نگاهى به گذشته
فهرست موضوعات
جستجو 

اگر به زندگى اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نگاه کنیم به خوبى در مى یابیم که آن حضرت از نوجوانى فقط اهل بیت(علیهم السلام) را شایسته خلافت اسلامى مى دانست.

در تاریخ مى خوانیم: «روزى عمر بر منبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خطبه مى خواند و در خطبه خویش گفت: من به مؤمنان از خودشان سزاوارترم!

امام حسین(علیه السلام) که در گوشه مسجد نشسته بود ـ خطاب به عمر ـ فریاد زد:

از منبر پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پایین بیا! این منبر پدر تو نیست (که بر فراز آن قرار گرفته اى و این گونه ادّعاها مى کنى!).

عمر گفت: اى حسین! به جانم سوگند قبول دارم که این منبر پدر توست، نه پدر من، ولى بگو چه کسى اینها را به تو یاد داده است؟ پدرت على بن ابى طالب؟!

حسین(علیه السلام) فرمود: اگر من مطیع فرمان پدرم باشم به جانم سوگند او هدایت کننده است و من هدایت شده او خواهم بود. او بیعتى بر گردن مردم از زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)دارد که آن را جبرئیل از ناحیه خداوند نازل کرد و جز منکر کتاب خدا، این مطلب را انکار نمى کند. مردم آن را با قلب خویش شناختند (و دانستند حق با پدرم است) ولى با زبان آن را انکار کردند ; واى بر منکران حقوق ما اهل بیت!...

عمر گفت: اى حسین! هر کس حقّ پدرت را انکار کند، لعنت خدا بر او باد! (ولى من بى تقصیرم چرا که) مردم ما را امیر ساختند و ما نیز پذیرفتیم و اگر پدرت را امیر مى کردند، ما اطاعت مى کردیم!

امام حسین(علیه السلام) پاسخ داد: اى پسر خطّاب! کدام مردم تو را بر خویش امیر ساختند، پیش از آن که تو ابوبکر را بر خود (و مردم) امیر قرار دهى. وى نیز بدون حجّت و دلیلى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بدون رضایت آل محمّد(علیهم السلام) تو را بر مردم امیر ساخت. آیا رضایت شما دو نفر، همان رضایت (خدا و) پیامبر است؟!...

عمر که پاسخى نداشت، خشمگین از منبر فرود آمد و به همراه جمعى نزد على(علیه السلام)رفت و از حسین(علیه السلام) شکایت کرد...».(1)

امام حسین(علیه السلام) در تمام دوران خلافت پدر بزرگوارش امیرمؤمنان(علیه السلام) و برادرش امام حسن(علیه السلام) براى تقویت حکومت اسلامى در کنار آن بزرگواران حضور داشت و با دشمنان حکومت اسلامى مبارزه مى کرد.


1. احتجاج طبرسى، ج 2، ص 77-78.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای