حوادث دردناک هنگام رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله) و بعد از آن
فهرست موضوعات
جستجو 


 

امام(علیه السلام) در خطبه بالا اشاره به حادثه ناگوار رحلت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ضجه فرشتگان مى کند که حاکى از عظمت این مصیبت عظماست.

این حادثه هنگامى دردناک تر مى شود که حوادث ناگوار دیگرى را که مقارن و همراه آن یا بعد از آن واقع شد، مورد بررسى قرار دهیم که عمق فاجعه را بیشتر مى کند.

جمعى از شارحان نهج البلاغه در اینجا به ذکر بخشى از این حوادث پرداخته اند; ولى ما بهتر آن دیدیم که عناین قلم را به دست «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصب اهل سنّت، از علماى قرن ششم در کتاب ملل و نحل بسپاریم.

او اشاره به ده اختلاف مهم مى کند که هر کدام براى جهان مصائبى به بار آورد، هر چند مى کوشد آن را با اجتهاد اصحاب توجیه کند; ولى بدیهى است اعمال خلاف انجام شده به قدرى آشکار است که توجیه آن با مسئله اجتهاد یا اشتباه غیر قابل قبول است.

نخستین اختلاف را نزاعى مى داند که در بیمارى آخر عمر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) واقع شد. او از صحیح بخارى از «ابن عباس» نقل مى کند هنگامى که بیمارى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) که در آن بدرود حیات گفت، شدید شد، فرمود : «ایتُونى بِدَواةِ وَ قِرْطاس أکْتُبُ لَکُمْ کِتاباً لا تَضِلُّوا بَعْدى; دوات و کاغذى بیاورید براى شما نامه اى بنویسم تا با عمل کردن به آن بعد از من گمراه نشوید».

عمر گفت : «بیمارى بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) غلبه کرده (و آنچه مى گوید از هوش و حواس کافى سرچشمه نمى گیرد)، کتاب خدا ما را کافى است».

در این هنگام سر و صداى زیادى در میان اصحاب بلند شد، پیغمبر فرمود : «قُومُوا عَنّى لا یَنْبَغى عِنْدى التَّنازُعُ; از نزد من برخیزید و بروید، نزاع نزد من سزاوار نیست».

ابن عباس بعد از نقل این حدیث افزود: «الرَّزِیَّةُ کُلُّ الرَّزِیَّهِ ما حالَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ کِتابِ رَسُولِ اللهِ; مصیبت بزرگ این بود که میان ما و نامه پیامبر جدایى افکندند».(1)

سپس به اختلاف دوم در همان بیمارى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اشاره مى کند که فرمود: «جَهِّزُوا جیشَ أُسامَةِ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ; لشکر اسامه را آماده کنید و همراه آن بروید، لعنت خدا بر کسى که از آن تخلف کند».

در این هنگام جمعى گفتند امتثال امر پیغمبر بر ما واجب است و اسامة در خارج مدینه آماده حرکت (به سوى شام براى مبارزه با فتنه شامیان) است. عده دیگرى گفتند: بیمارى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شدید است، قلوب ما اجازه جدایى از او را نمى دهد، باید صبر کنیم ببینیم کار به کجا مى کشد.

اختلاف سوم نیز هنگام رحلت پیغمبر اتفاق افتاد. عمر بن خطاب گفت: «مَنْ قالَ أَنَّ مُحَمّداً قَدْ ماتَ قَتَلْتُهُ بِسَیْفی هذا وَ إِنَّما رُفِعَ إلَى السَّماءِ کَما رُفِعَ عیسى(علیه السلام); هر کس بگوید محمد از دنیا رفته، من او را با این شمشمیر به قتل مى رسانم، خدا او را به آسمان برد، همان گونه که عیسى(علیه السلام) را برد».

ابوبکر (گفتار او را شکست و) گفت: هر کس محمّد(صلى الله علیه وآله) را پرستش مى کرد، محمد(صلى الله علیه وآله)از دنیا دیده فرو بست و هر کس خداى محمّد را پرستش مى کند او نمرده و نخواهد مرد، سپس این آیه را تلاوت کرد: «(وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ...); محمّد فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به عقب (به دوران جاهلیّت و کفر) باز مى گردید...».(2)

در این هنگام مردم گفتار او را پذیرفتند، و عمر گفت: گویا تاکنون آیه اى را که ابوبکر تلاوت کرد، نشنیده بودم.(3)

اختلاف چهارم در مورد محل دفن پیامبر بود، مهاجران مکّه مى خواستند جسد حضرت را به مکّه ببرند، چون زادگاه او بود و انصار مدینه مى خواستند در مدینه دفن شود، چون دارالهجرة بود. گروهى علاقه داشتند حضرت را به بیت المقدس ببرند که محل دفن انبیاست. سپس همگى اتفاق بر این کردند که در مدینه دفن شود چون روایتى از آن حضرت بود که «اَلاَْنْبِیاءُ یُدْفَنُونَ حَیْثُ یَمُوتُونَ; پیامبران در همانجا که از دنیا مى روند باید دفن شوند».(4)

پنجمین اختلاف در مسئله امامت بروز کرد که به گفته همین دانشمند مهم ترین اختلاف بین امت، اختلاف در امامت وخلافت بود: «إِذْ ما سَلَّ سیفٌ فِی الاِْسْلامِ عَلى قاعِدَة دینیة مِثْلَ ما سَلَّ عَلَى الاِْمامَةِ فی کُلِّ زَمان; زیرا در هیچ برنامه دینى شمشیرى همچون شمشیرى که در امامت و خلافت در هر زمان کشیده شد، کشیده نشد».

سپس داستان سقیفه بنى ساعده و اختلافاتى را که در آن روى داد و سرانجام با ابوبکر بیعت کردند، نقل مى کند.

ششمین اختلاف را به امر فدک اختصاص مى دهد و اشاره به سخن فاطمه زهرا(علیها السلام)مى کند که آن را به عنوان هبه پیامبر و یا لااقل ارث پیامبر مطالبه مى فرمود; ولى ابوبکر با روایت (مجعول): «نَحْنُ مَعاشِرَ الاَْنْبِیاءِ لا نُوَرِّثْ، ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ; ما پیامبران چیزى را به ارث نمى گذاریم و هر چه را از ما بماند صدقه در راه خداست»، با وى مخالفت مىورزیدند.

آنگاه به هفتمین اختلاف درباره مانعان زکات که بعضى آنها را کافر مى دانستند و بعضى غیر کافر و اختلاف هشتم که تصریح ابوبکر به خلافت عمر در وقت وفاتش بود، مى کند که گروهى از مردم به او گفتند: «وَلَّیْتَ عَلَیْنا فظّاً غَلیظاً; شخص خشنى را بر ما گماشتى»; ولى گروهى او را پذیرا شدند.

نهمین اختلاف در امر شوراى شش نفره عمر بود که براى تعیین خلیفه بعد از خودش ترتیب داده بود و دهمین اختلاف در زمان امیرمؤمنان على(علیه السلام) رخ داد که بعد از اتفاق عموم مسلمین نسبت به خلافت و بیعت با آن حضرت روى داد، طلحه و زبیر و عایشه شعله جنگ جمل را برافروختند و معاویه جنگ صفین و خوارج جنگ نهروان را.(5)
1. صحیح بخارى، کتاب العلم، حدیث 114 و کتاب المرضى، حدیث 5669 .
2. آل عمران، آیه 144 .
3. از تاریخ طبرى استفاده مى شود که هنگام وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ابوبکر در «سُخ» یکى از آبادیهاى اطراف مدینه بود، هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت عمر برخاست و گفت: گروهى از منافقان گمان مى کنند پیامبر مرده است به خدا سوگند او نمرده و به سوى پروردگارش رفته است، همان گونه که موسى بن عمران چهل شب رفت و سپس بازگشت (پیامبر هم باز مى گردد) ابوبکر با خبر شد و به خانه پیامبر اکرم رفت و از رحلت او آگاه شد و به مسجد بازگشت، عمر همچنان براى مردم سخن مى گفت او رشته سخن را به دست گرفت و گفتارى را که در بالا ذکر کردیم بیان نمود (تاریخ طبرى، جلد 2، صفحه 442 حوادث سنه 11).
بعضى معتقدند هدف عمر از این گفت و گوها این بود که مردم را مشغول کند تا ابوبکر خود را در میان جمع حاضر کند و مسئله خلافت را سامان دهد.
4. در منابع حدیث اهل بیت آمده است که على(علیه السلام) فرمود: شریف ترین موضع همان موضعى است که خداوند پیامبرش را در آنجا قبض روح کرده، و به همین دلیل آن حضرت در همان خانه خودش دفن شد. (کامل بهایى، جلد 1، صفحه 285، تألیف عماد الدین طبرى).
5. ملل و نحل شهرستانى، صفحه 16-19، چاپ دارالفکر بیروت، (با تلخیص).
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای