اربعین در کربلا چه گذشت؟
فهرست موضوعات
جستجو 

مطابق نقل سید بن طاووس کاروان اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا با جابر و یارانش ملاقات کردند و با گریه و ناله و زارى به استقبال یکدیگر شتافتند و چند روزى را در کربلا به اقامه عزا پرداختند.

اینک جاى آن دارد که حال و هواى گروهى که پس از چهل روز، بار دیگر به کربلا آمده اند، را مجسم کرد. اینان به مکانى قدم گذاشته اند که با خاطرات تلخ و کوهى از اندوه و غم آنجا را ترک گفتند. جایى که چهل روز پیش، پرپر شدن عزیزان خود را مشاهده کردند و با چشمان خود غربت پدران و برادران و عموها و عموزادگان خود را دیدند.

بر زینب کبرى(علیها السلام) چه گذشت؟ او که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) رهبرى کاروان اسیران را ـ به همراه امام سجاد(علیه السلام) ـ به عهده داشت، و همه جا از جان او و زنان و کودکان مراقبت مى کرد و گاه خود را سپر بلاى آنها قرار مى داد و در کوفه و شام با افشاگرى هایش ظالمان را رسوا ساخت، بذر انقلاب را در همه جا پاشید و پیام خونین کربلا را به گوش مردم رساند، اینک با بدن رنجور و تن مجروح، ولى روسفید و سرافراز به زیارت مولا و برادر عزیزش حسین بن على(علیه السلام) آمده است.

خاطرات بودنش با برادر، همراهى او در مسیر مدینه به مکه و از مکّه تا کربلا، سفارش هاى برادر به او، رنج هاى حسین(علیه السلام) در شهادت یاران و برادران و فرزندان، بدن هاى قطعه قطعه شهیدان و سرهاى جدا شده عزیزان، همه و همه از خاطر او مى گذرد.

خداحافظى آخرش با پسر فاطمه(علیها السلام) و با پیکر بى سر برادر و همچنین یاد و خاطره خیمه هاى سوخته و دامن هاى آتش گرفته کودکان، زینب را بى تاب مى کند و اکنون که بدون خوف از دشمن مى تواند عقده دل خالى کند، بى تردید کنار قبر برادر و دیگر شهیدان مویه مى کند و مى گرید. اما با این حال، همچنان باید مراقب دیگر زنان و کودکان باشد، نکند از شدّت غم قالب تهى کنند و کنار قبور شهیدان جان دهند!!

بر رباب و سکینه و فاطمه و دیگر زنان چه مى گذرد؟ خاطرات تلخ و جانکاه، یک به یک از جلوى چشمان آنها عبور مى کند...

خاطرات تشنگى و بى تابى على اصغر، حلقوم دریده او و پرپر شدنش روى دست پدر با سینه سوخته رباب چه مى کند؟!

یاد غربت و تشنگى پدر، نوازش هاى آخرین بابا، نداى «هل من ناصر» او و ذوالجناح بى صاحبش به سکینه امان نمى دهد!!!

یاد و خاطره پیکر خونین على اکبر، فرق شکافته قاسم، دست هاى قلم شده عباس، لبان تشنه، علقمه، مشک سوراخ شده، چشمان به تیر نشسته و صداى محزونى که مى گفت: «اکنون کمرم شکست» با دختران و زنان چه مى کند؟!

نمى دانیم چه کسى میدان دار مویه ها بود و از کدام مصیبت مى گفتند. شاید همه با هم مویه مى کردند و ضجه مى زدند و عقده هاى دل مى گشودند; ولى طبیعى است که پس از گذشت یک روز، دیگر سینه ها توان فریاد نداشت، صداها گرفته و حنجره ها خسته بود. امّا مى توان با دست اشاره کرد به: آب و مشک، تیغ و حلقوم، دست و سینه، خیمه سوخته و گوش هاى دریده و گوشواره هاى غارت شده...!!

آرى چنین بود داستان غم انگیز اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا!

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای