نقش اهلبیت(ع) و متکلمان شیعه در بحث کلامی تنزیه پیامبران(ص)
حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدحسین فاریاب؛ استادیار و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی (m.faryab@yahoo.com).
مقدمه
اصل نبوت، حجمی فراوان از کتابهای کلامی شیعه و اهلتسنن را به خود اختصاص داده و دارای مباحث گوناگونی، مانند حسن و ضرورت بعثت نبی، شرایط نبی و راههای اثبات پیامبری پیامبر است. در این میان، مسئله شرایط یا صفات نبی، یکی از مسائل مهم در آثار کلامی است که بهطور عمده شرط عصمت، محوریترین مسئله آن بهشمار میرود. متکلمان شیعه و اهلتسنن، هرچند در جزئیات مسئله عصمت، همنوا با یکدیگر سخن نگفتهاند، معمولاً در اصل لزوم عصمت پیامبر از گناه، یکصدا بودهاند.(1) چنانکه در ادامه بهتفصیل بیان میشود، متکلمان هر دو مذهب، بخشی از تلاشهای کلامیِ خود را به اثبات این مسئله معطوف کردهاند؛ هرچند متکلمان شیعه(2) سهمی بهمراتب بیشتر نسبت به متکلمان اهلتسنن داشتهاند.
از ظاهر برخی آیات قرآن کریم، ارتکاب گناه یا دستکم وقوعخطا در رفتار برخی پیامبران دیده میشود. این ظواهر با اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبران ناسازگار است. افزونبر آن، وجود چنین آیاتی دستاویز غیرمسلمانان برای خدشه در باور مسلمانان شده است؛ ازاینرو، امامان اهلبیت(علیهم السلام) و به پیروی آنها عالمان شیعه و اهلتسنن انگیزه فراوانی برای بررسی این آیات و نوشتن کتابهایی مستقل در موضوع تنزیه پیامبران از گناه داشتهاند. هدف این نوشتار، تبیین نقش امامان و متکلمان شیعه در تنزیه پیامبران الهی و ارائه راهکار مناسب در رفع تعارض ظاهر برخی آیات قرآن با این عقیده قطعی است.
الف) مفهومشناسی تنزیهالانبیاء(علیهم السلام)
تنزیهالانبیاء بهمعنای مبرا دانستن ساحت پیامبران از اتهاماتی واردشده بر آنهاست؛ اتهاماتی که بهطور عمده در برخی داستانهای ساختگی «اسرائیلیات» مطرح شده و میان مردم رواج یافته بود. همانگونه که مسئله عصمت پیامبران ابعاد و قلمرو گستردهای دارد، تنزیه آنها نیز بهتناسب آن ابعاد، قابلپیگیری است. طبیعی است که وظایف هریک از عالمان نیز در این حوزه متفاوت است؛ برای نمونه، اگر کسی در مسئله عصمت، بر این باور باشد که پیامبران در امور عادی زندگی نیز از هرگونه خطایی معصوم هستند، طبیعی است بهدنبال تنزیه ایشان از خطاهایی است که به ایشان در این حوزه نسبت دادهاند؛ ولی اگر کسی پیامبران را در این حوزه معصوم نداند، رسالتی برای تنزیه پیامبران در این بعد از ابعاد مسئله عصمت بر دوش خود احساس نمیکند. در ادامه بهکوشش امامان و دانشمندان شیعی در عرصه تنزیه پیامبران خواهیم پرداخت.
ب) نقش امامان شیعه در تنزیه پیامبران(علیهم السلام)
امامان شیعه(علیهم السلام) بهعنوان پیشوایان فکری و عملی مسلمانان، نسبت به مسئله عصمت پیامبران، حساسیتی خاص داشتهاند. ایشان گاه بر اصل آموزه عصمت پیامبران تأکید داشتهاند و گاه به تنزیه پیامبران پرداختهاند؛ برای نمونه، امام صادق(علیه السلام)، در سخنی خطاب به علقمه فرمودند که از میان انسانها، پیامبران و اوصیای ایشان معصوم از گناهند.(3) در سخن دیگری، اعمش از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل میکند: «الأنبیاء والأوصیاء لا ذنوب لهم لأنهم معصومون مطهرون».(4)
براساس منابع موجود، ظاهر برخی آیات قرآن کریم، دستاویز برخی زنادقه برای خدشه در عصمت پیامبران بوده است. در منابع روایی، پرسشهای یک زندیق درباره خطاهای برخی پیامبران از جمله آدم، نوح، ابراهیم و یوسف(علیهم السلام) گزارش شده که امام علی(علیه السلام) پاسخگوی آنها بوده است.(5) بنابر نقل طبرسی، امام علی(علیه السلام) آنقدر در تنزیه پیامبران اهتمام داشت که اعلام کرد اگر کسی گمان کند حضرت داوود(علیه السلام) با همسر مردی به نام اوریا ازدواج کرده، باید دو بار حد بر او جاری شود؛ یکی حد نبوت و یکی هم حد اسلام.(6)
امام باقر(علیه السلام) میفرماید اشاره قرآن کریم به برخی امتحانات سخت پیشآمده برای حضرت ایوب(علیه السلام)، نتیجه گناه او نبوده است؛ چراکه پیامبران(علیهم السلام) معصوماند و گناه صغیره و کبیرهای انجام نمیدهند و هیچ انحرافی از حق ندارند.(7)بهنظر میرسد این روایت در فضایی صادر شده که برخی افراد تصور میکردند سختیها و گرفتاریهای حضرت ایوب(علیه السلام) نتیجه گناهان او بوده است و امام باقر(علیه السلام) با این سخن، در پی رد این پندار باطل برآمده بودند. امام صادق(علیه السلام) بهشدت از نسبتهای ناروایی که مردم به پیامبران میدهند، گلایه میکند(8) و بر تنزیه حضرت ابراهیم و حضرت یوسف(علیهم السلام) از نسبت دروغگویی پای میفشارد.(9) براساس منابع روایی موجود، امام رضا(علیه السلام) بیشترین سهم را در تنزیه پیامبران داشته است. فرصت کوتاه حضور در ایران و نیز شرکت در مجالس مناظرهای که مأمون عباسی برپا میکرد، موقعیتی مناسب برای روشنگری در این زمینه بود. بهگفته اباصلت هروی، روزی مأمون عباسی دانشمندان مسلمان و دیگر ادیان مانند یهود، نصارا، مجوس و صابئان را در مجلسی جمعکرده بود. هیچکسی از دانشمندان برنخاست مگر آنکه امام(علیه السلام) پاسخش را داد و او را در مقام مناظره شکست داد. در این میان، علیبن محمدبن جهم از امام رضا(علیه السلام) پرسید: آیا به عصمت پیامبران معتقد هستید؟ امام فرمود: بله. او پس از آن، درباره پنج تن از پیامبران، پرسشهایی مطرح کرد:
درباره حضرت آدم و آیه «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»(10) چه میگویی؟
درباره حضرت یونس(علیه السلام) و آیه «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»(11) چه میگویی؟
سوم. درباره حضرت یوسف(علیه السلام) و آیه «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا»(12) چه میگویی؟
چهارم. درباره حضرت داود(علیه السلام) و آیه «وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ»(13) چه میگویی؟
پنجم. درباره پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) و آیه «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللهُ مُبْدِيهِ»(14) چه میگویی؟
امام رضا(علیه السلام) در آغاز خطاب به او فرمود: وای بر تو یا علی! تقوا پیشهکن و پیامبران را گناهکار مدان و قرآن را با نظر خود تأویل مکن؛ زیرا خداوند متعال فرمود: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ».(15) آنگاه معنای صحیح هریک از آیات را بیان فرمودند. درباره حضرت آدم(علیه السلام) به ایننکته اشاره کردند که خداوند متعال حضرت آدم(علیه السلام) را آفرید تا حجت و خلیفهاش روی زمین باشد و اساساً او را برای سکونت در بهشت نیافرید. معصیتی که از او سر زد، در بهشت بود نه روی زمین. حال آنکه، عصمت او بر روی زمین مهم است. ازاینرو، هنگامی که به زمین گام نهاد، خداوند او را حجت و خلیفه معصوم خود قرارداد؛ چنانکه فرمود: «إِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ».(16)
درباره حضرت یونس(علیه السلام) نیز به این نکته دقیق اشاره کردند که معنای «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» این نیست که یونس(علیه السلام) گمان کرده که خداوند بر مجازاتش قدرت ندارد؛ زیرا در اینصورت، او کافر شده بود. بلکه واژه ظنّ بهمعنای یقینداشتن و همچنین معنای نقدر بهمعنای تنگگرفتن در روزی است؛ یعنی او یقین داشت که خداوند بر او تنگ نمیگیرد و رزقش را او منع نمیکند؛ چنانکه خداوند در آیه دیگری فرموده: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ»(17)؛ یعنی رزقش را بر او تنگ گرفته است. آن حضرت درباره جناب یوسف(علیه السلام) و آیه «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» نیز فرمودند آن زن قصد معصیت کرد و یوسف(علیه السلام) نیز برآن بود تا اگر مجبور شد، او را به قتل برساند، ولی خداوند او را از قتل و عمل خلاف عفت دور ساخت.
ایشان درباره حضرت داود(علیه السلام) ابتدا از علیبن محمدبن جهم پرسید که نظرش را درباره حضرت داود(علیه السلام) بگوید. او بهتفصیل بهبیان عقیده مردم درباره آن پیامبر الهی و ارتباطش با همسر مردی بهنام اوریا پرداخت که نسبت چشمچرانی، فحشا و قتل به ایشان داده بودند. امام(علیه السلام) بهشدت از این نسبتهای ناروا متأثر شد و فرمود: حضرت داوود(علیه السلام) گمان کرد که خداوند کسی را داناتر از او نیافریده. خداوند دو فرشته را مأمور کرد تا از محراب او بالا روند و بگویند: «ما دو نفر با هم نزاع داریم و یکی بر دیگری ستم کرده است، میان ما به حق داوریکن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن. این برادر من است، او 99 میش دارد و من یکی دارم، ولی اصرار میکند این یکی را نیز به او واگذارم و او در سخن بر من غلبه کرده و از من گویاتر است». در اینجا داوود(علیه السلام) در قضاوت عجله کرد و بدون آنکه از مدعی درخواست دلیل کند، گفت: «لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه». این همان خطایی بود که داود(علیه السلام) انجام داد؛ و ازاینرو، خداوند متعال به حضرت داوود(علیه السلام) فرمود: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى».(18) آنگاه امام(علیه السلام) حقیقت داستان حضرت داوود(علیه السلام) را بازگو فرمودند. براساس فرموده امام رضا(علیه السلام) در آن زمان، هرگاه شوهر زنی از دنیا میرفت یا کشته میشد، هرگز ازدواج نمیکرد. خداوند به داوود(علیه السلام) اجازه داد تا با همسر اوریا که در جنگ کشته شده بود، ازدواج کند.
امام رضا(علیه السلام) درباره پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) نیز فرمودند: خداوند متعال نام زنان پیامبر را در دنیا و آخرت به ایشان گفته بود که یکی از آنها زینب دختر جحش و همسر زیدبن حارثه بود. پیامبر نام او را مخفی داشت تا منافقان سوءاستفاده نکنند. خدای سبحان به ایشان فرمود که نباید از منافقان بترسی، خداوند متعال هیچ زنی را برای هیچ مردی تزویج نکرد، مگر حواء را برای حضرت آدم(علیه السلام) و زینب را برای رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) را برای امام علی(علیه السلام): «فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا».(19) پس از این پاسخها بود که علیبن محمدبن جهم گریست و توبه کرد؛(20) درحالیکه بهگفته شیخ صدوق، او از افراد ناصبی و کینهتوز نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) بهشمار میرفت.(21)
جالب آنکه ابنجهم خود گزارشگر مجلس دیگری است که در آن مجلس، مأمون عباسی پرسشهای متعددی درباره عصمت پیامبران با امام رضا(علیه السلام) مطرح میکند. مأمون عباسی در آن مجلس با استفاده از آیات قرآن کریم، پرسشهایی فراوان درباره حضرت آدم، ابراهیم، موسی، یونس، یوسف و پیامبر اسلام(علیهم السلام) مطرح کرد که امام رضا(علیه السلام) به تمام آنها پاسخ داد. آن پاسخها چنان محکم و قانعکننده بود که پس از هر پاسخ، مأمون عباسی احساس قلبی خود را با بیان عباراتی بلند نسبت به امام رضا(علیه السلام) ابراز میکرد.(22) این دو مجلس نشان میدهد اولاً در آن بستر تاریخی، شبهاتی درباره عصمت پیامبران میان مردم وجود داشت؛ ثانیاً امام رضا(علیه السلام) بهتفصیل به آن شبهات پاسخ میداد و به تنزیه پیامبران پرداخت. از آنچه گذشت روشن میشود که پیشوایان راستین دنیای اسلام نسبت به تنزیه پیامبران از نسبتهای ناروا، اهتمامی ویژه داشته و به مناسبتهای مختلف به این مهم اقدام کردهاند.
ج) نقش متکلمان شیعه در تنزیه پیامبران(علیهم السلام)
نگاهی به تاریخ کلام شیعه بیانگر آن است که اغلب عالمان شیعی بهویژه متکلمان مفسر، به تنزیه پیامبران توجهی ویژه داشتهاند.
1. مدرسه کلامی قم
از عالمان شیعی پس از غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا اواسط قرن چهارم، اثر قابلملاحظهای که بیانگر مسئله عصمت و تنزیه پیامبران باشد، در دست نیست. در قرن چهارم هجری با انبوهی از آثار محدثان قم و ری مانند کلینی، صدوقین، صفار قمی، نعمانی و خزاز قمی روبهرو هستیم که به آموزههای اعتقادی رویکردی نقلی دارند و کمتر بهنظریهپردازی یا تحلیل روایات پرداختهاند؛ هرچند در این آثار، روایات بیانگر عصمت و نیز تنزیه پیامبران از سوی امامان(علیهم السلام) فراوان یافت میشوند که در سطور پیشین بهبیان برخی پرداخته شد. در این میان، مسئله معروف سهو النبی(صلی الله علیه واله وسلم) در این قرن موردتوجه قرار گرفته است که میتواند در تعارض با عملکرد تنزیهی متکلمان امامیه و در مواجهه با گناهان یا اشتباهات مورد ادعای مخالفان، قلمداد شود. اگرچه مرحوم کلینی، روایات دالّ بر سهو النبی(صلی الله علیه واله وسلم) را در کتاب خود آورده،(23) تحلیل خاصی درباره آنها نقل نکرده، ولی مرحوم شیخ صدوق، در اینباره با تفصیل بیشتری به نقلوتحلیل به این مسئله پرداخته است.
براساس عبارات مرحوم صدوق، عصمت از اشتباه در ادای واجبات شرعی را میتوان در دو بخش مطرح كرد: اشتباه در شرايط نماز؛ اشتباه در قضا شدن نماز. مرحوم صدوق در مسئله اشتباه در شرايط نماز، روايتی را نقل میكند كه نشان میدهد پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) مرتكب سهو و اشتباه در نماز نيز شدهاند. اباصلت میگوید كه به امام رضا(علیه السلام) عرض كردم عدهای از مردم كوفه، گمان میكنند كه پيامبر در نماز مرتكب اشتباه نشده است. حضرت فرمودند: «دروغ گفتهاند. خدا آنها را لعنت كند. كسی كه سهو بر او واقع نمیشود، خدايی است كه جز او خدايی نيست».(24)
افزونبر اين روايت، مرحوم صدوق ضمن روايت معروفی كه دربردارنده اشتباه پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) است، به اظهارنظر نيز پرداخته است و ضمن پذيرش آن، همچون استاد خود مرحوم ابنوليد،(25) منكر سهوالنبی را غالی و از مفوضه میداند.(26) دلیل عمده مرحوم صدوق برای اين ادعا، همان روایتهایی هستند كه بيانگر سهو كامل پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) در نمازند. بيان اين نكته نيز خالی از لطف نيست كه شيخ صدوق و استادش بهسبب اطمينان كامل بهصدور این روایتها، بر آنند كه اگر جايز باشد، روايات موجود در اين باب را رد كنیم و به بطلان آنها قایل شويم، ردكردن تمام روايات موجود در اينباره نيز جايز است كه خود به از ميانرفتن شريعت و دين میانجامد.(27) البته لازم است روايات موردنظر شيخ صدوق و تحليل وی از آنها را با دقت بيشتری پيگيری كنيم. به اين روايت از امام صادق (علیه السلام) دقت كنيد: «خداوند متعالی خواب را بر پيامبرش چیره ساخت تا آفتاب طلوع كرد. آنگاه برخاست و دو ركعت پیش از نماز صبح خواند، سپس نماز صبح را خواند و خداوند او را به سهو انداخت».(28)
امام(علیه السلام) در اين عبارت، سهو پيامبر را به خدا نسبت میدهد و در ادامه روايتِ معروفِ «ذوالشمالين» این روایت بيانگر چگونگی سهو پيامبر در نماز است را بیان میكند و حكمت كار خدا را در اينباره چنين تبيين میفرمايد كه به سهوانداختن پيامبر، رحمتی برای امت اسلام است؛ بدينمعنا كه اگر نماز صبح كسی فوت شد يا در نماز مرتكب سهو شد، با وجود سهو پيامبر، ديگر وی ملامت نمیشود.(29) مرحوم صدوق در پاسخ به اين شبهه منكرين سهوالنبی(صلی الله علیه واله وسلم) كه اگر سهو در نماز جايز باشد، در تبليغ دين نیز جايز است و همچنين درباره اشكالِ ناشناختهبودن ذواليدين(30) كه ضمن روايت سعيد اعرج آمده است، میگوید: اولاً: تبليغ از حالتهای ویژه مقام نبوت است؛ برخلاف نماز كه بين پيامبر و غيرپيامبر مشترك است. پس اشتباه و سهو در تبليغ دين جايز نيست، ولی سهو در نماز جايز است. ثانياً: اشتباه و سهو پيامبر از ناحيه خداوند است، ولی سهو ما از طرف شيطان. دليل اينكه خداوند پيامبر را به سهو میاندازد، اين است كه مردم او را معبود ندانند، و از این راه، با حكم سهو نيز آشنا شوند. ثالثاً: ذواليدينی كه در روايت سهوالنبی(صلی الله علیه واله وسلم) است، همان محمدبن عميربن عبدعمرو است كه راوی معروفی بوده است و شيعه و سنی از او روايت نقل كردهاند.(31) با توجه به نكته دوم معلوم میشود كه مرحوم صدوق در پیِ اثبات نظريه سهوالنبی(صلی الله علیه واله وسلم) بهطور مطلق نيست، بلكه در مقام اثبات آن است كه صدور سهو از پيامبر درحقيقت همان اسهاء است؛ یعنی اگر سهوی از پيامبر صادر شد، بايد آن را مستند به خداوند متعالی و حكيم و با توجه به حكمتی ویژه بدانيم.(32)
چنانكه گفته شد، يكی ديگر از مصداقهای اشتباه در ادای تكاليف شرعی، قضاشدن نماز است. مرحوم شيخ صدوق در آثار خود، بهطور گذرا به مسئله خوابماندن پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) از نماز پرداخته است. تنها عبارتی كه از ايشان در اينباره به ما رسيده، همان كلام مطرحشده در بحث سهوالنبی(صلی الله علیه واله وسلم) در نماز است. براساس آن، مرحوم صدوق كه بهصراحت خوابماندن پيامبر از نماز را باور دارد، استدلال میكند كه نماز، عبادتی مشترک ميان او و دیگر بندگان است و با خوابماندن او از نماز، ربوبيت، ویژه خداوند میشود و ديگر كسی نمیتواند پيامبر را تا حد خدايی بالا ببرد.(33) افزونبر آن، وی در آثار روايی خود، احاديثی را نقل میكند كه مضمون صريح آنها غفلت برخی پيامبران و اوصيای آنها از گذشت زمان نماز بوده است، تا اينكه براثر خارجشدن از وقت نماز، خداوند تباركوتعالی در برخی موارد، خورشيد را به بازگشتن امر كرده است تا پيامبر، نماز خود را خارج از وقت نخوانده باشد. چنين اتفاقی برای پيامبرانی همچون يوشعبن نون و سليمان(علیه السلام) رخ داده است: «روايت شده است كه خداوند خورشيد را برای يوشعبن نون، وصی موسی(علیه السلام) برگرداند تا نمازی را كه از او فوت شده بود، در وقت بخواند».(34)
2. مدرسه کلامی بغداد و ری
این قرن شاهد ظهور متکلمان فراوانی بوده است. از شیخ مفید (413ق) گرفته تا شیخ طوسی (460ق) بر عصمت پیامبران تأکید داشتهاند.(35) اسامی برخی علمای قرن پنجم تا ششم که در مورد تنزیه پیامبران کوشیدهاند عبارتاند از:
یکم. شیخ مفید
در این میان میتوان به دو کتاب عمده که بهطور خاص بهمنظور تنزیه پیامبران نوشته شده اشاره کرد. نخست کتاب رسالة فی عدم سهوالنبی از شیخ مفید که در پی تنزیه پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) از سهو در نماز است. افزونبر آن، آنگاه که با پرسشی درباره رابطه حضرت موسی و خضر(علیهما السلام) روبهرو میشود که درپییافتن اشکالی در رفتار حضرت موسی(علیه السلام) است، پاسخ میدهد که این ماجرا نخست مربوط به قبل از دوران نبوت آن حضرت بوده و فراگیری دانش برای نبی قبل از نبوتش از دیگران، نقص آنها بهشمار نمیرود؛ دوم اینکه حتی فراگیری دانش پس از نبوت در غیر علوم شریعت نیز بهمنزله قدح آن نبی نیست.(36) نکته مهم آنکه او و دیگر متکلمان قرن پنجم که عمدتاً از مکتب کلامی بغداد بودند، رویکردی عقلی به مسائل اعتقادی داشتند. ازاینرو، چون با برهان عقلی قطعی، عصمت پیامبران از گناه را اثبات کرده بودند،(37) هرگز نمیتوانستند دلالت آیات قرآن بر صدور گناه از پیامبران را بپذیرند.
دوم. سیدمرتضی
دومین کتاب از سیدمرتضی (436ق) است که بیگمان بیشترین کوشش را در تنزیه پیامبران داشته است. نهتنها در قرن پنجم، بلکه تا دوران معاصر، کتاب تنزیهالانبیاء او مهمترین کتاب در این زمینه است.(38) وی در این کتاب به تنزیه سیزدهتن از پیامبران بزرگ خدا (حضرت آدم، نوح، لوط، ابراهیم، یعقوب، یوسف، ایوب، یونس، داوود، شعیب، موسی، سلیمان، عیسی و پیامبر اسلام(علیهم السلام)) پرداخت و پس از آن نیز تنزیه امامان(علیهم السلام) را آغاز کرد. وی در این کتاب، بهبیان آیاتی میپردازد که در ظاهر صدور گناهی را از پیامبران به ذهن منتقل میکند. آنگاه با معناشناسی دقیق واژگان آن آیه بهدنبال تنزیه پیامبران است. برای نمونه، درباره حضرت عیسی(علیه السلام) این آیه در قرآن کریم آمده است: «وَإِذْ قَالَ اللهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ».(39)
سید در پاسخ به این شبهه بر این نکته تأکید میکند که استفهام در این آیه استفهام حقیقی نیست، بلکه مقصود از آن، سرزنش و تکذیب آن دسته از نصاراست که چنین بهتانی را به آن حضرت زده بودند. افزونبر آن، وجه دیگری که میتوان درباره این آیه گفت آن است که خدای سبحان از این آیه بهدنبال شناساندن حضرت عیسی(علیه السلام) از این طریق است تا بگوید که برخی درباره پیامبرش چنین باوری داشتند؛ درحالیکه این باوری غلط بوده است.(40) گفتنی است سیدمرتضی در برخی دیگر از کتابهای خود نیز بهطور خلاصه به تنزیه پیامبران پرداخته و خوانندگان را برای تفصیل بیشتر به کتاب تنزیةالأنبیاء والأئمة(علیهم السلام) ارجاع داده است.(41)
سوم. شیخ طوسی
شیخ طوسی در کتاب گرانسنگ تفسیر تبیان، آیاتی را که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، بررسی و آنها را توجیه و تأویل میکند. ازاینرو، مجموعهای کامل از تنزیه پیامبران را میتوان در تفسیر شیخطوسی دید. برای نمونه، وی نهی حضرت آدم(علیه السلام) از آن درخت ممنوعه را نهی تنزیهی میداند، نه نهی تحریمی.(42) همچنین درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام) و متهمشدن به دروغگویی بنابراین سخنش: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الليْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»؛(43) اینگونه پاسخ میدهد که فقره «هذا ربّی» سخنی اخباری نیست، بلکه سخنی از روی تأمل و تفکر است.(44) مرحوم شیخ طوسی درباره کشتهشدن فردی قبطی بهدست حضرت موسی(علیه السلام) و آنگاه سخن آن پیامبر بزرگ خدا و طلب مغفرت از خدا،(45) دیدگاههایی بیان میکند. بهگزارش شیخ، اصحاب امامیه بر این باورند که خداوند به کشتن آن فرد دستور داده بود، اما موسی(علیه السلام) در اجرای این فرمان عجله کرد و بهتر این بود که اینکار را در وقت خودش انجام میداد.(46) بههمین منوال، شیخ طوسی به تنزیه پیامبرانی همچون یوسف،(47) داوود،(48) عیسی(علیهم السلام)(49) و ... میپردازد.
چهارم. امینالاسلام طبرسی
در قرن ششم، بزرگانی همچون طبرسی، ابوالفتوح رازی و سدیدالدین حمصی حضور دارند. مرحوم طبرسی (548ق) در تفسیر ارزشمند مجمعالبیان، بارها به تنزیه پیامبران پرداخته است. او میکوشد دراینباره با آوردن احتمالات و وجوه مختلف به این مهم بپردازد. برای نمونه، او در تفسیر آیه «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى»(50) و در تنزیه پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) از تهمت گمراهی، هفتوجه را بیان میکند.(51) او درباره استغفار حضرت داود(علیه السلام)(52) دیدگاه امامیه را چنین گزارش میکند که اساساً این استغفار، استغفار از گناه نبوده، بلکه صرفاً از باب انقطاع الیالله و خضوع و خاکساری نسبت به خدای سبحان است.(53)
پنجم. ابوالفتوح رازی
پس از ایشان باید از مفسر بزرگ تاریخ تشیع، یعنی ابوالفتوح رازی (556ق) نام برد که او نیز تلاشی وافر بهمنظور تنزیه پیامبران انجام داده است. او همچون شیخ طوسی و طبرسی، بهتنزیه پیامبران ضمن آیات قرآن کریم میپردازد. برای نمونه، وی به داستان حضرت آدم(علیه السلام) اشاره میکند. به اعتقاد رازی، در اینجا هرچند خداوند متعال آدم(علیه السلام) را نهی کرده ولی لفظ آن تنها صورت نهی دارد، و در حقیقت در معنای امر است. ابوالفتوح رازی بر این باور است که امر خداوند به حضرت آدم(علیه السلام)، استحبابی بوده و حضرت آدم(علیه السلام) یک عمل مستحب را ترک کرده است. بنابر نظر وی نمیتوان نهی خوردن از میوه درخت در بهشت را یک نهی تنزیهی دانست و عمل حضرت آدم(علیه السلام) را انجام مکروه و ناپسند بهشمار آورد؛ زیرا فعل مکروه، قبیح است. خداوند متعال تنها از قبایح نهی میکند و ارتکاب قبیح از پیامبران روا نیست.(54) گفتنی است که سدیدالدین حمصی (600ق) از دیگر متکلمان این قرن، اگرچه قاطعانه بر مسئله عصمت پیامبران از گناهان صغیره و کبیره تأکید کرده،(55) ورود چندانی به مسئله تنزیه پیامبران نداشته است.
3. مدرسه کلامی حله
قرن هفتم هجری قمری شاهد ظهور متکلمانی نامدار همچون خواجه نصیرالدین طوسی (672ق)، محقق حلی (676ق) و ابنمیثم بحرانی (699ق) بوده است. خواجه نصیرالدین بر آموزه عصمت پیامبران تصریح میکند.(56) ابنمیثم بحرانی نیز قاطعانه پیامبران را از هنگام تولد معصوم میداند،(57) ولی هیچیک اهتمامی نسبت به تنزیه پیامبران نداشتهاند. اسامی برخی علمای قرن هفتم تا نهم که درباره تنزیه پیامبران کوشیدهاند چنین است:
یکم. محقق حلی
در این قرن، محقق حلی به تنزیه پیامبران بزرگ الهی (آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و پیامبر اسلام(علیهم السلام)) میپردازد. برای نمونه، درباره این سخن حضرت نوح(علیه السلام) که فرزندش را از خود دانست: «إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي» ولی خداوند متعالی این سخن را رد کرد «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» چنین بیان میکند که سخن آن پیامبر، سخنی عرفی است، ولی سخن خداوند متعال مربوط به کسانی است که وعده نجات را به آنها داده است.(58)
دوم. علامه حلی
در قرن هشتم هجری، متکلم نامدار شیعه، مرحوم علامه حلی (726ق) بهصراحت بر آموزه عصمت پیامبران از گناه کبیره و صغیره - از ابتدا تا انتهای عمر -(59) و نیز خطا تأکید دارد.(60) او وقتی با این پرسش روبهرو میشود که ادله نقلی بر صدور گناه از پیامبران دلالت دارد، چنین پاسخ میدهد که دلیل نقلی باید به تأویل برده شود. با این تأویل که گناه مورد توهم، بر ترک اولی حمل شده و نهی نیز نهی تنزیهی است، نه تحریمی. آنگاه مخاطبان را به کتابهای نوشتهشده در اینباره ارجاع میدهد.(61) او میپرسد چگونه ادعا میکنیم که اجداد پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) همگی موحد بودهاند، درحالیکه پدر حضرت ابراهیم(علیه السلام) مشرک بوده است.(62) وی چنین پاسخ میدهد که آزر در حقیقت پدر حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیست، بلکه پدربزرگ مادری او بهشمار میرفت و پدر حقیقی حضرت ابراهیم(علیه السلام) فردی به نام تارُخ بود.(63)
یکی از نوآوریهای علامه حلی در زمینه تنزیه پیامبران که پیش از او چندان سابقه نداشته، بررسی روایاتی است که در متون اهلتسنن آمده و در آن روایات نسبتهای ناروایی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و دیگر پیامبران داده شده است. علامه حلی هیچیک از این روایات را نمیپذیرد؛ زیرا با غیرت نبوی ناسازگار است. باتوجه به اینکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) بسیار تأکید میکرد که مردم کارهای ناشایسته انجام ندهند، کدام انسان عاقل میپذیرد که خودش به اینگونه رفتارها دست بزند. همچنین نقلشده که وقتی ملکالموت برای قبض روح حضرت موسی(علیه السلام) رفت، آن پیامبر مشتی به ملکالموت کوبید که چشمانش از جا کنده شد. علامه حلی در رد این روایت چنین میگوید: «چگونه میتوان باور داشت که پیامبر بزرگ الهی همچون موسی(علیه السلام) با آن جایگاه و مرتبه، مرتکب چنین عملی شود؟».(64)
سوم. فاضل مقداد
فاضل مقداد پرچمدار نهضت تنزیه پیامبران در قرن نهم هجری بود. او در اثرش به تنزیه حضرت آدم، نوح، ابراهیم، یعقوب، یوسف، ایوب، شعیب، موسی، داوود، سلیمان، یونس، لوط، زکریا، عیسی(علیهم السلام) و پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) میپردازد.(65) اثر او به لحاظ کمّی، حتی بیشتر از کتاب تنزیهالانبیاء سیدمرتضی است. فاضل مقداد کوشیده تا تمام آیاتی را که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، بیان کند. او 9 شبهه و آیه درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام) و دوازده شبهه درباره پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) میآورد و همه را پاسخ میدهد. برای نمونه، درباره دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام) درباره فرد کافر معتقد است، طلبمغفرت برای کافر در شریعت اسلام حرام است، اما نمیتوان گفت که در شریعت حضرت ابراهیم(علیه السلام) هم حرام بوده است. افزونبر اینکه ممکن است آن پیامبر امیدوار بوده عمویش ایمان بیاورد؛ اما وقتی از ایمانآوردن او ناامید شد، از او برائت جست.
همچنین درباره شک حضرت زکریا(علیه السلام) در قدرت خداوند میگوید: «هنگام ناامیدی به حضرت زکریا(علیه السلام) بشارت داده شد و بسیار شادمان گشت. آنگاه از کیفیت و کمیت این کار پرسید، تا به این وسیله بشارت دیگری بشنود و شادمانیاش بیشتر شود و این هرگز بهمعنای شک در قدرت خدا نیست».(66) او صدور ترک اولی از پیامبران و درپی آن، امامان(علیهم السلام)را جایز و یکی از راههای تأویل آیات موهم میداند.(67) برهمیناساس، فاضل مقداد درباره آیه «أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي»،(68) منقول از حضرت ابراهیم(علیه السلام)،(69) کار حضرت موسی(علیه السلام) در جریان قتل قبطی،(70) ظلم نقلشده درباره حضرت یونس(علیه السلام)(71) و نیز گناه گفتهشده درباره حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم)(72) همینرویه را در پیش گرفته و همه این موارد را بر ترکاولی حمل میکند.
4. متکلمان پس از مدرسه کلامی حله تا دوران معاصر
پس از مدرسه کلامی حله، دانشمندان دیگری نیز به این مسئله پرداختند. در این میان، بهنظر میرسد تلاش میرسیداحمد علوی عاملی (1060ق) از همگان بیشتر بوده است. او کتابی به زبان فارسی درباره آیات اعتقادی قرآن کریم بهرشته تحریر درآورده است. وی در صفحاتی طولانی، آیات موهم صدور گناه از پیامبرانی همچون حضرت آدم، نوح، ابراهیم، یعقوب، یوسف(علیهم السلام) و... را نقل و بهتفصیل، آنها را بررسی میکند.(73) بهنظر میرسد برخی شبهههای نقلشده در این کتاب در میان آثار متکلمان امامیه تازگی دارد؛ برای نمونه، درباره حضرت شعیب و تنزیه پیامبران این شبهه مطرح میشود که براساس آیه قرآن کریم، حضرت شعیب(علیه السلام) اعتراف کرد که خداوند متعال او را از دین مردم قومش که کفر بوده، نجات داد. همچنین بازگشت به آن دین را انکار میکند: «لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ * قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللهُ».(74) پس درمییابیم که شعیب(علیه السلام) روزگاری بر دین کفر امتش بوده است. نویسنده چنین پاسخ میدهد که ممکن است دین آن قوم، در زمان شعیب(علیه السلام)، دین حقی بوده. سپس بهوسیله شریعت جدیدی که شعیب(علیه السلام) آورده، منسوخ شده باشد؛ درحالیکه قوم شعیب(علیه السلام) درصدد بود تا او را به آن دین پیشین بازگرداند. همچنین ممکن است که دینشان باطل بوده و شعیب(علیه السلام) از روی تقیه، دینشان را پذیرفته باشد. آن قوم نیز بر این تصور بودند که شعیب(علیه السلام) دین آنها را پذیرفته است.(75)
همچنین میتوان به تلاشهای علامه محمدجواد بلاغی (1352ق) در قرن چهاردهم هجری اشاره کرد. وی پیامبران را از گناهان معصوم میداند و به توجیه آیاتی که موهم صدور گناه از پیامبران است، میپردازد. به باور وی، ترکاولی، ترک امر استحبابی و ترک امر ارشادی و ارتکاب منهیعنه تنزیهی از ایشان جایز است.(76) او که به مقایسه میان نظر اسلام و مسیحیت میپردازد، آیاتی که میتواند دستاویزی برای مخالفان جهت خدشه در آموزه عصمت پیامبران باشد را نیز بررسی میکند. همچنین از آیاتی که درباره حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، یوسف، ایوب، داود، سلیمان(علیهم السلام) بوده نیز بحث کرده است.(77) باید گفت برخی متلکمان، با طرح نظریه «حسنات الأبرار سیئات المقرّبین» بهتوجیه آیات و روایات مورد ادعا پرداختهاند و برخی دیگر نیز به دیدگاههای دیگری رو آوردهاند.
یکم. توجیه براساس «حسنات الأبرار سیئات المقرّبین»
این نظریه موردتوجه جمعی از متکلمان امامیه بوده است. برای نمونه، ابنمخدوم حسینی (976ق) تأکید میکند که آنچه در آیات و روایات آمده و موهم صدور گناه از پیامبر هستند، باید بر ترکاولی حمل شوند؛ چنانکه گفته شده «حسناتالأبرار سیئاتالمقرّبین» یا آنکه توجیه دیگری که در کتاب تنزیهالأنبیاء مرحوم سیدمرتضی و دیگران آمده است.(78) این تحلیل موردتوجه سیدنورالله شوشتری در قرن یازدهم نیز قرار گرفته است. او به آیه «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ»(79) اشاره و عصیان موردنظر در این آیه را بر ترکاولی حمل میکند و آن را از باب قاعده «حسناتالابرار سیئاتالمقربین» بهشمار میآورد.(80) ملاعبدالرزاق لاهیجی (1072ق) نیز در قرن یازدهم بر آموزه عصمت پیامبران تأکید(81) و درباره آیات قرآن که موهم صدور گناه از پیامبران است، به این مقدار بسنده میکند که اشاعره آنها را به سهو و نسیان یا صدور گناهان قبل از بعثت حمل میکنند؛ درحالیکه امامیه این آیات را نشانه ترکاولی میدانند یا آنکه معتقد میشوند اشتغال فراوان به مباحات برای ایشان مانند اقدام به گناهان است؛ چنانکه مشهور است که «حسناتالابرار سیئاتالمقربین».(82)
مرحوم فیض کاشانی (1091ق) نیز در اینباره تلاشی بیشتر انجام داده است. وی در کتب کلامی و تفسیری خود به آیات و روایات وارده در خطای پیامبران پرداخته است(83) و باتوجه بهدلایل نقلی و عقلی، عصمت آنها را قابلتأویل میداند. فیض، از معنای ظاهری آیات و روایات نافی عصمت دست برمیدارد و آنها را بر مباحات حمل میکند و مینویسد: «معصومان ازآنرو که غرق در اطاعت خداوند هستند، گاه بیش از حد ضرورت سرگرم انجام برخی مباحات میشوند و این را نوعی گناه در حق خود میدانستند».(84)
ملاصالح مازندرانی (1081ق) شارح کتاب الکافی نیز به توجیه برخی آیات یا روایاتی که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، پرداخته است. به اعتقاد او، تقاضای آمرزش معصوم، از خداوند بهچند دلیل است: غفلتهای ایشان یا اشتغال به بعضی مباحاتی که مانع عروج به مقامات بالاتر است، طلب آمرزش به دلیل کاهلی در طاعات، مکدّرشدن نفس نورانی ایشان بهبرخی کدورات دنیوی که هنگام نصیحتبندگان رخ میدهد. هرچند این امور گناه نیستند، معصوم آن را برای خود گناه میشمرد.(85)
مرحوم سیدعبدالله شبر (1242ق) از بزرگان شیعه در قرن سیزدهم هجری در کتاب تفسیری خود بهاختصار، به تنزیه برخی پیامبران مانند آدم، داوود، یونس و یوسف(علیهم السلام) پرداخته است.(86) افزونبر آن، او بهطورکلی معتقد است برای آیات و روایاتی که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، تأویلهای محکمی وجود دارد. یکی از این تأویلها آن است پیامبران در طاعت و رضایتالهی غرق هستند و تمام وجود خود - ظاهر و باطن - را در محضر الهی میبینند. اگر گاه با انجام برخی امور مباح از ذکر الهی بازمیمانند، همینمقدار را برای خود گناه بهشمار میآورند و از آن استغفار میکنند. ازاینرو، گفته میشود: «فإن حسناتالأبرار سیئاتالمقربین».(87)
دوم. توجیه براساس صدور ترکاولی
میرزا حسن لاهیجی (1121ق) معتقد است پیامبران از تمام گناهان سهوی و عمدی معصوم هستند.(88) او درباره آیات و روایاتی که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، معتقد است حقیقت آن افعال معصیت نیست و هریک در جای خود تأویلی دارند که در روایات به آنها اشاره شده است. به باور وی، معصیتدانستن این رفتارها، دو دلیل دارد: یکی آنکه این امور هرچند معصیت بهشمار نیایند، با جلال و عظمت پیامبران سازگاری ندارند. دوم آنکه افراد نادان و بیایمان، بهاندک کمالی که از کسی ببینند او را از مرتبه خود بسیار بالاتر میبرند؛ چنانکه گروهی از اشقیا بعضی انبیا و ائمه هدی را خدا نامیدند. ازاینرو، برای رفع توهم ایشان، ترک اولای صادر شده از ایشان را معصیت نامیدهاند.(89)
ملاهادی سبزورای (1288ق) فیلسوف نامدار شیعه در قرن سیزدهم نیز معتقد است پیامبران از تمام گناهان کبیره و صغیره بهطور عمدی و سهوی، قبل و بعد از نبوت معصوم هستند.(90) حاجی سبزواری بدون نقل آیات یا روایاتی که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، بهاصل وجود این آیات و روایات اشاره میکند و تأکید میکند که به اعتقاد امامیه، مقصود از این گناهان، چیزی جز ترک اولی نیست. البته مرحوم سبزواری درباره پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) نیز این نظر را مطرح میکند که شاید مقصود از نصوصی که موهم صدور گناه از ایشان است، توجه او به غیرخداوند متعال باشد. مرحوم سبزواری به این نظر از عالمان شیعی نیز اشاره دارد که اشتغال به امور مباح بهطور فراوان برای ایشان گناه بهشمار رفته است. ازاینرو گفتهاند «حسناتالابرار سیئاتالمقرّبین». ملاهادی سبزواری این نظریه را برنمیتابد. او معتقد است اعمال تمام پیامبران با نیت قربالهی انجام میشود و تمام اعمال ایشان سنت بهشمار میرود؛ ازاینرو حتی مباحی از ایشان سر نمیزند، تا چهرسد به مباحات فراوان.(91)
5. دوران معاصر
در این دوران، عالمان شیعی بهلحاظ کمّیوکیفی تلاشهای درخور تحسینی انجام دادهاند، ازاینرو، نوآوریهایی بهچشم میآید. بهلحاظ کمّی میتوان به تلاش مرحوم آیتالله سیدمرتضی عسکری اشاره کرد و او را در این قرن یکی از پرچمداران نهضت تنزیه پیامبران دانست. او با نگارش کتابی مستقل با عنوان عصمةالانبیاء والرسل، به دفاع از عصمت پیامبران و تأویل آیاتی که موهم صدور گناه از پیامبران هستند، پرداخته است. وی در این کتاب، ابتدا با معناشناسی واژگانی همچون ترک اولی، گناه، معصیت و نیز بررسی حقیقت و اقسام امر و نهی الهی بهبررسی آیات مورد بحث پرداخت و به اینمنظور، معناشناسی دقیق واژگان بهکار رفته در آیات را نیز انجام میدهد.(92) همچنین آیتالله سبحانی نیز در اینباره تلاشی وافر داشت و با اختصاص بخش قابلتوجهی از تألیفات کلامی و تفسیری به این بحث، گامیبلند در عرصه تنزیه پیامبران در دوران معاصر برداشته است. بهنظر میرسد نوآوری ایشان آن است که ابتدا به تبیین آیاتی میپردازد که بهطور کلی عصمت تمام پیامبران را زیر سؤال میبرد و آنگاه با تفسیر صحیح از آیات موردنظر، شبهه مخالفت با عصمت را پاسخ میدهد. در مرحله بعد، به آیاتی که درباره پیامبران خاص وارد شده و موهم صدور گناه از آنهاست میپردازد.(93) البته تبیینهایی که در تفسیر این آیات دارند، معمولاً در قرون گذشته نیز مطرح بوده است.(94)
به لحاظ کیفی و با نگاهی کلی به دیدگاههای موجود، میتوان گفت که برخی از عالمان معاصر، مانند گذشتگان همان مسلک «حسناتالأبرار سیئاتالمقربین» را در پیش گرفتهاند. برای نمونه، میتوان به شهید مطهری اشاره کرد که در مختصر مباحث خود، به این مسلک روی آورده است.(95) به باور حضرت امامخمینی درباره پیغمبر اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) در عین حالى كه یک موجود الهى بود، مىگویند که فرمود: «لَیغانُ عَلى قَلْبى وَإنّى لَأسْتَغْفِرُ اللهَ فى كُلِّ یوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةٍ». وی در اینباره میگوید: «كسى كه باید پیش محبوبش دائمالحضور باشد، اگر یک نفر كه خیلى آدم صحیح و خوبى است، پیش او برود و بخواهد مسئله بپرسد، بههمین مقدار از آن حضور دائمی بازمیماند.(96) همین اندازه موجب میشد تا پیامبر به استغفار بپردازد». استاد سبحانی نیز گناهانی را که پیامبران در دعاها به خود نسبت میدهند، براساس قاعده معروف «حسناتالأبرار سیئاتالمقربین» قابلتوجیه میداند.(97)
استاد مصباح یزدی نیز همین رویکرد را در پیشگرفته است. وی که به هیچروی صدور گناه از ایشان را برنمیتابد، به توجیه آیات و روایاتی میپردازد که موهم صدور گناه از پیامبران و امامان هستند. ایشان نیز با بیان قاعده «حسناتالابرار سیئاتالمقربین» بیان میکند که پیامبران بالاترین قرب به خدا را داشتند، ولی بهسبب توجهاتشان در مقابل مردم که آن هم به فرمان خدا بود، خود را گناهکار میدانستند. بهدیگرسخن، کوچکترین توجه به غیرخدا را بالاترین گناه برای خودشان میدانند.(98) برخی دیگر نیز به این رویکرد متمایل شدهاند که گناهان مورد ادعا، چیزی جز ترک اولی نیستند. برای نمونه، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، میکوشد تمام مواردی را که موهم صدور گناه از پیامبران است را بررسی کند. برای نمونه، درباره آیه «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»(99) بیان میکند که امر به حضرت آدم(علیه السلام)، امر ارشادی و نه مولوی بوده است؛ یعنی فعل حضرت آدم(علیه السلام) ترکاولایی بیش نبوده است.(100)
نتیجهگیری
از آنچه گذشت، این نتایج بهدست میآید:
1. تنزیه پیامبران بهمعنای مبرادانستن آنها از اتهامات وارده مربوط به اصل نبوت و در شمار مباحث عامه نبوت است.
2. عمده تلاش دانشمندان شیعه و اهلتسنن در این مسئله معطوف به مواردی است که شبهه نافرمانی از دستور خدا و مخالفت با آموزه عصمت از گناه را به ذهن متبادر میسازد. در این میان، متکلمان شیعی که بر عصمت نبی، از اشتباه در عبادات مانند نماز تأکید دارند، بر تنزیه پیامبر از این اشتباه نیز اصرار میورزند.
3. متکلمان شیعه، چون بر عصمت پیامبران از گناه دلیل عقلی اقامه کردهاند، از ظاهر آیات و روایاتی که موهم صدور گناه از ایشان بوده، دستبرداشته و بهتوجیه و تأویل آنها پرداختهاند.
4. متکلمان شیعه در طول تاریخ پرافتخار خود در قرون متمادی به تنزیه پیامبران پرداخته و هیچ دورهای نمیتوان یافت که از اینمهم غفلت کرده باشند. برای این منظور، بزرگانی همچون سیدمرتضی با نگارش تصنیفی مستقل، گامی بلند برداشته و دیگران نیز در کتابهای کلامی و تفسیری خود اهتمامی جدّی نسبت به این مسئله داشتهاند.
5. عالمان شیعی عمدتاً با قاعده «حسناتالابرار سیئاتالمقربین» گناهان مورد ادعا را بر ترکاولی حمل کردهاند؛ هرچند بزرگانی همچون ملاهادی سبزواری حتی صدور مباح را نیز از پیامبران بزرگ الهی نمیپذیرند. در دوران معاصر نیز رویکردهای جدیدی به این مسئله مطرح شده است.(101)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.