15 ـ در بارگاه یزید
فهرست موضوعات
جستجو 

کاروان اسیران را آماده ورود به مجلس یزید کردند. مرحوم سید بن طاووس مى نویسد: اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را در حالى که به ریسمان بسته بودند، وارد  مجلس یزید کردند(1) و مطابق نقل «مقرّم»، ریسمان در گردن امام زین العابدین(علیه السلام) و زینب(علیها السلام)و سایر دختران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) انداختند و آنها را به سوى دربار یزید روانه ساختند و هر گاه که از راه رفتن باز مى ایستادند، آن بى رحم ها، آنها را مى زدند تا به راهشان ادامه دهند!(2)

از امام على بن الحسین(علیهما السلام) نقل شده است که ما دوازده تن مرد بودیم در حالى که ما را به غل و زنجیر بسته بودند، وارد مجلس یزید کردند. وقتى که در برابر یزید قرار گرفتیم، به او گفتم: «یا یَزیدُ ما ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللهِ لَوْ رَآنا عَلى هذِهِ الْحالَةِ; اى یزید اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند، گمان مى کنى درباره تو چه خواهد گفت؟».

فاطمه بنت الحسین نیز گفت: «تو دختران رسول خدا را اسیر مى کنى؟!».

با این سخن مردم مى گریستند و اهل خانه یزید (که از پشت پرده ناظر ماجرا بودند) نیز گریستند تا آنجا که صداى گریه ها بلند شد.

امام سجاد(علیه السلام) بار دیگر به یزید فرمود: «اگر پیامبر خدا مرا در غل و زنجیر ببیند، گمان مى کنى درباره تو چه مى گوید؟»

یزید که چنین دید، دستور داد، غل و زنجیر را از آن حضرت گشودند.(3)

همچنین نقل شده است، یزید دستور داد سرهاى شهدا و سر مقدّس امام حسین(علیه السلام) را آورده و در برابرش قرار دادند، آنگاه با اشاره به سر امام حسین(علیه السلام) به اهل مجلس رو کرد و گفت: «این مرد بر من مى بالید و مى گفت: «پدرم از پدر یزید و مادرم از مادرش و جدّم از جدّ او، بهتر است و من نیز از خود او بهترم» و همین سخن ها، وى را به کشتن داد!».

اما اینکه مى گفت پدرش از پدر من بهتر است، دیدید که پدرم به مبارزه با پدرش برخاست و خداوند به نفع پدرم بر ضدّ پدر او داورى کرد (و پیروزش نمود); اما این گفته حسین(علیه السلام) که مادرش از مادر یزید بهتر است، به جانم سوگند! درست گفته است و فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مادرم بهتر است; و امّا جدّش را بهتر از جدّم دانسته، آرى; هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نمى تواند ادّعا کند که از محمّد(صلى الله علیه وآله)بهتر است. ولى اینکه خودش را بهتر از من دانسته، باید گفت مثل اینکه او این آیه را نخوانده که: (قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ...).(4)

البته شکّى نیست که یزید به این مسأله نیز ایمان نداشت، همانگونه که از سخنان گذشته او معلوم شد و هدفش ریاکارى و مغالطه و گرفتن نتیجه نهایى بوده است.

به هر حال، یزید مى خواست پیروزى ظاهرى خود بر امام حسین(علیه السلام) را علامت حقانیّت و درستى راه خود بداند و نتیجه استدلالش این است که تمام جنایتکارانى که در طول تاریخ به قدرت رسیدند، همچون فرعون ها، نمرودها، حجاج ها، هیتلرها و... همه محبوب درگاه خدایند!!

پس از گفتگوهاى دیگرى میان امام چهارم و یزید، آن حضرت در پاسخ به یزید گفت: «اى پسر معاویه و هند! همیشه نبوّت و فرمانروایى ـ پیش از تولّد تو ـ براى پدران و اجداد من بوده است و جدّم على(علیه السلام) در روز بدر و احد و احزاب (در کنار رسول خدا بود و) پرچم رسول خدا در دستش قرار داشت، در حالى که پدرت (معاویه) و جدّت (ابوسفیان) پرچم هاى کفّار در دستشان بود!».

آنگاه امام على بن الحسین(علیهما السلام) این اشعار را خواند:

ماذا تَقُولُونَ إِذْ قالَ النَّبِىُّ لَکُمْ *** ماذا فَعَلْتُمْ وَأَنْتُمْ آخِرُ الاُْمَمِ

بِعِتْرَتی وَبِأَهْلی عِنْدَ مُفْتَقَدی *** مِنْهُمْ أُسارى وَمِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمِ

«چه خواهید گفت، آنگاه که پیامبر به شما بگوید: شما پس از من ـ با آنکه آخرین امّتید ـ با عترت و خاندانم چه کردید؟ جمعى از آنها اسیر و گروهى را به خاک و خون کشیدید؟!».

سپس افزود: واى بر تو اى یزید! اگر مى دانستى که چه کردى و چه جنایتى را در حق پدر و برادر و عموها و خاندانم مرتکب شدى، به یقین (از وحشت) به کوهها فرار مى کردى و بر روى خاکستر مى نشستى و فریاد ناله و غم سر مى دادى، از اینکه چرا سر پدرم، حسین پسر فاطمه و على(علیهم السلام) را بر سر دروازه شهرتان آویخته اید، با آنکه او امانت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)میان شما بود.

(اى یزید) من تو را در فرداى قیامتى که همه مردم گرد مى آیند، به خوارى و رسوایى بشارت مى دهم».(5)

* * *

امام سجاد(علیه السلام) مى دانست این سخنان در دل تاریک یزید که خالى از ایمان به خدا و یوم المعاد بود، کمترین اثرى نخواهد گذارد زیرا او مردى شرابخوار و جنایتکار بود که به این امور اهمیتى نمى داد، ولى در آن مجمع، گروه کثیرى از سرشناسان شام بودند که مخاطب واقعى امام(علیه السلام) محسوب مى شدند و این سخنان در دل آنها اثر مى گذارد و با توجه به اینکه دربار شاهان و خلفا، مرکز پخش اخبار بود، از آنجا به مناطق دیگر انتشار مى یافت، و ماهیت واقعى خاندان امیه را ظاهر مى ساخت و مهر کفر و بى ایمانى و بطلان بر پیشانى همه آنها مى زد.

آرى! خدا مى خواست این گروه جنایتکار بى خرد، سند رسوایى خود را که سرهاى مقدس شهیدان کربلا و اسیران خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بود، به همه جا ببرند و خود را بیش از پیش رسواى خاص و عام کنند.


1. ملهوف (لهوف)، ص 213 .
2. مقتل الحسین مقرّم، ص 350 .
3. بحارالانوار، ج 45، ص 132 .
4. بحارالانوار، ج 45، ص 131 .
5. بحارالانوار، ج 45، ، ص 135-136 .

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای