ج) قیام مختار
فهرست موضوعات
جستجو 

همانگونه که گذشت، قیام توّابین با کشته شدن سران نهضت، درهم شکست و شعله انقلاب براى مدّتى به خاموشى گرایید.

ولى طولى نکشید که با ظهور «مختار» طوفان عظیم دیگرى برخاست و آتش خشم و انتقام سراسر عراق را فرا گرفت و خرمن هستىِ امویان و قاتلان جنایت پیشه کربلا را یکى پس از دیگرى سوزاند و خاکستر نمود.

مختار یکى از چهره هاى سیاسى و پرنفوذى است که با درایت و زیرکىِ خاصّى، با شعار خونخواهىِ امام حسین(علیه السلام) ارادتمندان آن حضرت را به گرد خود جمع کرد و براى فرصتى کوتاه زخم هاى دلشان را التیام بخشید.

پدر وى «ابوعبیدة بن مسعود ثقفى» از مردان شجاع و فرمانده لایقى بود که در دوران عمر خود کارهاى برجسته اى انجام داد و سرانجام در «یوم الجسر» ـ در جنگى که میان مسلمانان و لشکر فارس در زمان خلیفه دوم اتّفاق افتاد ـ در نزدیکى «حیره» در کنار پل دجله به اتّفاق یکى از فرزندانش به نام «جبر بن أبى عبیدة» در سال 14 هجرى، کشته شد.(1)

«اصبغ بن نباته» مى گوید:

مختار را در حالى که طفلى خردسال بود، بر زانوى امیرالمؤمنین(علیه السلام) دیدم که آن حضرت دست محبّت بر سر و روى او مى کشید و مى فرمود: «یا کَیِّس، یا کَیِّس; اى تیزهوش! اى تیزهوش!».(2)

با بررسى تاریخ قیام مختار به خوبى در مى یابیم که تعبیر امام چه قدر دقیق و حساب شده بوده است. مختار با عالى ترین شیوه هاى تبلیغى که حکایت از مردم شناسى وى مى کرد، در مدّت کوتاهى اندیشه هاى مردم را مخاطب قرار داد و احساسات برافروخته آنان را نسبت به امام حسین(علیه السلام) به یکى از پرشورترین قیام هاى مسلّحانه مبدّل ساخت.

او همان کسى است که «مسلم بن عقیل» ـ سفیر و نماینده امام حسین(علیه السلام) در کوفه ـ هنگام ورود به کوفه با وجود بزرگان زیادى که در کوفه بودند راهىِ خانه وى شد و پس از مدّتى به خانه «هانى بن عروه» نقل مکان کرد.

هنگامى که «عبیدالله زیاد» با ارعاب و تهدید مردم کوفه را از اطراف مسلم پراکنده ساخت، «مختار» در قریه اى به نام «القفا» بود و به منظور حمایت از مسلم با تعدادى از همراهان خود به سوى کوفه حرکت کرد، ولى در میانه راه توسّط سربازان عبیدالله دستگیر و روانه زندان شد.

در تمام مدّتى که واقعه کربلا رخ داد او در زندان در کنار هم بندش ـ میثم تمّار، یار فداکار امیرالمؤمنین(علیه السلام) ـ به سر مى برد.

ابن ابى الحدید مى نویسد:

میثم تمّار در زندان به مختار گفت:

«إِنَّکَ تَفْلِتُ وَ تَخْرُجُ ثائِراً بِدَمِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) فَتَقْتُلُ هذا الْجَبّارَ الَّذی نَحْنُ فِی سِجْنِهِ، وَ تَطَأُ بِقَدَمِکَ هذا عَلى جَبْهَتِهِ وَ خَدَّیْهِ ; تو از زندان آزادخواهى شد و به خونخواهى امام حسین(علیه السلام) قیام خواهى کرد و این ستمگرى که امروز من و تو در زندان او اسیریم، به قتل خواهى رساند و با پاى خود سر و صورت وى را لگدکوب خواهى کرد!».(3)

به یقین میثم این سخنان را با این قاطعیّت از جانب خود نگفته بود، بلکه قاعدتاً این از اخبار غیبى بود که از مولایش على(علیه السلام) شنیده بود.

چیزى نگذشت که حکم اعدام مختار از سوى ابن زیاد صادر شد، ولى هنگامى که مختار را پاى دار آوردند، فرمان آزادى وى از سوى یزید به اطّلاع ابن زیاد رسید، زیرا عبدالله بن عمر ـ شوهر خواهر مختار ـ نزد یزید براى او شفاعت کرده بود.

مختار پس از آزادى، به حکم ابن زیاد کوفه را ترک کرد و در مکّه به عبدالله بن زبیر، که در آنجا پرچم استقلال را برافراشته بود، پیوست.(4)

برخى از علماى شیعه که از مختار به نیکى یاد مى کنند، انگیزه وى را از پیوستن به ابن زبیر مصلحتى و موقّت مى دانند و مى گویند، مختار چون «عبدالله بن زبیر» را در پاره اى از اهداف، از جمله مخالفت با امویان با خود متّحد مى دید، به وى پیوست.

وى در جریان محاصره مکّه توسّط سپاه شام، به دفاع از حرم امن الهى که ابن زبیر در آن پناهنده شده بود، پرداخت.

ولى این اتّحاد دوامى نداشت و سرانجام مختار چون از مقاصد ابنزبیر و انحرافات وى با خبر شد، از وى کناره گرفت و رهسپار کوفه شد.(5)

مختار براى هدف بزرگى که در سر داشت ـ یعنى خونخواهىِ امام حسین(علیه السلام) ـ آرام و قرار نداشت و همواره صداى گرم میثم تمّار ـ از اصحاب سرّ امیرالمؤمنین(علیه السلام)ـ در گوش هاى وى طنین انداز بود، که تو براى خونخواهى امام حسین(علیه السلام) قیام خواهى کرد و قاتلان را به سزاى اعمالشان مى رسانى و از این جهت تکلیفى بر دوش خود احساس مى کرد که باید روزى به این امر عظیم اقدام کند.

این بود که ابتدا به سراغ فرزندان امیرمؤمنان(علیه السلام) رفت و مدّتى ملازم «محمّد بن حنفیّه» شد و از او احادیث و علوم اسلامى مى آموخت.(6)

ورود مختار به کوفه همزمان با شکوفایى قیام توّابین بود. وى با تبلیغات گسترده به کوفیان مى گفت: جنبش توّابین فاقد سازماندهى نظامى است و لذا نمى تواند موفّق و کارآمد باشد.

تبلیغات وى هر چند تا حدودى باعث شکاف در قیام توّابین شده بود، ولى چندان در جلب شیعیان موفّق نبود و در نتیجه با تحریک اشراف کوفه که از برنامه هاى مختار به وحشت افتاده بودند توسط عبدالله بن یزید ـ حاکم زبیرى کوفه ـ مجدّداً روانه زندان شد. مختار در زندان بود که قیام توّابین به شکست انجامید.(7)

وى بار دیگر با وساطت شوهر خواهرش ـ عبدالله بن عمر ـ از زندان آزاد شد و پس از آزادى، زمینه را براى قیام خویش مساعدتر دید. این بار نخست از امام سجّاد(علیه السلام) اجازه خواست تا مردم را به نام آن حضرت فرا خواند و قیامش را آغاز نماید.

ولى امام(علیه السلام) دعوت وى را نپذیرفت، هر چند مطابق روایات از کار وى تا آنجا که مربوط به انتقام از قاتلان امام حسین(علیه السلام) بود، اظهار رضایت و خرسندى مى نمود.(8)

پس از آن مختار به سراغ «محمّد بن حنفیّه» رفت و دعوت خویش را به نام وى آغاز کرد.(9)

«طبرى» در تاریخش مى نویسد:

«محمّد حنفیّه» در پاسخ تقاضاهاى مختار چنین گفت:

«فَوَاللهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللهَ انْتَصَرَ لَنا مِنْ عَدُوِّنا بِمَنْ شاءَ مِنْ خَلْقِهِ ; به خدا سوگند! دوست دارم خداوند به وسیله هر یک از بندگانش که خواست ما را یارى نماید».(10)

همین پاسخ مبهم محمّد حنفیّه کافى بود که مختار قیامش را به وى منسوب کند و خود را نماینده وى معرّفى نماید.

مختار بدین وسیله شیعیان را به گرد خود جمع کرد، حتّى برخى از شیعیان، راهىِ حجاز شده تا صحّت گفتار او را مستقیماً از «محمّد حنفیّه» بشنوند.(11)

حمایت ابراهیم اشتر ـ فرزند برومند مالک اشتر ـ که از بزرگان قبیله معروف «مَذْحِج» بود و همانند پدر بزرگوارش ارادتى تمام نسبت به امیرمؤمنان(علیه السلام) و خاندانش داشت، مى توانست کمک بزرگى به مختار باشد.

ابراهیم نزد همه، چهره اى آشنا بود. ولى وى با تردید به مسأله قیام مختار مى نگریست، حتّى ابراهیم در قیام توّابین نیز شرکت نداشت.

تردید ابراهیم مى توانست براى مختار و یاران وى گران تمام شود ; در حالى که شخصیّت نافذ و بلندآوازه وى، مى توانست پیروزى مختار را قطعى نماید، این بود که مختار تمام همّت خویش را براى جذب ابراهیم به کار بست تا آن که وى را براى حضور در این پیکار حاضر به همکارى نمود.(12)

مختار مقدّمات قیام را با مشورت ابراهیم اشتر فراهم نمود و تاریخ آغاز آن را شب پنج شنبه 14 ربیع الاوّل سال 66 هجرى قرار داد.(13)

تحرّکات مخفیانه مختار از چشم جاسوسان حکومت مخفى نماند و اخبار تدارکات قیام او به «عبدالله بن مطیع» ـ استاندار منصوب «عبدالله بن زبیر» در کوفه ـ رسید. وى که کوفه را آبستن حوادث سهمگین مى دید سربازان حکومتى را در تمام راه ها گماشت و در شهر حکومت نظامى اعلام کرد.

اقدامات حاکمِ زبیرىِ کوفه، موجب شد تا قیام مختار به جلو افتد. زیرا ابراهیم اشتر شب سه شنبه 12 ربیع الاوّل سال 66 هـ پس از نماز مغرب با جمعى از یاران در حالى که سلاح در برداشتند به سوى منزل مختار رهسپار بود. در بین راه مأموران امنیّتى حکومت، راه را بر وى بستند ولى ابراهیم دست برد و نیزه یکى از سربازان را گرفت و درست در گلوى رئیس پلیس کوفه فرو کرد و وى را نقش بر زمین ساخت.

سربازان حاکم با دیدن این صحنه وحشت زده متوارى شدند و جریان را به استاندار کوفه گزارش دادند.

این حادثه موجب شد تا مختار تصمیم بگیرد در همان شب قیامش را با شعار «یالَثاراتِ الْحُسَیْنَ» آغاز کند.(14)

این شعار کافى بود تا بغض فشرده شده شیعیان را منفجر کند و خون را در رگ هاى ارادتمندان آن حضرت به جوش آورد. جوانان شیعه چنان فداکارانه به سربازان حکومتى یورش بردند که تنها پس از سه روز نبرد بى امان شهر به تصرّف مبارزان درآمد و عبدالله بن مطیع ـ استاندار زبیرى کوفه ـ به سوى بصره گریخت.

مختار پس از آزاد کردن کوفه بر فراز منبر رفت و خطاب به مردم گفت:

«تُبایِعُونی عَلى کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ الطَّلَبِ بِدِماءِ أَهْلِ الْبَیْتِ، وَ جِهادِ الْمـُحِلِّینَ وَ الدَّفْعِ عَنِ الضُّعَفاءِ ; با من بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهىِ اهل بیت و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعفا بیعت کنید».(15)

ولى سه دشمن سرسخت، از سه طرف حکومت نوپاى مختار را تهدید مى کرد:

1ـ حکومت شام به رهبرى بنىمروان، از سوى شمال.

2ـ حکومت عبدالله بن زبیر، از ناحیه جنوب (مکّه).

3ـ ضد انقلاب داخلى، از اشراف و قاتلان امام حسین(علیه السلام) در داخل عراق.

طبیعى بود که بنى امیّه نمى توانستند به قدرت رسیدن شیعیان را در عراق که قلب دنیاى اسلام در آن روز بود، تحمّل کنند. این بود که عبدالملک مروان که تازه به حکومت رسیده بود، عبیدالله بن زیاد را مأمور کرد تا قیام مختار را سرکوب کند و خود زمام امر کوفه را بدست گیرد.

لشکر ابن زیاد در حوالى «موصل» اردو زد. مختار، ابراهیم اشتر را با هفت هزار نیرو به منطقه جنگى اعزام کرد.

ولى از آن طرف، سرشناسان کوفه و قاتلان امام حسین(علیه السلام) چون «شَبَث بن ربعى»، «شمر بن ذى الجوشن» و دیگران که به شدّت از حاکمیّت مختار و شیعیان در کوفه به وحشت افتاده بودند، در غیبت ابراهیم اشتر، فرصت را غنیمت شمرده و به بقایاى نیروهاى مختار در کوفه یورش بردند و «دارالاماره» را محاصره کردند. مختار با دفع الوقت، براى ابراهیم اشتر پیام داد تا سریعاً به کوفه برگردد. او نیز به یارى مختار شتافت و با قدرت، توطئه سرشناسان کوفه را سرکوب نمود.

مختار پس از سرکوبى این حرکتِ مذبوحانه در کوفه، ابراهیم اشتر را مجدّداً روانه جنگ با ابن زیاد کرد و خود به خونخواهى خاندان پیامبر پرداخت.

ابراهیم اشتر در پنج فرسخى «موصل» سپاه ابنزیاد را چنان درهم ریخت که عدّه اى از آنان در حین فرار خود را به رودخانه افکندند و غرق شدند.

در این نبرد که درست روز عاشوراى سال 67 هجرى اتّفاق افتاد بسیارى از عناصر آلوده بنى امیّه چون عبیدالله بن زیاد و حصین بن نُمَیر به هلاکت رسیدند.

ابراهیم خود با شمشیرش، ابن زیاد ـ آن مرد خونخوار سنگدل ـ را دو نیم ساخت و جسدش را سوزاند و سرش را به کوفه نزد مختار فرستاد. او نیز آن را به مدینه نزد امام سجّاد(علیه السلام) فرستاد که امام با دیدن آن شاد شد.(16)

خبر هلاکت ابن زیاد، موج خوشحالى را به بنى هاشم هدیه کرد. در این زمینه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است:

«مَا اکْتَحَلَتْ هاشِمِیَّةٌ، وَ لاَ اخْتَضَبَتْ، وَ لاَ رُئِىَ فِی دارِ هاشِمِىٍّ دُخانٌ خَمْسَ حِجَج، حَتّى قُتِلَ عُبَیْدُاللهِ بْنُ زِیاد ; پس از حادثه دلخراش کربلا هیچ زنى از بنى هاشم خود را آرایش نکرد و به مدّت پنج سال در خانه بنى هاشم دودى (جهت پخت غذا) به هوا برنخاست تا آن که (آن مرد خبیث) ابن زیاد به هلاکت رسید».(17)

آتش انتقام از قتله کربلا چنان پرشور و شدید بود که در فاصله اندکى جانیان کربلا را طعمه خویش ساخت. هر یک به تناسبِ عمل زشتى که مرتکب شده بودند به اشدّ مجازات به سزاى اعمال ننگین خود رسیدند. این آتش نه تنها دامن سران و رهبران جنایت پیشه کربلا را گرفت بلکه به گفته عقاد مصرى:

«هر کسى دستى دراز کرده بود یا کلمه اى بر زبان رانده یا کالایى از لشکر امام حسین(علیه السلام) ربوده، یا کارى کرده بود که از آن بوى شرکت در فاجعه کربلا شنیده مى شد، سزاى عمل خویش یا اعانت بر جرم را دریافت کرد».(18)

«علاّمه مجلسى» در بحارالانوار از قول ابن نما مى نویسد:

«شمر در روز عاشورا شتر مخصوص امام حسین(علیه السلام) را به غنیمت گرفت و در کوفه به شکرانه قتل آن حضرت شتر را ذبح کرده و گوشتش را بین دشمنان آن حضرت تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام آن خانه هایى که این گوشت در آن وارد شده ویران کردند و همه افرادى که با علم و آگاهى از آن گوشت خوردند،اعدام شدند!!».(19)

مختار در اجراى مجازات چنان جدّى بود که کار از قتل قاتلان گذشته و به سوختن، ویران کردن خانه هاى آنها که محلّ توطئه و خیانت بود رسید. ولى همه این سخت گیرى ها را چیزى جز عدالت و دادگرى نمى توان دانست چرا که جنایات آنها بیش از این بود.


1 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 628 و مروج الذهب، ج 2، ص 315.
2 . بحارالانوار، ج 45، ص 344 و رجال کشى، ص 127. احتمالا به همین جهت که امام دوبار کلمه «کیِّس» را در مورد مختار به کار برده است، وى ملقّب به کیّسان (تثنیه کیس) شده است. برخى فرقه کیسانیّه را منسوب به وى مى دانند. (بحارالانوار، ج 34، ص 345)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 293.
4. رجوع کنید به : تاریخ طبرى، ج 4، ص 442-444.
5. رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج 4، ص 446 به بعد.
6. بحارالانوار، ج 45، ص 352 «رَحَلَ الْمُخْتارُ إِلَى الْمَدِینَةِ وَ کَانَ یُجالِسُ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِیَّةِ وَ یَأْخُذُ عَنْهُ الاَْحادِیثَ».
7. مراجعه شود به : تاریخ طبرى، ج 4، ص 470.
8. برخى از علماى شیعه معتقدند که عمل امام سجّاد(علیه السلام) به معنى نفى برنامه مختار نیست، بلکه به جهت شرایط و موقعیّت خاصّ امام سجّاد(علیه السلام) بوده که سخت تحت کنترل و فشار بوده است. (مراجعه شود به : تنقیح المقال علاّمه مامقانى، شرح حال مختار)
9. مروج الذهب، ج 3، ص 74.
10. تاریخ طبرى، ج 4، ص 492 و کامل ابن اثیر، ج 4، ص 214.
11. تاریخ طبرى، ج 4، ص 492.
12. تاریخ طبرى، ج 4، ص 494.
13. تاریخ طبرى، ج 4، ص 496 و کامل ابن اثیر، ج 4، ص 216.
14. تاریخ طبرى، ج 4، ص 498 ; فتوح ابن اعثم، ج 6، ص 103 و همچنین رجوع شود به : تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 258.
15. تاریخ طبرى، ج 4، ص 508. در امالى شیخ طوسى آمده است: «بایَعُوهُ عَلى کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ الطَّلَبِ بِدَمِ الْحُسَیْنِ وَ الدَّفْعِ عَنِ الضُّعَفاءِ».
16. مراجعه شود به : بحارالانوار، ج 34، ص 383-386 ; تاریخ طبرى، ج 4، ص 513-516 و ص 556 و فتوح ابن اعثم، ج 6، ص 183.
در تاریخ یعقوبى چنین آمده است: «إِنَّ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) لَمْ یُرَ ضاحِکاً قَطُّ، مُنْذُ قُتِلَ أَبُوهُ إِلاَّ فِی ذلِکَ الْیَوْمِ ; امام سجّاد از روزى که پدر بزرگوارش به شهادت رسید، خندان دیده نشد تا آن روز که سر ابن زیاد را نزدش آوردند». (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 259)
17. بحارالانوار، ج 45، ص 386.
18. ابوالشهداء، عبّاس محمود عقّاد، ترجمه محمد کاظم معزّى، ص 205 (با اندکى تصرّف).
19. بحارالانوار، ج 45، ص 377.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای