نقش «خواجه نصیرالدین طوسی» در رشد و گسترش علوم اسلامی
حجتالاسلام والمسلمین محمدصفر جبرئیلی؛ دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (ms1346@yahoo.com).
الف) حیات و شخصیت علمی
حیات علمی خواجه را میتوان در سهمرحله ترسیم کرد: دوران تحصیلات (قبل از حمله مغول)؛ دوران اقامت در قلاع اسماعیلیه (بعد از حمله مغول تا انقراض عباسیها)؛ حضور در بغداد (حکومت مغول تا رحلت خواجه). دوران تحصیل او در خراسان بود. این شهر در قرن ششم در آموزش فلسفه سینوی، فعال و نقشآفرین بود و خواجه سنت فلسفی ابنسینا را نزد استادان این فن در آنجا فراگرفت. او در این مدرسه مکتب ابوالحسین بصری، فلسفه سینوی و شارحان او و بهطور خاص با آثار فخرالدین رازی آشنا شد.(1) شخصیت علمی و عملی او زبانزد و مشهور است. مجالس درسی وی متنوع بود، هرچند در درس حکمت، کلام، ریاضی، هیئت و نجوم سرآمد بود، اما گاهی به تدریس فقه و تفسیر نیز میپرداخت. دانشجویان فرق مختلف اسلامی در درس او حاضر میشدند.(2) محققان و عالمانی که توفیق حضور در جلسات درسی او را نداشتهاند، با مکاتبه از محضرش بهره میبردهاند.(3) کثرت مکاتبات او با اندیشمندان معاصرش موجبشده تابرخی او را باعنوان «فیلسوف گفتوگو» بشناسند.(4) بسیاری هم او را به «استاد بشر» و «عقل حادیعشر» توصیف کردهاند.(5) درمقام مقایسه با چهرههای علمی جهان اسلام تنها چهره قابلقیاس با او ابنسیناست. طوسی از لحاظ فلسفه و پزشکی درجه پایینتری دارد، اما از لحاظ ریاضی و کلام بر ابنسینا مقدم است. ازحیث نفوذ و اهمیت در علم و هنر و فلسفه اسلامی پس از ابنسینا بلافاصله مقام دوم را اشغال میکند.(6) از نظر رفتار اجتماعی نیز با پیروان دیگر فرق اسلامی با مهر و محبت رفتار میکرد، دانشمندان از هر طبقه و هر رشتهای را تکریم مینمود، با وجود بهرهمندی از موقعیت علمی و مقام رفیع سیاسی، تواضع و حُسنخُلق بسیار داشت.(7)
ب) مذهب
مذهب او تشیع امامی بود.(8) پدرش که در علوم نقلی(9) استاد خواجه بوده، با یک واسطه شاگرد سیدمرتضی است.(10) برخی اقامت نسبتاً طولانی او را در قلاعالموت، نگارش آثاری به نام حاکمان اسماعیلی و یا در تبییین آموزههای اسماعیلیه(11) را قرینه پیروی او از آن مذهب دانستهاند.(12) بسیاری نیز این امر را ازروی تقیه و ناچاری میدانند؛ زیرا او از اینکه از روی اجبار و بهناچار در قلعه اسماعیلیه بهسر میبرده در رنج بوده است.(13) بههمینسبب، مخفیانه نامهای بههمراه چند بیت شعر در مدح المستعصم بالله خلیفه عباسی برای علقمی وزیر شیعی حکومت ارسال کرد، تا زمینه رهایی او را از قلاع اسماعیلیه فراهم آورد، اما علقمی از روی حسادت و ترس از تنقیص منزلت خویش در نزد خلیفه عباسی قضیه را به ناصرالدین محتشم، امیر اسماعیلی گزارش داد و او را بر مواظبت بیشتر از خواجه تحریص کرد. محتشم نیز او را به زندان انداخت.(14) وی پس از رهایی از دست اسماعیلیان و در ابتدای پیوستن به سپاه هولاکو در چهاردهم شوّال 654ق، به صراحت اعلام کرد که شیعه اثناعشری است.
از دلائل قطعی شیعهبودن خواجه نصیر، آرای کلامی ایشان در کتابهایش از جمله تجریدالاعتقاد است. او در مقصد پنجم از مقاصد ششگانه این کتاب، بحث امامت در عقیده شیعه اثناعشری را در قالب نُه مسئله بهتفصیل مطرح میکند و بهشیوﻩای کمنظیر به اثبات عقاید مذهب امامیه میپردازد.(15) ترابط علمی، تلمذ و شاگردی عالمان نامدار شیعی نزد او و همچنین وصیش مبنی بر دفن پیکرش در جوار امام موسی کاظم و محمدجواد (امامان هفتم و نهم شیعیان امامی) گواه دیگر این مدعاست.
ج) اقدامات و خدمات
او با خدمات ارزشمند و اثرگذار در راستای احیاء و گسترش علم و دانش، نه فقط جامعه اسلامی بلکه جوامع بشری را رهین منت خود کرد. باتوجه به تخریب شهرها، غارت کتابخانهها و کشتار بیرحمانه مردم، نابسامانی گسترده سیاسی و درپی آن انحطاط عقلانی درپی حمله مغولها،(16) این خدمات بیشتر جلوه میکند.(17) خدمات ایشان علاوه بر تألیف آثار متعدد و متنوع در زمینه دین و مذهب و اخلاق و کلام که بنیان فکری تمدن را تشکیل میدهد، شامل تلاشهای علمی وی در زمینه علوم طبّی و طبیعی نیز میشود. فهرستی از مهمترین خدمات و اقدامات او در رشد و گسترش علوم عبارتند از(18):
1. تألیف آثار تأثیرگذار
تبحر خواجه در رشتههای مختلف علوم اسلامی و فنی موجب شده است تا بتواند آثار متعدد و متنوعی را از خود برجای بگذارد. او برای اولینبار در تمدن اسلامی در رشتههای علمی و حتی دینی به تدوین و تألیف آثاری پرداخت که مثل آنها قبلاً تدوین نشده بود.(19) بدیهی است که خواجه در نگارش آثارخود به آراء و آثار اندیشمندان ومتفکران پیشین توجه داشته و از آنها بهره برده است، اما رویکرد او در بازخوانیِ آثار قدما صرفاً در حدّ نقل آرا و اندیشهﻫﺎی ایشان نبود، بلکه در نقد و تحلیل آن آثار و نیز ارتقا و تکمیل آنها تأثیری بهسزا داشته است. بسیاری از تراجمﻧﻮیسان و تاریخﻧﮕﺎران مانند حرّ عاملی در أَمَلُالآمِل،(20) خوانساری در روضاتالجنّات،(21) زِرِکلی در الأعلام،(22) سیدمحسن أمین در أعیانالشیعة،(23) و مدرّس رضوی در احوال و آثار خواجه نصیر طوسی،(24) درصدد گردآوریِ عناوین آثار خواجه برآمدهﺍند؛ هانی نعمان فرحات فهرست جامعتری از آثار او را در 274 عنوان ارائه کرده است.(25)
آثار او در علوم عقلی و نقلی را میتوان در چند رشته گزارش کرد:(26)
یکم: منطق
آثار منطقیِ خواجه عبارتاند از: بخش منطقِ شرحالإشارات والتنبیهات اثر شیخالرئیس بوعلیسینا؛ بخش منطقِ تعدیلالمعیار فی نقد تنزیلالأفکار،(27) منطقالتجرید(28) و اساسالاقتباس، کتاب اخیر از چند ویژگی برخوردار است: اولاً؛ مهمترین و مفصلترین اثر منطقی بهزبان فارسی است که با سبکی زین و ساده نگاشته شده است.(29) ثانیاً؛ از ایرادات و اعتراضات بیفایده و کمفایده اجتناب کرده است. ثالثاً؛ جامع تمام مباحث منطق است، خواجه بهگونهای مستوفا مباحث منطق را در نه بخش ویا مقاله طرح کرده است.(30) خواجه نصیر برخلاف عدﻩای که منطق را آلتِ اکتساب برای علوم دیگر میدانند، آنرا هم علم و هم ابزار میداند که در بخش حکمت نظری جایگرفته و دو حیث دارد؛ حیث معرفتی و حیث مهارتی. منطق فینفسه معرفت نظری است هرچند در مقایسه با غیرخودش ابزار است.(31) هدف منطق بهعنوان یک علم، شناخت معانی و کیفیت معانی شناخته شده است، اما بهعنوان ابزار علم کلید فهم علوم مختلف بهشمار میرود، هرگاه که درک معانی و کیفیت آنها در ذهن بهنحوی ترسیم گردد که دیگر احتیاجی به تمرین فکر و اندیشه نباشد، علم منطق صناعتی مفید میگردد که ذهن را از یکطرف از خطای فکر و از طرف دیگر از حیرت مصون میدارد.(32) برای اولینبار بحث از تقسیم را با تفصیل بیشتر موردتوجه قرار داد.(33)
دوم: ریاضی و نجوم
آثار خواجه در دانش ریاضی بیش از بیستمورد است که در دو قالب تألیف و تحریر نگارش شده است، در میان نه اثر تألیفی او کشفالقناع عن اسرار شکلالقطاع نقشآفرینتر است.(34) با این کتاب بود که علم مثلثات به حد کمال رسیده و عنوان مستقلی پیدا کرد.(35) در آثار نجومی او التذکرة فیالهیئة بیشترین شهرت و اهمیت را دارد که در آن به رد نظریه بطلمیوس پرداخته و نظریه خود را که در تاریخ نجوم به جفت طوسی مشهورشد تبیین کرده است. بعد از او منجمان مسلمان با نقدهای جدی بر نظریه بطلمیوس که امروزه به مدلهای پیشکوپرنیکی نجوم اسلامی نامیده میشود، تحتتأثیر او بودهاند.(36) ترجمه این کتاب زمینهساز آشنایی اخترشناسان سدههای میانی اروپا با این نظریه شد، احتمالاً کوپرنیک (950ق/1543م) تحتتأثیر آن به طرح نظریهاش درباره حرکات سماوی پرداخته است.(37)
سوم: حکمت و فلسفه
خواجه در حکمت و فلسفه تبحر و تسلط فوقالعادهای داشت و با تألیف آثار ماندگاری در فلسفه و دفاع از مبانی و اندیشههای فلسفی به اشکالات و شبهات و انتقادات شهرستانی، ابوحامد غزالی(38) و فخررازی بر فلسفه مشائی ابنسینا پاسخ داد.(39) شرح او بر اشارات ابنسینا و حکمتالاشراق سهروردی بیانگر موقعیت او در فلسفه است.(40) بخش حکمتِ شرحالإشارات والتنبیهات؛ بخش حکمتِ تعدیلالمعیار فی نقد تنزیلالأفکار؛ آغاز و انجام؛(41) إثباتالواجب بطریقةالمناظرة؛ إثباتالعقلالفعّال؛ الأسئلةالنصیریة؛ أقسام الحکمة؛ بقاءالنفس بعد بوارالبدن؛ التعلیقات علی رسالةٍ فی إثبات واجبالوجود للکاتبی؛ تعلیق علی شرحالمحقّق القائل بالوجود المطلق لله؛ جوابٌ إلی جعفربن محمّدالحلّی المحقّق فی طبیعة حاسّةالذوق؛ جوابٌ إلی علیبن عمرالقزوینی، جوابُ سؤالٍ علی خیریةالوجود و...؛ جوابالطوسی علی سؤال واحدٍ منالحکماء فیما یتعلّق بالنفس؛ جوابٌ علی أسئلة شرفالدین محمّدبن محمودالرازی، جوابٌ علی مسائل شمسﺍلدین محمّد الکیشی الثلاث؛ جوابٌ علی قولالحکماء الذین یقولون: «المجهول المطلق یمتنع الحکم علیه؛ جواب الطوسی علی سؤال الکاتبی عن قولالشیخالرئیس؛ جوابٌ فی رفعالتناقض بین أقوال حُنین و ابنسینا؛ ربطالحدیث بالقدیم؛ رسالة إلی نجمﺍلدینالکاتبی فی إثباتالوجود؛ رسالة فی إثباتالجوهرالمفارق؛ رسالة فی إثباتالواجب؛ رسالة فی أنّ الواحد لایصدر عنه إلّا الواحد؛ رسالة فی بقاءالنفسالإنسانیة؛ رسالة فی الردّ علی صدرالدین القونوی فیالمباحث العامّة فیالإلهیات؛ رسالة فیالعلم الاکتسابی واللدنی؛ رسالة فی کیفیةالانتفاع بالحسّ؛ رسالة فی کیفیة صدور الخلق عن حضرةالحقّ؛ رسالة فی کیفیة صدورالموجودات؛ رسالة فی ماهیة العلم والعالم والمعلوم؛ رسالة فیالموجودات وأقسامها؛ رسالة فیالنفوس الأرضیة وقواها؛ رسالة فیالنفی والإثبات؛ رسالة نصیرالدین الطوسی إلی الشیخ عینالزمانالجیلی و موارد متعدد دیگر از جمله آثار او در حکمت و فلسفه است.(42) تألیفات متعدد، گواه آشکاری بر نبوغ او در فلسفه است.(43)
شرح اشارات خواجه ذهنﻫﺎ را فعال ساخت و قلمﻫﺎ را به حرکت واداشت. تعدّد حواشی و تعلیقات نگاشته شده بر این اثر گواه آشکار این مدعاست.(44) خواجه در کتاب مصارعالمصارع به دفاع از دیدگاههای ابنسینا در مقابل اشکالات شهرستانی در مصارعةالفلاسفة(45) پرداخته است.(46) همچنین در شرحالاشارات والتنبیهات که بهلحاظ صورت و محتوا یک شاهکار فلسفی است، به تبیین و شرح و حل مشکلات آراء فلسفی ابنسینا میپردازد و اشکالات و انتقادات فخر رازی را بر آنها پاسخ میدهد.(47) خواجه در این کتاب، آموزههای ابنسینا را یکبار برای همیشه در شرق احیا کرد؛ جایگاه و شهرت کتاب، ذهنها را فعال ساخت و قلمها را به حرکت واداشت؛ بهگونهای که خودش موضوع شروح، حواشی و تعلیقات متعددی قرار گرفت.(48)
چهارم: اخلاق
خواجه سه کتاب با سه هدف و غایت متفاوت در علم اخلاق نوشته است، اخلاق ناصری در بیان اخلاق فلسفی، اخلاق محتشمی دربیان اخلاق قرآنی، و اوصافالاشراف در بیان اخلاق عرفانی و قواعد سیر و سلوک و تهذیب نفس.(49) اخلاق ناصری را برای ناصرالدین حاکم قهستان و وزیر علاءالدین محمدبن جلالالدین(618-653ق) داعی بزرگ اسماعیلی برپایه اندیشه و عقیده اسماعیلیه نگاشته و پس از انقراض آنان و آزادی از حبس آنان به تغییر مقدمه آن و بیان عقیده صحیح خود در شیعه امامیه پرداخت و ویراست جدیدی از آن ارائه داد. او در این کتاب، با الهام از آثار گذشتگانی چون ارسطو، فارابی، ابنسینا و ابنمسکویه بهطرح حکمت عملی در سه بخش سیاست نفس، تدبیر منزل و سیاستمدن پرداخت. علامه ملاجلال دوانی (908ق) کتاب اخلاق جلالی را براساس این کتاب خواجه نگاشته است.(50)
پنجم: کلام و عقاید
عمدهترین و بیشترین آثار خواجه در حوزه کلام و عقاید اسلامی است:(51) تجریدالاعتقاد، فصول نصیریة، تلخیصالمحصل، قواعدالعقاید و رسالههایی(52) از جمله رسالة فیالامامة، اقل مایجب الاعتقاد به، العصمة، برهان فی اثباتالواجب، افعال الله بین الجبر والتفویض و نامههای متعددی در پاسخ حل مشکلات علمی معاصرانش از جمله آنهاست.(53)
6.تجرید الاعتقاد و امتیازات آن
مهمترین، مؤثرترین و ماندگارترین اثر او در کلام اسلامی تجریدالاعتقاد است. این کتاب دارای شش مقصد (بخش) است: امور عامه، جواهر و اعراض، اثبات صانع و صفات او، نبوت امامت، معاد. او این کتاب را برخوردار از بهترین اسلوب و مشتمل بر دیدگاهها و اعتقاداتی که با برهان برای وی ثابت شده است معرفی میکند.(54) این کتاب برخلاف برخی دیگر از آثار او که صرفاً در تبیین نظریات بعضی از بزرگان است، بیانگر دیدگاهها، عقاید و آراء کلامی اوست. خواجه تجریدالاعتقاد را بعد از تلخیصالمحصل با هدف تحصیلحق بهجای المحصل فخررازی تألیف کرده است، او در مقدمه تلخیصالمحصل میگوید: همتهای عالی برای تحصیلحق از طریق تحقیق رویگردان شده و دیگر کتابی قابل اعتماد و مشتمل بر اصول متقن اندیشه وجود ندارد و اینکه کسانی میپندارند کتاب المحصل فخررازی این خلأ را پر کرده است چنین نیست، آن کتاب آکنده از اندیشههای باطل است و لذا قابل اعتماد نیست.(55) شاید نقایص و کاستیهای متعدد المحصل و عدمتبیین مناسب عقاید صحیح بر مبنای فکری ناب و منابع معتبر، بهویژه تفکر کلامی اهلبیت(علیهم السلام) موجب شد تا به تدوین و تألیف تجریدالاعتقاد بپردازد.(56)
چند امتیاز مهم تجرید را میتوان چنین ذکر کرد:
- تلفیق بین مبانی فلسفی و کلامی در تبیین عقاید دینی؛
- تنظیم و چینش بدیع و تازهای از مباحث کلامی امامیه.
- او تجرید را برای ترویج تشیع بهنگارش درآورد تا از راه اصول و مبانی کلامی و براساس اعتقاد و روش رایج آن عصر مقصد نهایی خود که اثبات ولایت و امامت پیشوایان دین بود دست یابد.(57)
- تأثیرگذاری بر آثار و تألیفات و حتی مکاتب فکری بعدی؛
- اختصار گویا و رسا و وافی به معنا.(58)
علاءالدین قوشچی (879ق) یکی از شارحان این کتاب در وصف آن مینویسد: «تصنیف مخزونٌ بالعجائب وتألیف مشحون بالغرائب، فهو وإن کان صغیرالحجم، وجیزالنظم، فهو کثیرالعلم عظیمالاسم، جلیلالبیان، رفیعالمکان، حسنالنظام مقبولالائمةالعظام لمتظفر بمثله علماءالأمصار، لم یشبهه الفضلاء فیالقرون والادوار... ».(59) به تعبیر برخی دیگر هر کلمهای از این کتاب بیانگر مسئلهای اعتقادی است و هر جمله کوتاهی از آن حاوی فصلی از مطالب است.(60) امتیازات و ویژگیهای این کتاب موجب شد از همان زمان تألیف تاکنون، شهرت بیابد و دانشمندان شیعی و سنی شروح و حواشی متعددی به فارسی و عربی بر آن بنگارند(61) و حتی بسیاری از نوآوریهای مکتب شیراز در حول و حواشی این متن به منصه ظهور برسد.(62)
2. بنیانگذاریِ نظام آموزشیِ جامع
هر نظام آموزشی جامعیت، کارآمدی، و نشاطِ علمی خود را از مؤلّفهﻫﺎی مهمی چون تدوین کتب درسی، ساخت مراکز علمی، وجود کتابخانهﻫﺎی معتبر، ایجاد ساختار اداریِ کارآمد برای مدیریت مراکز علمی و کتابخانهﻫﺎ، وجود مدرّسان و صاﺣﺐنظران در حوزﻩهای گوناگون علوم و فنون، تهیه منابع مالیِ متناسب با اهداف نظام آموزشی، پشتیبانیِ حکومتی برای حفظ نظام آموزشی و انعکاس ثمرات آن به اطراف و اکناف میگیرد. نظام آموزشیِ خواجه نصیر، حائز همه این مؤلّفهﻫﺎ بود؛ تدوین کتب درسی، جلب حمایت حاکمیت سیاسی، اختصاص منابع پایدار مالی برای تأمین هزینهها و تامین معیشت محققان در شمار اصلیترین برنامههای نظام آموزشی او بود.
افتتاح مدارسی در هریک از علوم فقه، حدیث، طب و فلسفه، تأمین هزینه تدریس استادان و تحصیلی دانشپژوهان موجبات رشد این علوم را فراهم آورد. به هریک از محصّلان فلسفه، روزی سهدرهم، به محصلان طب روزی دو درهم و به محصلان فقه روزی یک درهم و بالأخره به محصلان علم حدیث، روزی نیم درهم پرداخت میکرد. به اینترتیب مردم از مدارس فلسفه و طب استقبال شایانی کردند؛ درحالیکه قبلاً این علوم مخفیانه تدریس ﻣﯽشد.(63) ایجاد و تأسیس دانشگاهی بزرگ و گردآوری دانشمندان و تهیه کتابخانه غنی اقدام دیگر خواجه برای تکمیل این نظام جامع بود. او با جلبنظر حاکمیت وحکومت مبادرت به ساخت رصدخانهﺍی عظیم در مراغه نمود و برای نگهداری این سازمان پژوهشی موقوفههای ویژهای درنظر گرفت.(64)
3. إحیای فلسفه وحکمت
آغاز فلسفه و رواج و اوج و شکوفایی آن بهدست دانشمندان شیعی، قبل از خواجه نصیر، مانند فارابی و ابنسینا و شخصیتهایی از اهلسنت مانند کندی، ابنرشد و شیخ اشراق بود، اما بعدها تحتتأثیر جمودگرایی اشعری و حملات سنگین دانشمندانی چون فخرالدین رازی (505ق) و غزّالی (606ق) به علوم منطق وحکمت و طرح و گسترش شبهاتِ بسیاری، علوم عقلی از جمله حکمت و فلسفه با آسیبهای جدی مواجه شده بود.(65) با وجود تلاش دانشمندانی چون ابنرشد اندلسی (520-595ق) که در ردّ تهافُتالفلاسفة غزّالی، تهافتالتهافت را نگاشت، و سیفﺍلدین آمِدی (م 631ق) که برای دفاع از بوعلی در برابر اعتراضات فخر رازی، کشفالتمویهات فی شرحالإشارات والتنبیهات را نوشت،(66) ولی هیچﯾﮏ نتوانستند حکمت و فلسفه را احیاء کنند و آن را به جریانی پویا بدل سازند.(67) این خواجه نصیر بود که با شرح اشارات و تنبیهات، از بزرگترین و ماندگارترین آثار فلسفی به بسیاری از اشکالات و انتقادات فخر رازی پاسخ داد(68) و بنیان افکار او را منهدم کرد. همچنین نقش بیبدیل خود را در احیا فکر فلسفی بهویژه نسبت به مکتب مشایی ایفا نمود.(69) تألیف تجریدالاعتقاد نیز تأثیر قابلتوجهی در احیاء، ترویج و گسترش تفکر عقلانی، فلسفی نه فقط در تشیع بلکه در جهان اسلام برجای گذارد.(70) بهگونهای که پس از او تفکر فلسفی تحتتأثیر او و آثارش حداقل در دو مدرسه شیراز،(71) اصفهان و تهران پیگیری و از طریق آن مدارس به هند، مصر و سپس به نجف و قم نیز راهیافت و با وجود فراز و فرود، همچنان بهعنوان جریان فکری مطرح استمرار دارد.
4. شکوفایی نثر فارسی
یکی از دستاوردهای جانبی آثار فلسفی خواجه نقشی است که او در شکلگیری یک گفتار فلسفی غنی به زبان فارسی داشته است،(72) نزدیک بیستوپنج درصد آثار او به زبان فارسی است. خواجه نه تنها این زبان را به پایهای محکم برای گفتار فلسفی تبدیل کرد، بلکه دیگران بهویژه شاگردان ومعاصرانش را به فارسینویسی برانگیخت، قطبالدین شیرازی برجستهترین شاگرد و همکار خواجه درةالتاج لغرةالدباج را به فارسی نگاشت. خواجه به لحاظ کمی و کیفی در نثر فلسفی فارسی خویش بر امکانات فنی این زبان تا حد بیسابقهای افزود و بدینسان در تبدیل زبان فارسی به دومین زبان مهم دنیای فکری اسلام پس از عربی نقش چشمگیری داشت. متون تأثیرگذار او به زبان فارسی غیرفارسیزبانان علاقهمند به فلسفه اسلامی و علوم را واداشت تا به آموزش و تعلیم این زبان همت گمارند.(73) زبان فارسی در گفتمان مکتب فلسفی مراغه که خواجه طوسی آن را تأسیس و رهبری میکرد در مقایسه با مکتب خراسان و نیز بعدها مکتب اصفهان بیشتر بهکار میرفت.(74)
5. تأسیس کلام فلسفی
محققان تاریخ کلام معمولاً رویکردهای مطرح در علم کلام را به نصگرایی، عقلگرایی و فلسفی تقسیم میکنند که در رویکرد سوم، بیشترین نقش از آن خواجه نصیرالدین طوسی است. برای تبیین بهتر نقش او در کلام فلسفی طرح چند بحث راهگشاست.
یکم: رابطه کلام و فلسفه
علم کلام مانند دیگر علوم با دانشهای همگن خود در ارتباط است داشته و در برخی علوم تأثیر گذاشته و از برخی علوم تأثیر پذیرفته است و چهبسا ممکن است نسبت به یک علم هم مؤثر و هم متأثر باشد. چنانکه در نسبت با فلسفه چنین است، بهطور قطع متکلمان از همان قرنهای آغازین تدوین علم کلام با مباحث فلسفی آشنا بودهاند و در قرن چهارم و پنجم بسیاری از آنان برای مقاصد خود از برخی براهین فلسفی استفاده کرده و حتی اصطلاحات خاص فلسفی را نیز در آثار خود بهکار میبردهاند. برای نمونه ابنحزم اندلسی (456ق) و شیخ مفید (413ق) با اختصاص بخشی از کتاب خود با عنوان اللطیف منالکلام(75) به طرح مطالبی از سنخ فلسفه و بهکارگیری اصطلاحات خاص فلسفی پرداختهاند.(76) آنان باگذشت زمان گاهی با گشودن افقهای تازه(77) و گاه با تشکیک در دیدگاه فیلسوفان و اظهارنظرات دیگری در مقابل نظر آنها بهطرح و پیدایش افکارینو در فلسفه اسلامی کمک کردند.(78) میتوان ازمسائلی چون زیادت وجود بر ماهیت،(79) اصالت وجود،(80) مساوقت وجود با شیئیت،(81) اعاده معدوم،(82) وجود ذهنی(83) و مناط و ملاک احتیاج شی به علیت(84) یاد کرد.(85)
فلسفه نیز بر کلام تأثیر گذاشته و سبب شده است دایره کلام وسعت یابد و ضرورت طرح بسیاری از مسائل فلسفی در قلمرو علم کلام لازم شناخته شود.(86) این ترابط توأم با نزاع بین متکلمان و فیلسوفان موجب شد علم کلام تا حدی جنبه فلسفی پیدا کرده و بهمرور بهگونهای پختهتر و مستدلتر از گذشته شود.(87) با مراجعه به کتابهای کلامی قرن هفتم به بعد معلوم میشود اکثر مسائل کلام اسلامی همانهایی است که در کتابهای فلسفی و بهویژه فیلسوفان مسلمان مطرح شده است.(88) متکلمان معتزله بهسبب کمتوجهی به نصوص و با هدف تحکیم و تقویت مبانی اعتقادی،(89) بسیار بیشتر به فلسفه و روش و براهین فلسفی روی آورده بودند. بههمینسبب، یکی از عوامل انقراض آنان تمسک بیشازحد به فلسفه و درپی آن انکار برخی عقاید مسلم دینی بوده است.(90) اشاعره باوجود مخالفت با فلسفه به هدف تخریب و ابطال قواعد فلسفی،(91) در یادگیری و ممارست در آن سعی به خرج داده و حتی برخی از آنها در شمار متکلمان فیلسوف نیز بهشمار میآیند.
ابوحامد غزالی (505ق) و پیش از او امامالحرمین جوینی (478ق) رفتهرفته بیشازپیش به فلسفه نزدیک شده بودند، شهرستانی (548ق) در نهایةالاقدام فی علمالکلام، فخر رازی (606ق) در المحصل و سیفالدین آمدی (621ق) در ابکارالافکار، طوری کلام را به فلسفه آمیخته بودند که متشرعه و از جمله ذهبی و ابنحجر، آنها را بهگرایشهای فلسفی منسوب نمودند، بعدها و در عصر ابنخلدون (808ق) به نحو آشکاری به فلسفه نزدیک شد و سرانجام در زمان قاضی عضدالدین ایجی (756ق) مولف کتاب المواقف فی علمالکلام به جهت خلط کلی با فلسفه جوهر حیاتی خود را از دست داد.(92)
گزارهها و قضایایی که مقدمات آن از شخص معصوم(علیه السلام) گرفته شده باشد، بهمنزله «اولیات» در قیاس برهانی است. قیاس برهانی نیز مفید یقین است. بنابراین دلیلی که مقدمات آن از معصوم دریافت شده باشد افاده یقین میکند.(93) برهمیناساس کلام شیعی امامی بهدلیل آنکه مقدماتش از معصوم گرفتهشده مفید یقین است.(94) تحصیل معارف دینی با استناد و اتکا به دلیل منتهی به گفته معصوم، در افاده یقین مؤدی به صواب و مشارک با طریقه حکمت است و این طریقه متکلمان پیشین امامیه مثل هشامبن حکم و دیگران بوده است. مراد احادیث ائمه معصوم(علیهم السلام) در ممدوحبودن کلام مأخوذ از اهل بیت(علیهم السلام) و مذمومبودن غیر آن(95) همین نکته است.(96)
پس از آنجاکه مقدمات و مبادی کلام شیعه یقینی است، برهانی خواهد بود. ازهمینجهت بر فلسفه و حکمت نیز امتیاز خواهد یافت؛ زیرا در اثبات همه امور و از جمله در اثبات فعلیت اموری که تنها عقل قادر به اثبات اصل امکان آنها بوده و از تبیین کیفیت آنها ناتوان است یا در اموری که به دلیل جزئیبودن عقل قادر به نفی یا اثبات آنها نیست، میتوان از کلام معصوم بهعنوان حد وسط استفاده کرد.(97) بنابراین، امتیاز کلام شیعه نسبت به فلسفه در اظهارنظر پیرامون برخی امور جزئی همانند نبوت و امامت خاصه و بعضی از امور اعتباری از قبیل شفاعت و توبه است و دلیل آن نیز استفاده متکلمین از برخی مبادی نقلی در اینگونه مسائل است.(98)
بنابراین، کلام نه اینکه متعارض با فلسفه و حکمت(99) نیست، بلکه با آن هم تعامل داشته و دارد، اما این بدان معنا نیست که متکلمان شیعی از همان ابتدا روش فلسفی داشته و کلام آنان فلسفی بوده است، نصگرایان شیعی مانند شیخ صدوق هرچند استدلالیاند، اما به فلسفه رویخوش نشان نمیدهند. عقلگرایان مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، شیخ طوسی، محقق حلی و دیگران نیز ضمن اینکه مخالفت صریحی با فلسفه و فیلسوفان نداشتهاند، ظاهراً مراوده و انسی هم با آنان نداشته و حتی از آثار فلسفی آنان هم بهرهای نبردهاند، اما این بهمعنای بیتوجهی صرف به اصطلاحات فلسفه و قواعد فلسفی نبوده است.(100) با توجه به مؤلفههای کلام فلسفی ازجمله استفاده از اصطلاحات و قواعد فلسفی(101) و استناد به براهین عقلی صرف(102) در میان متکلمان شیعی، میتوان نوبختیها را آغازگر کلام فلسفی بهشمار آورد.(103) البته به مرور بهدست خواجه نصیرالدین به کمال خود نائل شد.
دوم: چیستی کلام فلسفی
مقصود از فلسفیشدن کلام حذف کلام یا هضم کلی آن در فلسفه نیست، بلکه منظور آن است که اهداف این علم با معیارهای فلسفی تبیین و توجیه شود. متکلم ابزارهای لازم را برای انجام وظایف خود از فلسفه وام بگیرد و با مبنای فلسفی به بررسی و تبیین گزارههای کلامی بپردازد و به تعبیر دیگر به روش فیلسوفان مدعای متکلمان را اثبات کند.(104) بنابراین میتوان کلام فلسفی را چنین تعریف کرد: «معرفتی که با برخورداری از ویژگیهای فلسفی و با استفاده از روش آن به تبیین و تحکیم و دفاع از آموزههای نظام اعتقادی خاص بپردازد».(105) بنابراین کلام فلسفی در موضوع و غایت با علم کلام متداول شریک و همراه است، اما در روش استدلال و چگونگی تبیین مباحث و دفاع از شبهات از آن متمایز بوده و به قلمرو فلسفه تعلق دارد. متکلم در این روش در تلاش است تا تمام دستاوردهای فلسفی را در راه خدمت به معارف دینی و دفاع از دین و ردّ شبهات دگراندیشان بهکار بگیرد.(106) او از برهان بهره میگیرد، اما به فراخور وظیفه کلامیاش چهبسا از جدل، خطابه، تمثیل و استقراء هم استفاده کند.
سوم: دستاوردهای کلام فلسفی
کلام فلسفی که توسط خواجه نصیر و با اثر جاودانهاش تجریدالاعتقاد به اوج و کمال خود رسید،(107) دستاوردهای ارزشمند و ماندگاری در کلام شیعی - اسلامی بهجای گذاشت. برخی از آنها عبارتند از:
یک) برهانیشدن کلام
خواجه نصیر برخلاف گذشتگان فقط به بررسی گزارههای دینی، تبیین باورهای مذهبی و دفاع از حوزه دین اکتفا نکرد، بلکه بهتدوین منطقی و زیربنایی این اندیشهها پرداخت و با بهرهگیری از حکمت مشاء بخش امور عامه فلسفه را بهعنوان مقدمه در مباحث کلامی وارد کرد؛ زیرا میدانست که بدون یک مبنای صحیح فلسفی نمیتوان به بررسی گزارههای کلامی پرداخت و او با این طرح نو، بنیادی رفیع را در حکمت و کلام شیعی پایهگذاری کرد.(108) پس کلام بیشازپیش رنگ فلسفی بهخود گرفت(109) و از آنجاکه فلسفه برخلاف کلام فقط از برهان (در صورت) و یقینات (در ماده) استفاده میکند. علم کلام - بهطور مطلق، نه کلام شیعی - به مرور از سبک جدلی خود خارج شد و بیشتر رنگوبوی برهانی به خود گرفت.(110)
دو) تأثیر بر کلام اهلسنت
بعد از ابداع این روش بهویژه با تألیف تجریدالاعتقاد، نفوذ معتزله در همانحد در میان متکلمان شیعی رخت بربست و بعد از آن نه تصریحاً و نه تلویحاً هیچ متکلمی در این راستا نامی از معتزله نبرده است. متکلمان اشعری نیز علیرغم مخالفت با معتزله اگر در مواردی از مباحث کلامی به مذهب اعتزال رویآوردهاند.(111) بعد از خواجه این سیر بهسوی کلام شیعی تمایلیافته و در مواردی متکلمان اشعری تحتتأثیر کلام امامی قرار گرفته و از همان راهی رفتند که این فیلسوف و متکلم بزرگ شیعی رفت.(112) کتابهای مواقف(113) و مقاصد و شروح آنها همه رنگ تجریدالاعتقاد به خود گرفتند.(114) و متکلمان نامداری مانند علاءالدین قوشچی و دیگران،(115) متن تجریدالاعتقاد خواجه را برگزیده و بر آن شرح نوشتهاند. آشنایی بیشازپیش متکلمان اهلسنت با فلسفه که در زمان فخر رازی اوج گرفت، موجب شد آنان تا حدی در آن دستی یابند. ادامه این سیر در کلام سنی سبب شد که کلام اشعری از پیشوایش ابوالحسن اشعری فاصله بیشتری بگیرد و با نزدیکشدن به مبانی فلسفی و برهانی،(116) باگذشت زمان در قرن دوازدهم توسط سیدجمالالدین (1313ق) و محمد عبده (1323ق) به دوره إحیاگری نائل آید.(117)
سه) احیا و ابقاء فکر فلسفی و کلامی در اسلام
هدف دیگر خواجه از فلسفیکردن کلام حفظ و إحیاء تفکر فلسفی بود. او بهخوبی میدانست که در فضای فرهنگ دینی بدون رعایت مسائل کلامی جایی برای پیدایش و رشد اندیشههای فلسفی وجود ندارد. ازسویدیگر هم توجه داشت که علم کلام وقتی براساس مقدمات و مبادی جدلی استوار باشد، مانع بزرگ و سد محکمی است که برای همیشه راه فلسفه را مسدود میکند و جایی برای حرکت اندیشه باقی نمیگذارد. او به مقتضای حکم عقل و رسالت فلسفی خود توانست مانع را به مقتضی تبدیل کند، از درون دیوار بلندی که راه فلسفه را مسدود کرده بود، دروازهای برای ورود به جهان فلسفه بگشاید.(118)
چهار) تنظیم و چینش جدید از مباحث کلامی
قبل از خواجه نصیر و تألیف تجریدالاعتقاد در آثار کلامی - حتی در میان شیعه - نظم مشخص و چینش منطقی بهچشم نمیخورد، اما او توانست روش و نظام خاصی را در علم کلام شیعی پیریزیکرده و به مباحث کلام چینشی نو و نظاممند بدهد که پس از او اکثر دانشمندان اسلامی - شیعه و سنی - سبک او را دنبال کردند. متکلمان پیشین مانند سیدمرتضی، شیخ طوسی و نوبختی که بحث معاد را مقدم بر نبوت و امامت و تحتعنوان «وعد و وعید» زیرمجموعه عدل مطرح کردهاند، تحتتأثیر معتزله بودهاند؛ چنانکه ابنمیثم و سدیدالدین حمصی نیز که بحث معاد را بعد از نبوت و قبل از امامت مطرح کردهاند، تحتتأثیر کتب کلامی اشعریه مانند قواعدالعقاید غزالی(119) و المحصل فخررازی(120) بودهاند. محقق حلی (667ق) معاصر آن دو در مقدمه کتابش با صراحت روش معتزله را بهتر دانسته و مانند آنها بهترتیب و تنظیم مباحث کتابش پرداخته است.(121)
6. نگاه کارکردی به دین در مقام تحقق و اجراء
اصول فکری خواجه بیانگر نگاه کارکردگرایانه او به دین و مؤلفههای آن بهویژه درنبوت و امامت است. هنگام بحث از بعثت انبیاء به بررسی فوائد دین میپردازد.(122) در اثبات نبوت و امامت نیز با استفاده از روش حکما و فلاسفه به این نکته توجه میدهد که تعارض میان آزادی فرد و اختلاف منافع، موجب فروپاشی زندگی اجتماعی میشود و همینامر وجود قوانین الهی را برای تنظیم امور انسان ضروری میسازد، ولی از آنجاکه وجود خداوند ورای هر نوع ادراک حس و فهم بشر است، او پیامبرانی را برای هدایت مردم فرستاده است. این امر به نوبه خود نصب امامت را پس از پیامبران برای اجرای قوانین الهی ایجاب میکند.(123)
بهعقیده خواجه، تبیین صحیح و تضمین اجرای قوانین شریعت، وجود مدیر و مدبری که کار انسان را تدبیر کند و او را در ساماندهی و برنامهریزی و رسیدن به آن هدف سوق دهد که از آن به پیامبر معصوم یاد میشود، ضروری است.(124) پس از پیامبر، در راستای استمرار رسالت پیامبر برای رشد و کمال انسان و اجتماع در طول حیات بشری به طرح نظریه «نظام امامت» میپردازد(125) و بر وجود مستمر رهبر معصوم تا روز قیامت تاکید میکند.(126) بهعلاوه، نگاه اجتماعی او به انسان مانند افلاطون و فارابی و دیگران موجب شد تا انسان را ذاتاً موجودی اجتماعی بهشمار آورد که در معیشت و گذران زندگی از روحیه مدنیت و اشتراک با دیگران بهرهمند است. بهگونهای که به منظور کمک و رفع نیازهای یکدیگر با شغلها و حرفههای گوناگونی گردهم آمدهاند. برهمیناساس، خواستهها و نیازهای آنها نیز با یکدیگر متفاوت است؛ چنانکه انگیزههای آنان در همکاری با دیگران تفاوت دارد. برخی برای لذت، گروهی برای تحصیل سود و شماری بهجهت خیر و فضیلت همکاری میکنند. چهبسا اختلاف انگیزهها ممکن است به تضاد منافع بیانجامد و درپیآن ظلم و تعدی بهبار بیاید. اینجاست که تشکیل حکومت عادلانهای ضروری مینماید تا بتواند مردم را در اعطای حق و سهم استحقاقی خود رهنمون شود و از تعدی به حقوق مشروع دیگران بازدارد.(127) البته تفاوت خواجه با افلاطون و فارابی و دیگران در این است که او حکومت را در گرو دو اصل شریعت و قانونمداری و رهبرمداری معصوم قابلتحقق میداند و بهعلاوه توانست تاحدی آن را به تحقق رسانده و خود نیز از کارگزاران حکومت دربیاید.
7. اثبات امامت اهل بیت براساس قواعد کلام و فلسفه(128)
فلسفه عهدهدار بحث از جهانبینی و اصول کلی است. بنابراین بحث از امامت خاصه جایی در آن ندارد؛ هرچند میتوان اصل امامت را در فلسفه زیر پوشش عنوان خلافت، ولایت و نبوت مطرحساخت، اما امامت خاصه که برهان نقلی و عقلی میطلبد نه عقلی محض برعهده کلام است نه فلسفه، ازاینرو خواجه کتاب کلامی تجرید را با استفاده از قواعد کلامی در اثبات امامت خاصه به هدف خود نائل آمد.(129) بهعلاوه در رسالهای کوتاه درباره امامت با سبک برگرفته از روش منطقی - فلسفی مباحث امامت را در پنج مسئله تنظیم و طرح کرده است.(130) برای اثبات ضرورت وجود مستمر امام به قاعده لطف و ضرورت رعایت مصالح بندگان استناد میکند و برایناساس، نصب امام را بر خدا واجب میداند، او فلسفه وجودی امام را هدایت جامعه و دوری از مفاسد و نیل به کمال میداند؛ زیرا تباهی و فساد در واجبات و ارتکاب کارهای زشت، سبب ایجاد نیاز به انتصاب پیشوایی میشود که مردم را از آن منع کند و افراد جامعه را از تباهی در امور واجب و عمل به زشتیها بازمیدارد و آنها را به انجامدادن کارهای واجب و دوری از زشتیها وادارد تا افراد مکلف به فرمانبری نزدیک و از گناهان دور شوند و همینامر زمینهساز ضرورت حضور امام و واجببودن انتصاب او بر خداوند متعال و اقتدارش بر مردم است.(131)
8. تربیت فضلای نامدار
او در رشتههای مختلف شاگردان زیادی تربیت کرده است. فضلا و محققان برای فهم مطالب علمی در محضر او فروتنانه مینشستند. بزرگان و فحول علم برای کسب مسائل فقهی و اصولی در حضورش پیشانی ادب به درگاهش میگذاشتند.(132) از مهمترین آنها میتوان به قطبالدین شیرازی (633-710ق)،(133) علامه حلی (726ق)(134) و ابنمیثم بحرانی (679ق)(135) اشاره کرد.(136) خواجه فرستاده خردمندی را به نام فخرالدین لقمانبن عبدالله مراغی انتخاب کرد و به او مأموریت داد تا در اطراف کشورهای اسلامی با دانشمندان و علمای اسلامی ملاقات کند و ضمن دلگرمکردن آنها از آنان دعوت به عمل آورد که به سرزمینﻫﺎی خود بازگردند. افزون بر این، اگر در کسی صلاحیت و برجستگی علمیِ خاصی دید، با هر ملیتی که باشد، از وی دعوت کند که به هیئت علمی خواجه بپیوندد.
9. حفظ و حمایت از علما و اندیشمندان
از جمله اقدامات خواجه حفظ و حمایت از علما و دانشمندانی بود که به هردلیل در دربار مغول دچار گرفتاری و مشکلات جدی تا حد قتل میشدند، نمونه آشکار آن جلوگیری از قتل عزالدین (ابنابیالحدید) و برادرش موفقالدین و علاءالدین جوینی بود.(137) تأمین معیشت، اختصاص حقوق مرتب و تأمین مکان مناسب برای محققان و دانشپژوهان و ارتباط فکری و علمی از طرق نامهنگاری با شخصیتهای دوردست، از دیگر نمونه خدمات او در حمایت از عالمان و اندیشمندان است.
10. تأسیس کتابخانه
او در کنار رصدخانه مراغه به تأسیس کتابخانه بزرگی همت گماشت و با درایت توانست در این کتابخانه مخزنی از گنجینههای زوالناپذیر علم را که درپی حمله مغول و تاتار به شهرهای مختلف جهان اسلام دچار آسیب و زوال شده بود بهدست آورده وبه تجمیع و حفظ آنها بپردازد و کتابخانهای مشتمل بر چهارصدهزارجلد کتاب تأسیس کند.(138) باتوجه به علاقه و همت حاکمان و داعیان اسماعیلی در جمعآوری کتاب و تشویق عالمان به نگارش، خواجه توانست هلاکوخان را از تخریب و به آتشکشیدن کتابخانههای اسماعیلیان بازدارد.(139)
11. رشد دانش نجوم و ریاضی
رصدخانه مراغه که با جلبنظر هلاکو توسط خواجه بهثمر نشست به پیشرفت نجوم و ریاضی اختصاص داشت تنظیم جداول نجومی آن که به زیج ایلخانی مشهور شد، در سراسر آسیا و حتی چین مقبولیت عام یافت.(140) او توانست با اختصاص بخشی از درآمد موقوفات عام، هزینههای رصدخانههای دیگر را تأمین کند و آنجا را مجمع درخشانی برای مردان علم و دانش تبدیل نماید.(141) این گروه از دانشمندان که بههمت و مدیریت خواجه در آنجا گردآمده بودند، توانستند تغییرات بنیادینی به لحاظ نظری و روششناختی در هیأت بطلمیوسی پدیدآورند.(142) کتاب شکلالقطاع او نقطه عطفی در ریاضیات، مثلثات و ریاضیات محاسباتی است.(143)
12. مدیریت حکومت هلاکوخان مغول
توانمندی علمی و عملی خواجه، توجه و آگاهی او به راه رشد و گسترش دانش و مبارزه با جمود و جهالت و قشریگری موجب شد تا با تدبیری حکیمانه درپی جلب حمایت سیاسی و اجتماعی برآید. برهمیناساس دعوت حاکمان و حکومتها را پذیرفته و بهعرصه حاکمیت و کارگزاری حکومتها نیز تنداده است و با تحمل سختیها به هدف اصلی خود یعنی رشد گسترش دین، مذهب، علم و دانش همت گمارده است، در برخی منابع اهلسنت تعامل او با مغولها را به هدف انقراض و انحلال خلافت عباسی و قتل خلیفه وقت دانستهاند و به او اهانت کردهاند. در مقابل، محققان ضمن رد این ادعا به نقش مدبرانه و حکیمانه خواجه طوسی در کنترل حاکم مغول پرداختهاند،(144) اولاً: انگیزه مغول قبل از هرگونه آشنایی و ارتباط با خواجه نصیر، بعد از فتح ایران و عراق، دسترسی به شامات و مصر بود،(145) ثانیاً: از آغاز فتوحات مغولها تا حمله آنها به بغداد بیش از چهل سال طول کشید. در آن زمان، خواجه هیچ ارتباطی با آنها نداشت، ثالثاً: در منابع معاصر و قریب به زمان وقوع فتح بغداد، باوجود ذکر نقش خواجه طوسی، هیچسخنی از نقش او در حمله به بغداد و قتل خلیفه به میان نیامده است،(146) رابعاً: از نخستین کسانی که به طرح این بحث پرداخته، چهره نامآشنای ضد شیعی یعنی ابنتیمیه (728ق) است،(147) ابنقیم جوزی (751ق)(148) و تاجالدین سبکی (771ق)(149) نیز به پیروی از او بدان دامن زدند،(150) سپس برخی مستشرقان به طرح آن پرداختند.(151)
قطعاً انقراض خلافت عباسی را باید در عواملی چون فساد و رسوایی ناهنجار دربار خلافت، ضعف سیاسی و مذهبی دستگاه حکومت، اختلافات داخلی، اعتراض و تنفر برخی عالمان اهلسنت و ناسازگاری آن با فلاسفه و اندیشمندان حوزه تفکر فلسفی دانست(152) که درپی همین عوامل خواجه نصیر طوسی هم علاوه بر اینکه تلاشی برای ابقا و بقای آنها نکرده است، بلکه خان مغول را در حل معضلات فکری و سیاسی جهان اسلام مناسبتر دیده است و شاید در برطرفکردن موانع پیروزی مغولها نقش هم داشته است.(153) اینکه بعد از انقراض خلافت عثمانی، موضعگیری به نفع آنها از عالمان و ملت مسلمان گزارش نشده است.(154)
نتیجهگیری
خواجه نصیرالدین طوسی از دانشمندان نامآور اسلامی ایرانی است. او که در دانشهای مختلف تبحر و تخصص داشت، توانست با اقداماتی فراخور و خدماتی قابلتحسین در عرصههای مختلف فرهنگ و تمدن اسلامی و دانشهای متعددی از جمله فلسفه و کلام، تأثیرگذار و نقشآفرین باشد. تألیفات ماندگار، احیای حکمت و فلسفه، تأسیس کلام فلسفی، رشد و ارتقاء دانش نجوم و ریاضی، اثبات امامت اهلبیت(علیهم السلام)، تربیت فضلای نامآور، تأسیس کتابخانه و رصدخانه، حفظ و حمایت از دانشمندان از مهمترین خدمات او در جهان اسلام است. چنانکه تدبیر عالمانه او مانع از لجام گسیختگی حکومت مغول در آسیبزدن به فرهنگ و تمدن اسلامی بود. ضمن اینکه از فضای بهوجود آمده برای رشد وارتقاء فرهنگ اسلامی بیشترین بهرهها را برد.(154)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.