«کسروی» جنون شهرت داشت؛ ولی چون بضاعت علمی قابل توجهی نداشت و این سرمایه ناچیز علمی به هیچ وجه کافی برای اشباع حس شهرت طلبی بیحساب او نبود، راهی جز این ندید که دست به یک مبارزه خطرناک بزند. لذا با مبارزه با مقدسات مذهبی و مفاخر ملی و ادبی و ناسزاگویی و دشنام دادن و حملات صددرصد بیمنطق و به آتش کشیدن کتب مذهبی و دیوانهای شعرای نامی به این منظور خود نائل گشت و در میان عموم طبقات شهرت بسزائی پیدا نمود؛ اما چه شهرتی؟ یک شهرت شیطانی و رسوا و مسخره!
بشردوستان متمدن! به اسلام حمله مىكنند كه اگر اسلام آئين الهى است چرا بندگى و بردگى را تصويب كرده، و مالكيت بشر را بر بشر و بالنتيجه جنايات ناشى از آن را صحه گذارده است؟! در اين بين «كمونيستها» كه دل سوختهترى براى خلق رنجبر دارند! بيشتر روى اين موضوع فشار مىآورند؛ به خصوص اين كه مىبينند ممكن است از اين موضوع به عنوان يك حربه برّنده تبليغاتى، براى مشوش كردن اذهان جوانان مسلمان استفاده كرد، و از اين راه روح دينى و اسلامى را در آنان تضعيف كرد. براى روشن ساختن ارزش اين حملات و تشريح نظريّه اسلام درباره «بردهها» بايد موضوعات زير را مورد بررسى قرار دهيم ...
آیا حسین(ع) میتوانست در برابر خطر بزرگی که از ناحیه «بنی امیه» دین را تهدید میکرد و در زمان «یزید» به اوج خود رسیده بود سکوت کند؟ آری او باید با یک فداکاری مطلق سکوت مرگباری را که بر جامعه اسلامی سایه افکنده بود در هم بشکند و قیافه شوم این نهضت جاهلی را از پشت پردههای تبلیغاتی بنی امیه آشکار سازد. او این کار را کرد و رسالت بزرگ و تاریخی خود را در برابر اسلام انجام داد و مسیر تاریخ اسلام را عوض نمود؛ و این است چهره حقیقی انقلاب امام حسین(ع).
ارتباط میان «کربلا» و «بقای اسلام» هنوز هم به عنوان یک سؤال برای بسیاری مطرح است؛ آری اگر حسین(ع) و یارانش دست به آن ایثارگری بزرگ نمیزدند، اسلام با چه خطری مواجه بود؟ و این حادثه بزرگ چگونه جلوی آن خطر را گرفت؟ و چه توطئههائی در کار بود که نقش برآب شد؟ کانون این خطر در کجا بود؟ و از چه کسانی سرچشمه میگرفت؟ و ...؛ اینها سؤالاتی است که این مقاله در صدد پاسخ تحلیلی به آنها است.
شاید مرور خاطرات زندان از معدود سوژههایی باشد که آیت الله مکارم شیرازی را به رغم انبوه برنامههای روزانه برای انجام گفت وگو متقاعد میسازد. ایشان پس از یک روز پرکار و با نشاطی زایدالوصف به بازگویی خاطرات خویش از روزهایی پرداختند که رژیم با دستگیری ایشان به اتفاق عالمان شاخص حوزه قم و تهران سعی داشت تا آنان را از محافل عزاداری محرم و صفر سال ۴۲ دورنگه دارد...
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، چندان اهل بازگویی خاطرات خویش نیستند؛ اما مرور خاطرات زندان سال 42 و همصحبتی با بزرگان علم و فضیلت در آن دستگیری تاریخی، ایشان را به واگویه این خاطرات ترغیب کرد، خاطراتی سرشار از نگاه امیدوار و شادمانه ایشان به زندگی و مایههایی از طنز ویژه این بزرگوار ...
کشورهای استعماری برای این که سرپوشی بر روی اعمال ضد انسانی خود در شرق بگذارند، و دخالت ظالمانه خود را در امور این کشورها توجیه کنند افسانۀ دروغین دیگری به عنوان «عدم رشد سیاسی-اجتماعی ملل شرق» ساخته و از این رو آنها را نیازمند به سرپرستی و قیمومت ظاهری یا معنوی! معرفی می کنند، که با یک دنیا بزرگواری و انسانیت حاضر شدهاند رهبری و راهنمائی آنها را به عهده بگیرند، بدون این که کم ترین چشم داشتی از این کار در نظر داشته باشند!
برای نجات شرق و ایجاد یک تحول اساسی قبل از هر چیز یک خانه تکانی فکری لازم است تا كثافات و آلودگی هائی که غرب در طی چند قرن با وسائل گوناگون در خانهء افکار ملل شرق جای داده و متاسفانه حجم آن بر اثر نبودن در و دروازه و کنترل صحیح، بسیار زیاد است بیرون ریخته و برای آینده نیز به این وضع غلط پایان داده شود...
آیا راه حلی برای سامان بخشیدن به افکار و عقاید ملل شرق وجود دارد؟ یا باید بنشینیم و ناظر بر باد رفتن آخرین بقایای تمدن شرق و اصالت و استقلال آن باشیم؟ کشورهای شرقی برای تجدید عظمت دیرین خود و پاره کردن زنجیرهای اسارت و سازمان دادن به مبارزات آزادی بخش خویش باید دست به چه اقداماتی بزنند و نقطه شروع این قیام باید از کجا و تحت چه شرائط و برنامه ای باشد؟!
از مسائل چشم گیری که «قیافۀ انسانی خاصی»! به تمدن کنونی غرب داده کمکهای به ظاهر بلاعوض، و کمکهای باعوض، و قرضه ها و همکاری های اقتصادی و تجاری است که به منظور جبران عقب ماندگی کشورهای عقب مانده، و تسریع رشد کشورهای درحال رشد انجام می شود. اما اگر در «شرائط» و «ماهیت» و «نتائج» این کمکها و همکاری ها دقت کنیم خواهیم دید یکی از ضد انسانی ترین و ظالمانه ترین اعمال آنها همین هاست!