مفهوم قضا و قدر

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
مفاهیم تحریف شده
اهميّت توحيدمفهوم توسّل
مفهوم قضا و قدر
يكى ديگر از مفاهيم والاى اسلامى كه جنبه ارزشى مهمّى دارد و بر اثر تحريف‌ها تبديل به ضد ارزش شده است، مسئله «قضا وقدر» است.
ما معتقديم كه خداوند هر سال، مقدرات آن سال انسان‌ها را در شب قدر تعيين مى‌كند و به عقيده ما بر امام زمان هر عصر نازل مى‌گرداند. به همين دليل است كه شب‌هاى قدر را احيا مى‌گيريم تا خداوند مقدّرات نيكوترى براى ما مقدّر كند.
سؤال مهمّى كه در اين‌جا مطرح مى‌شود اين است كه آيا مقدّرات يك سال، به‌صورت اجبارى و بدون مشورت با ما تعيين مى‌شود؟ اگر اين‌گونه باشد ما اختيارى از خود نداريم! در جواب، بحث پيچيده جبر و تفويض[1]  مطرح مى‌شود كه ابعاد آن را به‌طور فشرده و شفّاف بيان مى‌كنيم.
طرفداران جبر و طرفداران تفويض
از قديم‌الايّام مسئله تفويض، طرفداران بسيارى داشته ازجمله فلاسفه و علماى روان‌شناس و روان‌كاو و اجتماعيون. طرفداران جبر نيز دلايل متفاوتى داشته‌اند كه ازجمله آن، مسئله قانون عليّت است[2]  و همچنين مسائل مربوط به توحيد و اراده پروردگار.[3]  به  همين دليل بعضى تصوّر مى‌كردند اگر انسان سرنوشت خود را به دست بگيرد،شرك است وباتوحيدافعالى خداوند سازگار نيست.[4]
 گاهى نيز افراد سست و تنبل و كسانى كه نمى‌خواهند به خطا وكاستى خود اعتراف كنند تمام امور را به گردن قضا و قدر مى‌اندازند. و شكست خود را به‌دليل قضا و قدر مى‌دانند نه مشكلات و كاستى‌هايشان. مانند جوانى كه به‌دليل درس نخواندن قبول نمى‌شود و اشتباهش را با قضا و قدر توجيه مى‌كند.
 آثار سوء اعتقاد به جبر
اگر معتقد به جبر شويم، چند سؤال مهمّ به‌وجود مى‌آيد.
اوّل: اگر تمام انسان‌ها مجبور به انجام كارهاى خود باشند، پس
دستگاه‌هاى قضايى دنيا با اين وسعت، ظالمانه است. چون به‌عنوان مثال، قاتل مجبور بوده قتل كند، بنابراين به چه دليل او را محاكمه كنند و به زندان بياندازند و در نهايت قصاص و اعدام كنند! آيا طرفداران جبر خودشان اين مطلب را مى‌پذيرند؟ و آيا اگر فردى به حقوقشان تجاوز كند، شكايت نمى‌كنند؟ و يا سيلى به صورتشان بزند اعتراض نمى‌كنند؟ اگر قائل به جبر هستند، اعتراض معنا ندارد چون او مجبور به زدن است.
دوم: با اين اعتقاد، قيامت و حساب و كتاب آن نيز ظالمانه است؛ زيرا افرادى كه كار خوب يا بد كردند مجبور بودند، نه آن‌ها سزاوار بهشت هستند و نه اين‌ها مستحق جهنّم. پس تعجّب است كه برخى طرفداران جبر چگونه به معاد اعتقاد دارند؟!
سوم: انبيا و اوليا و كتاب‌هاى آسمانى براى چه آمده‌اند؟ اگر مجبور هستيم، تعليم و تربيت معنا ندارد. آيا انبيا آمده‌اند فردى را كه مجبور به ظلم است هدايت و فردى را كه مجبور به نيكى است تشويق كنند؟
بنابراين قائلين به جبر براى اصلاح توحيد (به گمان خودشان)، نبوّت و معاد را ويران مى‌كنند.
متأسّفانه مسئله جبر به‌طور گسترده توسّط شعرا در ادبيات ما مطرح شده است: در پس آينه طوطى صفتم داشته‌اند آنچه استاد ازل گفت بگو، مى‌گويم
من اگر خارم اگر گل، چمن‌آرايى هست كه از آن دست كه او مى‌كشدم مى‌رويم[5]
يا در جايى مى‌گويد :
در كار گلاب و گل حكم ازلى اين بود آن شاهد بازارى وين پرده‌نشين باشد[56]
 از روز اوّل، سرنوشت گل در بازار بود و گلاب در پرده‌نشينى، ما نيز مانند گلاب و گل هستيم. آرى، اگر اين اشعار را توجيه نكنيم، بوى جبر مى‌دهد.
خدا را شكر مى‌كنيم كه در پرتو هدايت اهل بيت : به اين ورته‌هاى هولناك انحراف نيفتاده‌ايم و مطابق فرمايش امام صادق7 معتقديم :
«لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن»[7]  نه قائل به جبر مطلقيم ونه اختيار مطلق، بلكه حالتى ميان اين دو.
اسلام اراده را اساس برنامه‌هاى تكليفى و مسئوليت‌ها قرار داده است. اگر آزادى اراده نداشته باشيم، مسئوليت‌پذير نخواهيم بود. واگر مسئوليت‌پذير نباشيم، تكليف معنايى ندارد.
قضا و قدر تشريعى
«قَضا و قَدَر» دو شاخه دارد كه بايد جداگانه بررسى شوند تا بتوانيم مفهوم آن‌ها را بهتر درك كنيم.
اميرمؤمنان على 7 در كلامى بسيار عالى، جدايى اين دو را از هم تبيين فرموده‌اند كه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد.
شاخه اوّل : «قضا و قدر تشريعى است» به عبارت ساده: امر ونهى پروردگار و فرمان خداوند است. كه اين كار را انجام بده و آن كار را انجام نده. قرآن مجيد مى‌فرمايد :
(وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً)[8]  پروردگار تو فرمان داده تنها او را پرستش كنيد و به پدر  ومادر نيكى كنيد و اگر پدر و مادر براثر كهولت سن، ناتوان شوند مبادا از گل نازك‌تر به ايشان بگوييد.
متأسّفانه بعضى تصوّر مى‌كنند هميشه جوان هستند و جاى پدر و مادر پير، در آسايشگاه سالمندان است؛ چنين افرادى بايد بدانند كه فردا نيز فرزندانشان آن‌ها را به آسايشگاه سالمندان خواهند فرستاد.
در اين‌جا منظور از «قضا» همان فرمان الهى است. مانند وجوب نماز كه قضاى تشريعى خداوند است. ولى مقدار آن كه هفده ركعت در روز است، «قدر» يعنى اندازه‌گيرى نام دارد. يا وجوب روزه «قضا» و مقدار آن كه يك ماه است «قدر» نام دارد.
به عبارت ساده‌تر، برنامه‌ريزى دقيق براى تمام زندگى «قضا وقدر تشريعى» است.
اميرمؤمنان 7 كه جان عالم به فداى كلماتش باد، در حديث مشهورى پس از بازگشت از جنگ صفّين، در جواب پيرمردى كه از حضرت پرسيد: آيا جريان جنگ صفّين قضا و قدر بود يا خير؟ فرمودند :
«مَا عَلَوْتُم تَلْعَةً وَ لاَ هَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ إِلاَّ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ» هر قدمى برداشتيم و از هر تپّه‌اى بالا رفتيم و از هر درّه‌اى فرود آمديم و خلاصه هر نفسى كه كشيديم به قضا و قدر الهى بود. پيرمرد تصوّر كرد منظور حضرت قضا و قدر جبرى است، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! چون ما مجبور بوديم پس ثوابى نداريم؟ حضرت فرمود: خاموش باش پيرمرد، تصوّر كردى منظور من قضا و قدر اجبارى است. من فرمان خدا و اندازه آن را بيان مى‌كنم؛ يعنى تمام اين جريان به فرمان خدا بود و ما طبق فرمان خدا اين برنامه را اجرا كرديم. اگر قضا و قدر، جبرى باشد در اين صورت، «لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ وَ الاَْمْرُ وَ النَّهْي»[9]  ثواب، عقاب، بهشت و دوزخ همه باطل مى‌شود. هيچ‌كس نبايد تشويق شود يا مجازات گردد وبهشت وجهنم نيز معنا ندارد چراكه همه مجبور به انجام كار هستند.
طبق اين معنا ما نيز بايد در زندگى «قضا و قدر» داشته باشيم يعنى درباره بايدها و نبايدها با اندازه‌گيرى و برنامه‌ريزى دقيق عمل كنيم و آينده را در نظر بگيريم. ولى بايد توجّه داشت كه لازمه برنامه‌ريزى سالم مشورت با اهل خبره است. حتّى در زندگى خانوادگى، نياز به مشورت وجود دارد. قرآن مجيد مى‌فرمايد :
(فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما)[10]  وقتى زن و مرد تصميم دارند فرزندشان را از شير بگيرند بايد با يكديگر مشورت كنند. وقتى در چنين موضوع ظاهراً ساده‌اى بايد مشورت كنند پس اهميت مشورت در مسائل مهم، كاملا مشخص است.
در زندگى اجتماعى نيز مسئولين براى آينده و نسل‌هاى ديگر برنامه‌ريزى مى‌كنند و بدانيد كه روزمرگى، خلاف «قضا و قدر» است.
قضا و قدر تكوينى
شاخه دوم: «قضا و قدر تكوينى» است. به اين معنا كه خداوند امورى را در شب قدر مقدّر مى‌كند يا به عقيده بعضى: از روز ازل مقدّر شده است.
در اين‌جا همان سؤال مهمّ ابتداى بحث مطرح مى‌شود كه آيا مقدّرات ما به‌صورت اجبارى تعيين مى‌گردد؟
در پاسخ مى‌گوييم: در واقع ما خودمان سرنوشت خود را تعيين مى‌كنيم. يعنى هم خداوند سرنوشت ما را تعيين مى‌كند و هم خودمان! و اين مسئله با جبرِ مطلق متفاوت است.
فرض كنيد نيرويى نظامى تصميم دارد افرادش را در ميدان جنگ مطابق آرايش خاصّى بچيند. تمام فرماندهان برنامه خود را با يكديگر تنظيم مى‌كنند كه چه گروهى در خط اوّل باشد و چه گروهى در صف دوم و تداركات و اطّلاعات چگونه باشد. آيا اين تقسيم‌ها بى‌حساب است يا بر اساس لياقت‌ها و تخصّص‌هاست؟
يا مدير اداره‌اى كه معاونين و منشى و خدمه را تعيين مى‌كند. آيا اگر بدون حساب افراد را معيّن كند، مدير خوبى است؟ قطعاً تقسيم كارها بر اساس لياقت است.
در شب قدر نيز عيناً مطلب به همين صورت است؛ خداوند براى تنظيم سرنوشت ما و مقدّر كردن آن، بر اساس شايستگى ما عمل مى‌كند. در واقع ما هستيم كه سرنوشت خود را تعيين مى‌كنيم. اگر خودساخته باشيم و پيرو هوا و هوس و ظلم و ستم نباشيم، خداوند سرنوشتى مطابق آن تعيين مى‌كند. ولى اگر فردى تاريك‌دل و تاريك‌فكر، و به‌دنبال هوى و هوس باشيم، سرنوشت ما مطابق همان تعيين مى‌شود.
آرى، خداوند در شب قدر فرشتگان را براى آوردن برنامه‌هاى يك سال مى‌فرستد ولى با توجّه به آنچه اشاره كرديم خود ما سرنوشت خودمان را تعيين مى‌كنيم. و به همين دليل شب قدر را
احيا مى‌گيريم و توبه مى‌كنيم و گناه خود را مى‌شوييم و تصميم مى‌گيريم در آينده فرد خوبى باشيم و خطاهاى گذشته را جبران كنيم تا لايق و شايسته شويم و مقدّرات ما بر همان اساس تعيين شود.
در بعضى از عبارات بزرگان آمده است كه تحصيل علم در شب قدر از هر دعايى بهتر است، يعنى خداوند سرنوشت او را در صف عالمان و دانايان و كسانى كه در مسير علم و دانش و داراى انديشه پاك و تابناك هستند مقدّر مى‌كند. در تمام اين مطالب رموزى است كه مسائل را روشن مى‌كند.
هدايت يا ضلالت
از آنچه گذشت مى‌توان به مسئله هدايت و ضلالت منتقل شد. خداوند در قرآن مى‌فرمايد :
(فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء)[11]  خداوند بعضى را گمراه و بعضى را هدايت مى‌كند.
برخى، از اين آيه بلافاصله به مسئله جبر پناه مى‌برند ومى‌گويند: وقتى خداوند مى‌خواهد من گمراه شوم، چگونه هدايت گردم؟! يا وقتى خداوند مى‌خواهد من هدايت شوم، چه افتخارى براى من است؟!
ولى با توجّه به تفسير اين آيه توسّط آيات ديگر، به حقيقت مطلب پى مى‌بريم. در سوره مباركه ابراهيم مى‌فرمايد :
(وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمين)[12]  خداوند ظالمان را گمراه مى‌كند. يعنى ابتدا ظالم، نه يك بار بلكه مرتّب در مسير ظلم قرار مى‌گيرد و سپس خداوند توفيقش را سلب مى‌كند و نور هدايت را به قلبش نمى‌تاباند. در سوره غافر نيز مى‌فرمايد : (كَذلِکَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ)[13]  خداوند آدم اسراف‌كار واهل ترديد را كه به همه‌چيز با بدبينى نگاه مى‌كند، گمراه مى‌نمايد. بنابراين گمراهى از سوى خود انسان شروع مى‌شود.
اگر دقّت كنيم در پرتو آيات قرآن و تعليمات اهل‌بيت : مى‌توانيم اين مسائل پيچيده را كاملاً روشن كنيم. اميدوارم در سايه لطف خداوند همگى سعادتمند و خوشبخت و داراى مقدّرات خير باشيم.
[1] . «جبر» به معنى اجبار مطلق و «تفويض» به معنى آزادى مطلق در اعمال است.
[2] . طبق قانون عليّت: هر معلول علّتى دارد، پس اراده ما نيز علّت دارد و ما اختيارى از خودنداريم.
[3] . «لامؤثّر فى الوجود الّا اللّه»؛ همه‌چيز به دست خداست و هيچ‌كس در مقابل اراده اواراده‌اى ندارد.
[4] . مى‌توانيد بحث مفصّل جبر و اختيار را در كتاب «پنجاه درس اصول عقايد براى جوانان»از تأليفات معظّم له، در بخش ده درس عدل، درس ششم مطالعه فرماييد.
[5] . ديوان حافظ، بيتى از غزل «بارها گفته‌ام و بار دگر مى‌گويم * كه من دلشده اين ره نه بهخود مى‌پويم».
[6] . همان بيتى از غزل «كى شعرِ تر انگيزد خاطر كه حزين باشد * يك نكته از اين معنىگفتيم و همين باشد».
[7] . توحيد شيخ صدوق، ص 206.
[8] . إسراء، آيه 23.
[9] . اصول كافى، ج 1، كتاب توحيد، باب جبر و قدر و ...، ح 1.
[10] . بقره، آيه 233.
[11] . فاطر، آيه 8 .
[12] . ابراهيم، آيه 27.
[13] . غافر، آيه 34.
اهميّت توحيدمفهوم توسّل
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma