سعادت 125 مطلب

حقّ انتخاب برای موجودات در نوع و اصناف خلقت

آیا شایسته نبود به جای خلقت اجباری، موجودات در انتخاب «نوع و اصناف خلقت» دارای اختیار می بودند؟

چنین فرضی تناقض آمیز است زیرا مستلزم این است که مخلوق قبل از اینکه آفریده شود، به نحوی وجود داشته باشد و درباره نوع آفرینش خود تصمیم بگیرد. یعنی مخلوق در حالی که هنوز معدوم است، موجود نیز باشد! چنین فرض، متناقض و محال است. ضمن اینکه آن موجودی که طبق فرض «به نحوی از انحاء وجود یافته» تا تکلیف آفرینش خود و نوع آن را مشخص کند، به صورت جبری آفریده شده است و هویتی دارد که با اختیار شکل نگرفته است.
بر فرضی که فرض بالا را پذیرفته باشیم، درکِ درست و دقیق مصالح و مفاسد انتخاب ها برای بشر نتیجه تجربه مستقیم حیات است و آحاد نوع بشر به عنوان موجوداتی غیرازلی و بی تجربه - هر چند عاقل - هیچ بصیرت و پیش بینی راجع به حیات و مصالح آن ندارند، تا بخواهند حق انتخاب شان را در قبال آن اعمال کنند. این تصمیم گیری برای پدیده های فاقد عقل یعنی جمادات، گیاهان و حیوانات اصلا معنی ندارد.
نیز این فرض که خدا ابتدا مخلوقات بی هویتی را خلق کند و اطلاعات لازم را راجع به مصالح امور در اختیارشان قرار دهد تا خود هویت شان را برگزینند، خالی از اشکال نیست و منجر به این می شود که به خاطر بهره مند بودن نوع انسان از امتیاز و کمال، هیچ موجودی جامد بودن و گیاه یا حیوان بودن را نمی پذیرند و همه آن موجودات بی هویت، انسان بودن را برمی گزیدند. چرا که با توجّه به وضعیّت کامل تر انسان، در آمدن در قالب جمادات یا نباتات و یا حیوانات، غیرمنطقی است؛ چون «ترجیح مرجوح بر ارجح» است.
از آن گذشته انسانها با همه اطلاعاتی که در اختیارشان گذاشته شود باز به خاطر ابعاد مختلف و متضاد نفسانی و ذاتی و گرایشات متنوع، در نوعی حیرت یا انتخاب غیر حکیمانه گرفتار خواهند شد، چنان که بشر به اصطلاح پست مدرن و عقل کل امروزی از زن یا مرد بودن یا حتی از انسان بودن خویش می گریزد و تغییر جنسیت می دهد یا دوست دارد سگ باشد و در بیشتر موارد از انتخاب هایش پشیمان می شود.

حکم تقلید فرزندان از والدین در انتخاب دین؟

آیا تقلید فرزندان از والدین خود در انتخاب دین صحیح است؟

دینداری امری درونی است و از آنجایی که هیچ کس نمی تواند در امور قلبی اشخاص تصرف کند، مجبور کردن اشخاص به انتخاب و معتقد شدن به هر باوری، امکان ناپذیر است. به همین خاطر مراجع تقلید در ابتدای هر رساله توضیح المسائل می گویند هر کسی باید با تحقیق و عقل و فطرت خود انتخاب کند. البته چون انتخاب دین و اعتقاد یافتن به یک آیین و شریعت نیازمند رسیدن به درجه خاصی از رشد فکری و عقلی است، این کار مهم از کودکان نابالغ ساخته نیست. بنابراين ممکن است انسان تا سنينی كه هنوز به استقلال عقلی ورشد فكری نرسيده، در یقین خود به مسائل دينی از راهنمایی ها و آگاهی های دینی که والدين یا مربیانش به او می دهند، متأثر باشد و مراجع عظام نیز این نوع یقین را که از گفته دیگران به دست می آید در مسلمان بودن کافی می دانند.

آفرینش شیطان اغواگر و مسأله عدل الهی؟!

آیا آفرینش شیطان اغواگر با عدل الهی منافات ندارد؟!

اولا: خدا ابلیس را از ابتدا شيطان نيافريد، ابلیس سالها همنشین ملائک مقرب و بر فطرت پاك بود، امّا با اختیار داده شده، بنای طغیان و سركشى را گذاشت و لقب شیطان گرفت. بنابراین خلقت اولیّه او پلید نبوده تا منافی عدالت باشد.
ثانیا: از منظر سازمان آفرينش، وجود شيطان براى افراد با ايمان و آنها كه مى خواهند راه حق را بپويند زيانبخش نيست، بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آنها است؛ چرا که پيشرفت و تكامل، همواره در ميان تضادها صورت مى گيرد. بنابرین وجود شیطان برای حق پویان، رمز تكامل است و سدّ هدایت نیست، زیرا شيطان جز وسوسه کاری نمی کند.
ثالثا: خداوند در برابر وسوسه های اغواگرانه شیطان، ابزار هدایت، اراده و قدرت انتخاب را نیز در اختیار انسان قرار داده است. انسان گناهکار با اختیار از وسوسه شیطان پیروی می کند، لذا مستحقّ مجازات می گردد.

آفرینش افراد جهنّمی با وجود علم به جهنمی شدن و مسئله عدل الهی؟!

چرا خداوند گنهکارانی که عاقبتشان جهنم است را با علم به جهنمی شدنشان آفرید؟ آیا این مسأله با عدل الهی منافات ندارد؟

اولا: اصل «وجود» انسان، به عنوان امری برآمده از فیض الهی، بر «عدم» او ترجیح دارد و سعادت و شقاوت امری عارضی و اکتسابی است؛ ذات خداوند اقتضای آفرینش موجودات را دارد و هر چیزی که اقتضای هستی یافتن را داشته باشد از سوی خدا فیض وجود را دریافت می کند.
ثانیا: خداوند انسان ها را بر فطرت پاک آفریده و انسان گنهکار از ابتدا گنهکار نبوده و با اختیار این مسیر را انتخاب کرده است؛ لذا خلقت او منافاتی با عدل الهی ندارد؛ بله خداوند از ازل می دانست چه کسانی گنهکار خواهند بود، اما این علم ازلى سبب اجبار انسان بر عملی نمى شود!
ثالثا: بهشتی شدن همه انسان ها تنها با جبر سازگار است؛ زیرا در فرض بهشتی شدن همگان، باید انسان هایی را تصور کنیم که جز خوبی چیزی را انتخاب نکنند و الا محکوم به عدم می باشند. بدیهی است که در چنین وضعیتی، اختیار معنا نخواهد داشت.
رابعا: اگر قرار بود خلقت ابنای بشر از سوی خداوند فقط به بندگانی تعلّق گیرد که اطاعت می کنند و به بهشت می روند، اصولا خود بهشت و نعمات آن نیز بیهوده بود؛ زیرا بهشت پاداش کسانی است که با انتخاب های درست خویش امتحان های سخت الهی را پشت سر گذاشته و فضیلت های وجودی خود را به فعلیت رسانده باشند.

ظالمین مرفّه و مظلومین محروم، و مسئله عدل الهی؟!

آیا اینکه برخی از ظالمان تا آخر عمر در ناز و خوشبختی زندگی می کنند و در مقابل مظلومین تا آخر عمر تنها رنج و بدبختی دیده اند، در تضاد با عدل الهی نیست؟!

اولین پاسخهای این سوال این است که اولا نیل به سعادت مادّی با معیار ظالم و مظلوم یا کافر و مؤمن پذیرفته نیست؛ بلکه هر انسان و هر ملّتی با هر نوع منش و تفکری با توجّه به مدیریت صحیح و تلاش و علم گستری می تواند به سعادت مادی برسد. ثانیا بخش مهمّی از دارایی ظالمان حاصل استعمار، دزدی، کم فروشی، احتکار، اختلاس و خیانت است که این روش از کسب مادّیات در آئین و مرام مؤمنان و مظلومان جایز نیست.
با وجود این پاسخ ها باید توجه داشت که گاهی انسان در عین فقر، مورد رحمت و بهره مند از نعمت الهی است. و گاهی نیز در عین ثروتمندی، مورد غضب پروردگار است. مثلا خداوند عده ای از ستمگران را با بهره مندی از ثروت به عذاب استدراج دچار می سازد، و یا با اعطای امکانات دنیوی و ثروت در دنیا، پاداش اعمال نیک اندک ایشان را در همین دنیا می دهد تا در آخرت تکلیفشان مشخّص باشد و ادّعایی نداشته باشند.
رنج و مشكلات مومن در دنیا مي تواند از جمله نعمت‌ ها و الطاف خداوند بر انسان ‌ها باشد و با عدل الهی منافات ندارد؛ چون آثار مثبت دنيايی و آخرتی بسيار به ارمغان مي ‌آورد، از قبيل بيداري از خواب غفلت، رشد و شكوفايي استعدادها و توانايی های بالقوه، پاك شدن از بعضي گناهان و رسيدن به درجات و ثواب ‌هاي بزرگ و... .

قرآن منبع همه دانشها!

با توجه به اینکه بسیاری از یافته ها و دانش های بشری در قرآن نیست، چگونه قرآن مدعی بیان تمام امور می باشد و می گوید: «هيچ تر و خشكى نيست، مگر آنكه در كتاب مبين آمده است» و نیز می گوید: «هيچ چيزى در كتاب الهى فروگذار نشده است»؟!

قرآن كتاب تربيت و هدايت است؛ در آیاتی از قرآن که می گویند همه چیز در آن بیان شده و چیزی فرو گذار نشده است، منظور از «همه چيز» تمام امورى است كه براى پيمودن راه تربيت و هدايت لازم است. قرآن دایرة المعارفی بزرگ و گردآمده از همه گزاره های جزئی و فرمول های علومی چون رياضى و جغرافيايى و شيمى و فيزيک و گياه شناسى و... نیست. منظور از همه چیز در اين گونه آيات، يك امر نسبى است؛ يعنى تمام امورى كه در هدف هدايت و تربيت انسان دخالت دارد، در اين كتاب آسمانى هست. البته قرآن دعوتی كلى به كسب همه علوم و دانش ها كرده و تمام دانش هاى ياد شده و غير آن در اين دعوت كلى جمع است و علاوه بر آن گاه گاهى به تناسب بحث هاى توحيدى و تربيتى و... پرده از روى قسمت هاى حساسى از علوم و دانش ها برداشته است و برخی از حقایق علمی به گونه ای اشاره وار در قرآن بیان شده اند.

منافات «قضا و قدر الهی» با «اختیار» انسان!

چگونه می توان تصوّر کرد که انسان با وجود «قضا و قدر الهی»، صاحب «اختیار و اراده» باشد؟!

قضا و قدر دو قسم است: 1) «تکوینی» یعنی همه امور بر اساس علل و ویژگی های خاصّی محقّق می شوند. 2) تشریعی به معنى فرمان الهى در تعيين وظائف انسان و مقدار و حدود اين وظائف. قضا و قدر به هر دو معنی با اختیار انسان منافات ندارد. سرنوشت هر معلولی، تابعِ علل و عواملی است؛ و چون خداوند انسان را مختار آفریده، اراده اش نقش مهمّی در سرنوشت او داشته و عامل موثّری در تأمین سعادت او است. اراده انسان در طول اراده و قضا و قدر الهی است و با آن منافاتی ندارد. اگر انسان در اعمالش اختیاری نمی داشت، آمدن پيامبران، نزول كتب آسمانى و كيفر و پاداش همه بى فايده و ظالمانه بود.

مبارزه قرآن با تقلید!

بسیاری از آیات قرآن تقلید را امری ناپسند می دانند؛ با این وجود چرا فقهای شیعه باز هم بر تقلید اصرار می کنند؟!

نکوهش تقلید در قرآن ناظر به «تقلیدهای کورکورانه» مشرکان و بت پرستان از گذشتگان «جاهل» خود است؛ پیروی و تقلیدی که به هیچ وجه برای آنها علم آور و عملی از سر دست یافتن به باورهای یقینی نیست. در حالی که تقلید مکلفین از فقها و گرفتن احکام دین شان از آنها، نوعی مراجعه به «متخصص» و یقین آور است؛ امری منطقی که به خاطر فطری بودن نه تنها مورد تایید عقلا قرار می گیرد که حتی قرآن نیز در سوره نحل به آن توصیه نموده است.
گذشته از آن نکوهش ها و مذمت هایی که در آیات قرآن از تقلید صورت گرفته مربوط به اقتباس باورها در «اصول دین» است و حال آن که تقلید مصطلح فقهی در «فروع دین» یعنی احکام صورت می گیرد و طبق آموزه های دینی اصول دین تقلیدی نیستند و هر کسی باید با برهان و استدلال آنها را بپذیرد.

پیامبرانی از جنس بشر؟

آيا بهتر نبود فرستادگان خدا از فرشتگان يا موجودات آسمانی بودند تا ظرفیت بالاتری برای متأثر کردن نوع بشر داشتند و مشرکان راهی برای انکارشان نمی داشتند؟

اولا: آیات بسیار زیادی از قرآن مجید با تصریح به اینکه پیامبران الهی تفاوتی با نوع بشر ندارند، چنین فرضی را رد می کند. این آیات صراحت به این حقیقت دارد که پیامبران نیز همانند بقیه مردم و تنها داراى کمالات و فضایل و قابلیت هایى هستند که خداوند متعال آنان را با این اوصاف به سوى خلق فرستاده است.
ثانیا: شخص پیامبر باید در میان مردم الگو باشد و شخصی که به عنوان الگو معرفی می شود باید از جنس خود بشر باشد تا با وجود تمام غرایز و صفات نفسانى بشر با آن ها مبارزه کرده و راه سعادت را دنبال کند و در این راه براى دیگران الگو باشد.
ثالثا: رهبر باید همه دردها، نیازها، و خواسته هاى پیروان خود را به خوبى درک کند تا براى درمان و پاسخ گویى به آن آماده باشد؛ به همین دلیل پیامبران از میان توده هاى مردم برخاسته اند.

شاخصه های «اعجاز علمی» قرآن

«اعجاز علمی» قرآن با چه موارد و مصادیقی قابل اثبات است؟

«اعجاز علمى قرآن» مربوط به اشاراتى است كه از گوشه هاى سخن خداوند آشکار شده و هدف اصلى نبوده؛ زيرا قرآن كتاب هدايت است و هدف اصلى آن جهت بخشيدن به زندگى انسان و آموختن راه سعادت است. اما برخی، قرآن را علاوه بر يك كتاب تشريعى، كتاب علمى نيز می دانند، و نکته دیگر اینکه، آيا قرآن در هنگام تحدّي، به این اشارات علمی نیز نظر داشته است؟ برخى معتقدند، اين گونه اشارات علمى دليل بر اعجاز می باشد؛ زیرا چنين سخنی در آن روزگار، جز از پروردگار جهان امكان صدور نداشته، لذا مسئله اعجاز علمى قرآن مطرح گرديده است!

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قالَ الرّضا عليه السّلام :

مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيى فيهِ اَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.

هر کس در مجلسى بنشيند که در آن ، امر (و خطّ و مرام ما) احيا مى شود، دلش در روزى که دلها مى ميرند، نمى ميرد.

بحارالانوار، ج 44، ص 278