پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی:
خداوند متعال مى فرماید: «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ»(1)؛ (بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را»)
این آیه به صراحت مى گوید : امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو فرزند پیامبر اقدس(صلى الله علیه وآله) هستند .
رازى در تفسیر خود(2) مى نویسد :
آیه مباهله دلالت مى کند بر اینکه حسن و حسین دو فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند; زیرا آن حضرت وعده داد ، فرزندانش را (براى مباهله) بخواند، و حسن و حسین را آورد، پس این دو فرزندان او هستند. و یکى از مواردى که این مطلب (نوه دخترى فرزند انسان محسوب مى شود) را تأکید مى کند سخن خداوند در سوره أنعام است: «وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیَْمانَ» تا آنجا که خداوند مى فرماید: «وَیَحْیَى وَعِیسَى»(3) زیرا معلوم است که نسبت عیسى به ابراهیم به وسیله مادر است; پس ثابت شد که گاهى نوه دخترى، فرزند نامیده مى شود; والله اعلم.
و شاهد بر این لغتِ قرآن مجید و اینکه نوه دخترى حقیقتاً فرزندِ پدرِ دختر است ، این سخنان است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده:
1 ـ «أخبرنی جبریل : أنّ ابنی هذا ـ یعنی الحسین ـ یُقتل»؛ (جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم ـ یعنى حسین ـ کشته مى شود) . و در روایتى دیگر آمده است : «إنّ اُمّتی ستقتل ابنی هذا»(4)؛ (اُمّت من این فرزندم را مى کشند) .
2 ـ درباره امام حسن(علیه السلام) فرمودند: «ابنی هذا سیّد»(5)؛ (ا ین فرزندم آقا و سرور است) .
3 ـ به على(علیه السلام) فرمودند : «أنت أخی وأبو وُلدی»(6)؛ (تو برادر و پدر فرزندانم هستى) .
4 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «المهدیّ من ولدی وجهه کالکوکب الدرّیّ»(7)؛ (مهدى از فرزندان من است و صورتش مانند ستاره درخشان است) .
5 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «هذان ابنای من أحبّهما فقد أحبّنی»(8)؛ ( این دو ـ یعنى حسن و حسین ـ دو فرزند من هستند ، هرکس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است) .
6 ـ و به على(علیه السلام) فرمود : «أیّ شیء سمّیتَ إبنی؟ قال : ما کنتُ لأسبقک بذلک . فقال : وما أنا السابق ربّی فهبط جبریل ، فقال : یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السلام ویقول لک : علیّ منک بمنزلة هارون من موسى لکن لا نبیّ بعدک ، فسمّ ابنک هذا باسم ولد هارون»(9)؛ (فرزندم را چه نام نهادى؟ گفت : من در این کار بر شما سبقت نمى گیرم. سپس پیامبر فرمود: من هم از پروردگارم سبقت نمى گیرم; پس جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گوید : على نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسى است ، امّا پیامبرى بعد از تو نیست پس این فرزندت را به اسم فرزند هارون نامگذارى کن) .
7 ـ و سخن امام حسن(علیه السلام) به ابوبکر وقتى بر منبر جدّش بود : «إنزل عن مجلس أبی»؛ ( از جایگاه پدرم پایین بیا) . ابوبکر گفت : «صدقت إنّه مجلس أبیک»؛ (راست گفتى اینجا جایگاه پدرت است) .
و در روایتى آمده است : «إنزل عن منبر أبی»(10)؛ ( از منبر پدرم پایین بیا) . و ابوبکر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی»؛ ( این منبر پدرت است نه منبر پدر من) .
8 ـ و سخن امام حسین(علیه السلام) به عمر : «إنزل عن منبر أبی»؛ ( از منبر پدرم پایین بیا). پس عمر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی مَنْ أمرک بهذا؟!»(11)؛ (این منبر پدرت است نه منبر پدر من ، چه کسى به تو امر کرده که چنین بگویى؟!) .
واینها همه شاهدند بر اینکه حسنین(علیهما السلام)، فرزند رسول خدا(علیه السلام) محسوب مى شوند; و با وجود این شواهد از قرآن و روایات چه چیز به برخى جرأت داده که آل اللّه را از فرزندى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خارج کنند؟!.(12)
این آیه به صراحت مى گوید : امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو فرزند پیامبر اقدس(صلى الله علیه وآله) هستند .
رازى در تفسیر خود(2) مى نویسد :
آیه مباهله دلالت مى کند بر اینکه حسن و حسین دو فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند; زیرا آن حضرت وعده داد ، فرزندانش را (براى مباهله) بخواند، و حسن و حسین را آورد، پس این دو فرزندان او هستند. و یکى از مواردى که این مطلب (نوه دخترى فرزند انسان محسوب مى شود) را تأکید مى کند سخن خداوند در سوره أنعام است: «وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیَْمانَ» تا آنجا که خداوند مى فرماید: «وَیَحْیَى وَعِیسَى»(3) زیرا معلوم است که نسبت عیسى به ابراهیم به وسیله مادر است; پس ثابت شد که گاهى نوه دخترى، فرزند نامیده مى شود; والله اعلم.
و شاهد بر این لغتِ قرآن مجید و اینکه نوه دخترى حقیقتاً فرزندِ پدرِ دختر است ، این سخنان است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده:
1 ـ «أخبرنی جبریل : أنّ ابنی هذا ـ یعنی الحسین ـ یُقتل»؛ (جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم ـ یعنى حسین ـ کشته مى شود) . و در روایتى دیگر آمده است : «إنّ اُمّتی ستقتل ابنی هذا»(4)؛ (اُمّت من این فرزندم را مى کشند) .
2 ـ درباره امام حسن(علیه السلام) فرمودند: «ابنی هذا سیّد»(5)؛ (ا ین فرزندم آقا و سرور است) .
3 ـ به على(علیه السلام) فرمودند : «أنت أخی وأبو وُلدی»(6)؛ (تو برادر و پدر فرزندانم هستى) .
4 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «المهدیّ من ولدی وجهه کالکوکب الدرّیّ»(7)؛ (مهدى از فرزندان من است و صورتش مانند ستاره درخشان است) .
5 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «هذان ابنای من أحبّهما فقد أحبّنی»(8)؛ ( این دو ـ یعنى حسن و حسین ـ دو فرزند من هستند ، هرکس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است) .
6 ـ و به على(علیه السلام) فرمود : «أیّ شیء سمّیتَ إبنی؟ قال : ما کنتُ لأسبقک بذلک . فقال : وما أنا السابق ربّی فهبط جبریل ، فقال : یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السلام ویقول لک : علیّ منک بمنزلة هارون من موسى لکن لا نبیّ بعدک ، فسمّ ابنک هذا باسم ولد هارون»(9)؛ (فرزندم را چه نام نهادى؟ گفت : من در این کار بر شما سبقت نمى گیرم. سپس پیامبر فرمود: من هم از پروردگارم سبقت نمى گیرم; پس جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گوید : على نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسى است ، امّا پیامبرى بعد از تو نیست پس این فرزندت را به اسم فرزند هارون نامگذارى کن) .
7 ـ و سخن امام حسن(علیه السلام) به ابوبکر وقتى بر منبر جدّش بود : «إنزل عن مجلس أبی»؛ ( از جایگاه پدرم پایین بیا) . ابوبکر گفت : «صدقت إنّه مجلس أبیک»؛ (راست گفتى اینجا جایگاه پدرت است) .
و در روایتى آمده است : «إنزل عن منبر أبی»(10)؛ ( از منبر پدرم پایین بیا) . و ابوبکر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی»؛ ( این منبر پدرت است نه منبر پدر من) .
8 ـ و سخن امام حسین(علیه السلام) به عمر : «إنزل عن منبر أبی»؛ ( از منبر پدرم پایین بیا). پس عمر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی مَنْ أمرک بهذا؟!»(11)؛ (این منبر پدرت است نه منبر پدر من ، چه کسى به تو امر کرده که چنین بگویى؟!) .
واینها همه شاهدند بر اینکه حسنین(علیهما السلام)، فرزند رسول خدا(علیه السلام) محسوب مى شوند; و با وجود این شواهد از قرآن و روایات چه چیز به برخى جرأت داده که آل اللّه را از فرزندى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خارج کنند؟!.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.