89 ـ شبهه آکل و ماکول چیست؟
فهرست موضوعات
جستجو 

بیشتر مفسران و نویسندگان تاریخ در ذیل آیه 260 سوره بقره: واذ قال ابراهیم ربّ ارنى کیف تحیى الموتى ...»

داستان زیر را نقل کرده اند:

روزى ابراهیم (علیه السلام) از کنار دریائى مى گذشت مردارى را دید که در کنار دریا افتاده در حالیکه مقدارى از آن داخل آب و مقدارى دیگر در خشکى است، و پرندگان و حیوانات دریا و خشکى، از دو سو، آن را طعمه خود قرار داده اند، حتى گاهى بر سر آن با یکدیگر نزاع مى کنند. دیدن این منظره ابراهیم را به فکر مسئله اى انداخت که همه مى خواهند چگونگى آن را بطور تفصیل بدانند، و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است، او فکر مى کرد که اگر نظیر این حادثه براى جسد انسانى رخ دهد و بدن او جزء بدن جانداران دیگر شود مسئله رستاخیز که باید با همین بدن جسمانى صورت گیرد چگونه خواهد شد؟!

ابراهیم (علیه السلام) گفت پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى کنى؟ خداوند فرمود مگر ایمان باین ندارى؟ او پاسخ داد ایمان دارم لکن مى خواهم آرامش قلبى پیدا کنم.

خداوند دستور داد که چهار پرنده بگیرد و گوشتهاى آنها را در هم بیامیزد، سپس آنها را چند قسمت کند و هر قسمتى را بر سر کوهى بگذارد، بعد آنها را بخواند تا صحنه رستاخیز را مشاهده کند، او چنین کرد و با نهایت تعجب دید اجزاى مرغان از نقاط مختلف جمع شده، نزد او آمدند و حیات و زندگى را از سر گرفتند!

از شرحى که درباره انگیزه تقاضاى ابراهیم (علیه السلام) نسبت به مشاهده صحنه زنده شدن مردگان ذکر کردیم استفاده مى شود که بیشتر توجه ابراهیم در این تقاضا به این بوده که چگونه بدن حیوانى که جزء بدن حیوانات دیگر شده، مى تواند به صورت اصلى بازگردد؟ و این همان است که ما در علم عقائد از آن به عنوان «شبهه آکل و مأکول» نام مى بریم.

توضیح اینکه: در رستاخیز، خدا انسان را با همین بدن مادى باز مى گرداند، و باصطلاح هم جسم انسان و هم روح انسان برمى گردد.

در این صورت این اشکال پیش مى آید که اگر بدن انسان خاک شد و بوسیله درختان جزء گیاه و میوه اى گردید و انسان دیگرى آن را خورده و جزء بدن او شد، یا فى المثل اگر در سالهاى قحطى انسانى از گوشت بدن انسان دیگرى تغذیه کند، به هنگام رستاخیز، اجزاى خورده شده جزء کدام یک از دو بدن خواهد گردید؟ اگر جزء بدن اول گردد، بدن دوم ناقص مى شود و اگر بعکس جزء بدن دوم باقى بماند اولى ناقص و یا نابود خواهد شد.

از طرف فلاسفه و دانشمندان علم عقائد پاسخهاى گوناگونى به این ایراد قدیمى داده شده است، که گفتگو درباره همه آنها در اینجا ضرورتى ندارد، و بعضى از دانشمندان که نتوانسته اند پاسخ قانع کننده اى براى آن بیابند آیات مربوط به معاد جسمانى را توجیه و تأویل کرده اند و شخصیت انسان را منحصر به روح و صفات روحى او دانسته اند. در حالى که نه شخصیت انسان تنها وابسته به روح است، و نه آیات مربوط به معاد جسمانى چنان است که بتوان آنها را تأویل کرد بلکه همانطور که گفتیم صراحت کامل در این قسمت دارد.

بعضى نیز یکنوع معاد به ظاهر جسمانى قائل شده اند که با معاد روحانى فرق چندانى ندارد، ولى ما در این جا راه روشنترى با توجه به متون آیات داریم که با علوم روز نیز کاملا سازگار است و توضیح آن نیاز به چند مقدمه دارد:

1ـ مى دانیم که اجزاء بدن انسان بارها از زمان کودکى تا هنگام مرگ عوض مى شوند، حتى سلولهاى مغزى با این که از نظر تعداد کم و زیاد نمى شوند باز از نظر اجزاء عوض مى گردند، زیرا از یک طرف «تغذیه» مى کنند و از سوى دیگر «تحلیل» مى روند و این خود باعث تبدیل کامل آنها با گذشت زمان است، خلاصه اینکه در مدتى کمتر از ده سال تقریباً هیچ یک از ذرات پیشین بدن انسان باقى نمى ماند.

ولى باید توجه داشت که ذرات قبلى بهنگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند همه خواص و آثار خود را به سلولهاى نو و تازه مى سپارند، به همین دلیل خصوصیات جسمى انسان از رنگ و شکل و قیافه گرفته، تا بقیه کیفیات جسمانى، با گذشت زمان ثابت هستند، و این نیست مگر بخاطر انتقال صفات به سلولهاى تازه (دقت کنید).

بنابراین آخرین اجزاى بدن هر انسانى که پس از مرگ تبدیل به خاک مى شود داراى مجموعه صفاتى است که در طول عمر کسب کرده، و تاریخ گویائى است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر!

2ـ درست است که اساس شخصیت انسان را روح انسان تشکیل مى دهد، ولى باید توجه داشت که «روح» همراه «جسم» پرورش و تکامل مى یابد و هر دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، و لذا همانطور که دو جسم از تمام جهات با هم شبیه نیستند دو روح از تمام جهات نیز با هم شباهت نخواهند داشت.

به همین دلیل هیچ روحى بدون جسمى که با آن پرورش و تکامل پیدا کرده نمى تواند فعالیت کامل و وسیع داشته باشد، و لذا در رستاخیز باید همان جسم سابق بازگردد تا روح با پیوستن به آن فعالیت خود را در یک مرحله عالیتر از سر گیرد و از نتایج اعمالى که انجام داده بهره مند شود.

3ـ هر یک از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمى او را در بر دارد، یعنى اگر راستى هر یک از سلولهاى بدن را بتوانیم پرورش دهیم تا بصورت یک انسان کامل درآید آن انسان تمام صفات شخصى را که این جزء از او گرفته شده دارا خواهد بود. (دقت کنید).

مگر روز نخست یک سلول بیشتر بود؟ همان یک «سلول نطفه» تمام صفات او را در برداشت و تدریجاً از راه تقسیم به دو سلول تبدیل شد، و دو سلول به چهار سلول، و به همین ترتیب تمام سلولهاى بدن انسان به وجود آمدند، بنابراین هر یک از سلولهاى بدن انسان شعبه اى از سلول نخستین مى باشد که اگر همانند او پرورش بیابد انسانى شبیه به او از هر نظر خواهد ساخت که عین صفات او را دارا باشد.

اکنون با در نظر گرفتن مقدمات سه گانه فوق به پاسخ اصل ایراد مى پردازیم:

آیات قرآن صریحاً مى گوید: آخرین ذراتى که در بدن انسان در هنگام مرگ وجود دارد روز قیامت به همان بدن باز مى گردد(1) بنابراین اگر انسان دیگرى، از او تغذیه کرده، این اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلى برمى گردد تنها چیزى که در اینجا خواهد بود این است که لابد بدن دوم ناقص مى شود، ولى باید گفت در حقیقت ناقص نمى شود بلکه کوچک مى شود، زیرا اجزاى بدن او در تمام بدن دوم پراکنده شده بود که به هنگامى که از آن گرفته شد به همین نسبت مجموع بدن دوم لاغر و کوچک تر مى شود، مثلا یک انسان شصت کیلوئى که چهل کیلو از وزن بدن خود را که مال دیگرى بوده از دست خواهد داد. تنها بدن کوچکى به اندازه کودکى از او باقى مى ماند.

ولى آیا این موضوع مى تواند مشکلى ایجاد کند؟ مسلماً نه، زیرا این بدن کوچک تمام صفات شخص دوم را بدون کم و کاست در بردارد و به هنگام رستاخیز همچون فرزندى که کوچک است و سپس بزرگ مى شود پرورش مى یابد، و بصورت انسان کاملى محشور مى گردد، این نوع تکامل و پرورش به هنگام رستاخیز هیچ اشکال عقلى و نقلى ندارد.

آیا این پرورش هنگام رستاخیز فورى است یا تدریجى؟ بر ما روشن نیست، اما اینقدر مى دانیم هر کدام باشد هیچ اشکالى تولید نمى کند و در هر دو صورت مسئله حل شده است.

تنها در اینجا یک سؤال باقى مى ماند و آن این که اگر تمام بدن انسانى از اجزاء دیگرى تشکیل شده باشد در آن صورت تکلیف چیست؟

اما پاسخ این سؤال نیز روشن است که چنین چیزى اصولاً محال مى باشد، زیرا مسئله «آکل و مأکول» فرع بر این است که بدنى اول موجود باشد و از بدن دیگر تغذیه کند و پرورش یابد، و با توجه به این موضوع ممکن نیست تمام ذرات بدن اول از بدن دوم تشکیل گردد، باید بدنى قبلا فرض کنیم تا از بدن دیگرى بخورد بنابراین بدن دیگر حتماً جزء او خواهد شد نه کل او. (دقت کنید).

با توجه به آنچه گفتیم روشن مى شود که مسئله معاد جسمانى با همین بدن هیچگونه اشکالى تولید نمى کند و نیازى به توجیه آیاتى که صریحاً این مطلب را ثابت کرده است نداریم.(2)


1 ـ به آیاتى که مى گوید مردم از قبور خود زنده مى شوند مراجعه شود

2 ـ تفسیر نمونه 2/223

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای