومشان دار!»

هنگامى که باز مى گشتم و اشک از دیدگانم بر گونه هایم جارى بود، عمّه ام امّ کلثوم مرا دید و فرمود: چه شده است؟ جریان را نقل کردم، عمّه ام فریاد زد، واجدّاه، وا  علیاه، وا حسناه، وا حسیناه، اى واى بر بى یاورى... .

عمّه ام گفت: برادر! ما را به حرم جدّمان برسان. فرمود:

«یا اُخْتاهُ! لَیْسَ لِی إِلى ذلِکَ سَبیلٌ ; هان اى خواهرم! راهى براى انجام این کار نیست».

امّ کلثوم عرض کرد: براى این مردم از منزلت جدّت و پدر و مادرت و برادرت بگو (و به یادشان آور).

امام فرمود:

«ذَکَّرْتُهُمْ فَلَمْ یُذَکَّرُوا، وَ وَعَظْتُهُمْ فَلَمْ یَتَّعِظُوا وَ لَمْ یَسْمَعُوا قَوْلی، فَما لَهُمْ غَیْرُ قَتْلی سَبیلا، وَ لابُدَّ أَنْ تَرَوْنی عَلَى الثَّرى جَدیلا، لکِنْ أُوصیکُنَّ بِتَقْوَى اللّهِ رَبِّ الْبَرِیَّةِ وَ الصَّبْرِ عَلَى الْبَلِیَّةِ وَ کَظْمِ نُزُولِ الرَّزِیَّةِ، وَ بِهذا وَعَدَ جَدُّکُمْ، وَ لا خُلْفَ لِما وَعَدَ، وَدَّعْتُکُمْ إِلهِىَ الْفَرْدَ الصَّمَدَ ; یادآورى کردم ولى توجّهى نکردند، پندشان دادم ولى نپذیرفتند، آنان هیچ هدفى جز کشتن من ندارند، و به ناچار مرا در این دشت به خاک افتاده خواهید دید، شما را به تقواى خداوندى که پروردگار عالم است و بردبارى در برابر گرفتارى ها و خویشتن دارى در برابر مصائب سفارش مى کنم. جدّ شما، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مرا به این روز نوید داده است وعده اى که تخلّفى در آن نخواهد بود. شما را به خداى یگانه بى نیاز مى سپارم».

سپس مدّتى گریستم و امام این آیه را تلاوت کرد: «(وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) ; آنها به ما ستم نکردند بلکه به خود ستم مى نمودند».(1)

پس از سخنان صریح و آزادمنشانه ابى عبدالله(علیه السلام)، ابتدا عبّاس بن على (برادر رشیدش) به امام(علیه السلام) عرض کرد: براى چه دست از تو برداریم؟ براى این که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزى را ببینیم!!

آنگاه برادران امام و فرزندان و برادرزادگان او و فرزندان عبدالله بن جعفر (فرزندان حضرت زینب) به پیروى از عبّاس یکى پس از دیگرى، سخنان مشابهى گفتند، طبعاً امام(علیه السلام) از این همه وفادارى و پایمردى و شهامت در انتخاب بهترین راه

وبهترین سرنوشت شاد شد.

آنگاه روى به فرزندان عقیل نمود و فرمود:

«یا بَنی عَقیل! حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِم، اِذْهَبُوا قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ ; افتخار شهادت مسلم براى خاندان شما کافى است، اینک من به شما اجازه مى دهم که بروید (و از این وادى پر خطر خود را نجات دهید)».

آنها عرض کردند: «مردم چه مى گویند؟! مى گویند ما بزرگِ خاندان و سالار و افتخار خود و عموزادگان خود را که بهترین مردم بودند در چنگال دشمن رها کردیم، بى آن که با آنها به طرف دشمن تیرى رها کنیم و یا با نیزه هاى خویش زخمى بر دشمن وارد سازیم و یا شمشیرى علیه آنان به کار ببریم!!».

نه به خدا سوگند! چنین نمى کنیم، بلکه جان خود و اموال و اهل خود را فداى تو سازیم و در کنار تو جهاد مى نماییم و راه پر افتخار شهادت را که تو پیشتاز آن هستى مى پیماییم. زندگى پس از تو ننگمان باد!

سپس مسلم بن عوسجه به پا خاست و گفت: «آیا تو را در این شرایط در حلقه محاصره دشمن رها کنیم و برویم؟ در پیشگاه خدا براى تنها گذاردن تو چه عذرى داریم؟ به خدا سوگند از تو جدا نخواهم شد تا نیزه خود را در سینه آنها فرو برم و تا قبضه این شمشیر در دست من است بر آنان حمله مى کنم و اگر سلاحى نداشته باشم که با آن پیکار کنم با سنگ بر آنان حمله کنم، تا آنجا که همراه تو جان بسپارم».

پس از او شجاع دیگرى به نام «سعید بن عبدالله حنفى» بپاخاست و ضمن بیان وفادارى خود گفت:

«نه به خدا سوگند هرگز تو را، رها نخواهیم ساخت تا خداوند را گواه بگیریم که حرمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را در غیاب او در حقّ تو رعایت کردیم. به خدا سوگند اگر بدانم که در راه تو کشته مى شوم و دگر بار زنده شده و در آتش سوزانده مى شوم و خاکسترم را به باد مى دهند و هفتاد بار، با من چنین کنند، باز هم هرگز از تو جدا نخواهم شد تا در رکاب تو جان دهم. پس چرا چنین نکنم در حالى که کشته شدن فقط یک بار است و پس از آن کرامتى جاودانه است که پایانى ندارد».

پس از او، یاران نامدار امام(علیه السلام) زهیر بن قین و گروه دیگرى از اصحاب، سخنان حماسى همانندى بر زبان جارى ساختند.(2)

* * *

تاریخ جهان را ورق بزنید، آیا مى توانید جریانى شبیه جریان شب عاشورا پیدا کنید، شبى که پیشواى مردم و فرمانده لشکر به همه سپاهیان و افسران خود اذن ترک منطقه و نجات از مهلکه دهد، و آنها با علم و یقین به مرگ در فرداى آن شب، با افتخار و شادى اعلام وفادارى کنند و آماده باشند که نه یک جان، بلکه اگر هزارجان داشته باشند فداى او کنند!

چه حماسه باشکوه، چه صحنه عجیب و فراموش نشدنى، و چه علاقه و عشق آتشینى به شهادت در راه خدا و در رکاب یک رهبر الهى و آسمانى.

بى شک اگر اراده آهنین و عزم راسخ، و وفادارى بى نظیر آنها در میان مسلمین جهان تقسیم گردد هر کدام سهم وافرى خواهند داشت و دشمنان را براى همیشه مأیوس خواهند کرد.

یاد این بزرگ مردان تاریخ گرامى باد.

و راهشان پر رهرو!

 


1 . بقره، آیه 57.
2. الدمعة الساکبة، ج 4، ص 271 ; ناسخ التواریخ، ج 2، ص 158-180. بخشى از این ماجرا در ارشاد مفید، ص 442-443 آمده است.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای