20 ـ بازمانده شام
فهرست موضوعات
جستجو 

مرحوم محدّث قمى از کامل بهائى نقل مى کند که: «زنان خاندان نبوّت، شهادت پدران را از فرزندان خردسال پنهان مى کردند و مى گفتند: پدرانتان به سفر رفته اند. این ماجرا ادامه داشت تا آن که یزید اسیران را به شام آورد (آنها را در مکانى نزدیک قصر اسکان دادند تا آنکه) دخترکى چهار ساله از امام حسین(علیه السلام)شبى از خواب برخاست،پریشان و آشفته شد و گفت: پدرم کجاست؟ من او را هم اینک دیدم!

زنان هنگامى که این سخنان را شنیدند، گریستند و صدا به شیون بلند کردند. یزید از خواب بیدار شد و پرسید: چه خبر است؟

خبر را به گوش یزید رساندند، وى دستور داد که سر پدر را نزد دختر ببرند; هنگامى که سر مقدّس امام حسین(علیه السلام) را نزد آن دختر خردسال آوردند، پرسید: این چیست؟ گفتند: سر پدر توست; آن دختر فریاد زد و بیمار شد و همان روزها در شام از دنیا رفت.

در برخى کتاب ها این داستان مشروح تر ذکر شده و آمده است: بر روى آن سر روپوشى گذاشتند و گفتند: این سر پدر توست. آن دختر آن سر را برداشت و در دامن نهاد و گفت: اى پدر چه کسى مرا در کودکى یتیم کرد؟...

آن دختر از این نوع سخنان فراوان گفت تا آن که لبانش را بر لب هاى پدر نهاد و آنقدر گریست که بیهوش شد; وقتى که او را حرکت دادند مشاهده کردند که از دنیا رفته و اهل بیت(علیهم السلام) نیز صدا به گریه و شیون بلند کردند».(1)

امّا اینکه این دختر چه نام داشت، در منابع معتبر نامى از او برده نشده است; هر چند معروف و مشهور آن است که نام او «رقیّه» است که هم اکنون در دمشق حرم باشکوهى به نام او موجود است و هر سال هزاران نفر از مشتاقان اهل بیت(علیهم السلام) به زیارت وى مى روند.

مرحوم سید بن طاووس در حوادث عصر تاسوعا آنجا که نقل مى کند حسین(علیه السلام)زنان را دلدارى مى دهد، از رقیه نام مى برد و مى نویسد: امام حسین(علیه السلام) امّ کلثوم، زینب، رقیه، فاطمه و رباب را مورد خطاب قرار داد و آنها را به صبر و بردبارى دعوت کرد(2) ولى مشخص نکرده است که آیا او فرزند امام حسین(علیه السلام) و چند ساله بود.

مرحوم علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه از رقیه بنت الحسین یاد مى کند و مى گوید در دمشق قبرى است که منسوب به اوست(3) در ریاحین الشریعه نیز نام آن دختر رقیه آمده است.(4)

* * *

جان دادن دختر سه یا چهارساله امام حسین(علیه السلام) در خرابه شام با آن وضع دلخراش و رقّت بار و سپس برپا شدن آن بارگاه بسیار باشکوه بر قبرش، در حالى که از آن همه شوکت ظاهرى بنى امیه چیزى در آنجا باقى نمانده، درس عبرت بسیار مهمى براى همه عبرت بینان شده است که چگونه آن کاخ هاى با عظمت امویان ویران گشت و اثرى از آن باقى نماند، ولى آن خرابه به برکت طفل چهارساله اى از خاندان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این گونه آباد شد، و همین موضوع، سوژه داغى براى ادبا و شاعران نکته دان شده است و اشعار زیبا و جالبى در این باره سروده اند; از جمله یکى از آنها از زبان دختر امام حسین(علیه السلام)چنین سروده است:

زائران قبر من! این شام، عبرت خانه است *** مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرانه است

دخترى بودم سه ساله، دستگیر و بى پدر *** مرغ بى بال و پرى را این قفس کاشانه است

بود سلطانى ستمگر، صاحب قدرت یزید *** فخر مى کرد او که مستم، در کفم پیمانه است

داشت او کاخى مجلّل، دستگاهى با شکوه *** خود چه مردى، کز غرور سلطنت دیوانه است

داشتم من بسترى از خاک، بالینى ز خشت *** همچو مرغى کو بسا محروم ز آب و دانه است

تکیه مى زد او به تخت سلطنت با کبر و وجد *** این تکبّر، ظالمان را عادت روزانه است

من به دیوار خرابه مى نهادم روى خود *** زان همیشه رو سفیدم، شهرتم شاهانه است

بر تن رنجور من شد کهنه پیراهن، کفن *** پر شکسته بلبلى را این خرابه لانه است

محو شد آثار او، پاینده شد آثار من *** ذلّت او، عزّت من هر دو جاویدانه است


1. نفس المهموم، ص 259-260.
2. ملهوف (لهوف)، ص 141.
3. اعیان الشیعه، ج 7، ص 34.
4. ریاحین الشیعه، ج 3، ص 309.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای