أَشْتات ـ أَضْغاث

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
إعْتَبِرُوا ـ إغواأساطیر ـ أُسْوَة

أَشْتات:
(یَصْدُرُ النّاسُ أَشْتاتاً)
«أَشْتات» جمع «شَتّ» (بر وزن شط) به معناى متفرق و پراکنده است. این اختلاف و پراکندگى، ممکن است به خاطر آن باشد که اهل هر مذهبى جداگانه وارد عرصه محشر مى شوند. یا اهل هر نقطه اى از مناطق زمین جدا وارد مى شوند. و یا این که گروهى با صورت هاى زیبا و شاد و خندان، و گروهى با چهره هاى عبوس، تیره و تاریک در محشر گام مى نهند. یا هر امتى همراه امام، رهبر و پیشوایشان هستند. و یا این که مؤمنان، با مؤمنان، و کافران، با کافران محشور مى شوند. جمع میان این تفسیرها کاملاً ممکن است; زیرا مفهوم آیه گسترده است.(1)
إشتراء:
(مَنْ یَشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِیثِ)
«إِشتراء» از مادّه «شرى» است. این احتمال وجود دارد که خریدارى (اشتراء) در اینجا معناى کنایى داشته باشد و منظور از آن هرگونه تلاش و کوشش براى رسیدن به این منظور است.(2)
إشْتَرَوا:
(بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ)
کلمه «اشْتَرَوا» از مادّه «شرى» گر چه معمولاً به معناى «خریدارى» مى آید، ولى گاه ـ چنان که در لغت تصریح شده ـ به معناى فروختن نیز آمده است.(3)
أَشِحَّةً:
(أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ)
«أَشِحَّةً» جمع «شحیح» از مادّه «شحّ» به معناى بخلى است که توأم با حرص باشد; و این کلمه در اینجا به گفته اکثر مفسران از نظر اِعراب «حال»است;امامنافات نداردکه«حال» در مقام بیان علت باشد (دقت کنید).(4)
أَشُدّ:
(وَلَمّا بَلَغَ أَشُدُّه)
«أَشُدّ» از مادّه «شَدّ» به معناى گره محکم است; و در اینجا اشاره به استحکام جسمانى و روحانى مى باشد. سپس توسعه یافته و به هر گونه استحکام جسمانى و روحانى گفته شده است. و منظور از «أَشَدّ» در اینجا رسیدن به حدّ بلوغ است; ولى بلوغ جسمانى در اینجا کافى نیست، بلکه، باید بلوغ فکرى و اقتصادى نیز باشد. به گونه اى که یتیم بتواند اموال خود را حفظ و نگهدارى کند. و انتخاب این تعبیر، براى همین منظور است که البته باید از طریق آزمایش قطعى مشخص گردد. بعضى گفته اند: «أَشُدّ»، جمعى است که مفرد ندارد; و بعضى دیگر آن را جمع «شَدّ» (بر وزن سدّ) مى دانند. ولى به هر حال، معناى جمعى آن قابل انکار نیست. «أَشُدَّ» از مادّه «شدت» به معناى نیرومند شدن است.(5)
أَشِر:
(بَلْ هُوَ کَذّابٌ أَشِرٌ)
واژه «أَشِر» وصف است از مادّه «اشر» (بر وزن قمر) که به معناى «شدت خوشحالى توأم با هوسبازى» است.(6)
أَشْراط:
(فَقَدْ جآءَ أَشْراطُهَا)
«اَشْراط» جمع «شرط» (بر وزن شرف) به معناى «علامت» است. بنابراین «اشراط الساعة» اشاره به نشانه هاى نزدیک شدن قیامت است.(7)
أَشْقى:
(إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها)
«أَشْقى» از مادّه «شقو» به معناى «شقى ترین» و سنگدل ترین افراد، اشاره به همان کسى است که «ناقه ثمود» را به هلاکت رساند; همان «ناقه» (شتر ماده) اى که به عنوان یک معجزه در میان آن قوم ظاهر شده بود و هلاک کردن آن، اعلان جنگ با آن پیامبر الهى محسوب مى شد.(8)
إِشْمَأَزَّت:
(وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ)
«اِشْمَأَزَّت»ازماده «اشمئزاز» به معناى «گرفتگى و تنفّر» از چیزى است. «وَحْدَهُ» منصوب است به عنوان حال، یا مفعول مطلق.(9)
أَشْهاد:
(یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهاد)
«أَشْهاد» جمع «شاهد» یا «شهید» است (همان گونه که «اصحاب» جمع «صاحب» و «اشراف» جمع «شریف» است) و به هرحال، به معناى گواهان است.(10)
أَشْیاع:
(وَلَقَدْ أَهْلَکْنآ أَشْیاعَکُمْ)
«أَشْیاع» جمع «شیعه» به معناى کسانى است که از سوى فردى به هر طرف مى روند، امور مربوط به او را نشر و شیاع مى دهند، و او را تقویت مى کنند. و اگر شیعه به معناى پیرو، استعمال مى شود نیز، از همین جهت است.(11)
أصحاب الایکه:
(أَصْحَابُ الأَیْکَةِ)
«ایکه» به معناى «درخت» است و «اصحاب الایکه» همان قوم حضرت «شعیب» هستند که در سرزمینى پر آب و مشجر، در میان «حجاز» و «شام» زندگى مى کردند.(12)
إِصْر:
(وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنآ إِصْراً)
«اِصر» در اصل به معناى گره زدن چیزى و یا نگهدارى و محبوس کردن آن با قهر و غلبه است و به امورى که انسان را از کارهاى مهم باز مى دارد «اِصر» گفته مى شود. به همین مناسبت، این واژه به پیمان مؤکد، اطلاق شده است; زیرا شکستن آن انسان را از ثواب و خیرات، محروم و ممنوع مى سازد; و اگر عهد و پیمان و یا مجازات و کیفر را «إِصْر» مى گویند به خاطر محدودیت هایى است که براى انسان ایجاد مى کند.(13)
إصْطَفى:
(أِنَّ اللّهَ اصْطَفى)
«اصْطَفى» از مادّه «صَفْو» (بر وزن عفو) به معناى خالص شدن چیزى است و «صَفْوَة» به معناى خالص هر چیزى است. سنگ صاف را در لغت عرب از این نظر «صفا» مى گویند که داراى خلوص و پاکى است; بنابراین، «اِصْطِفاء» به معناى انتخاب کردن قسمت خالص چیزى است.(14)
إِصْطِنَاع:
(وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی)
«إِصْطِنَاع» از مادّه «صنع» به معناى «اصرار و اقدام مؤکد براى اصلاح چیزى است»; (آن گونه که راغب در مفردات گفته است: یعنى تو را از هر نظر اصلاح کردم، گویى براى خودم مى خواهم. و این محبت آمیزترین سخنى است که خداوند در حق این پیامبر بزرگ فرموده و به گفته بعضى شبیه سخنى است که حکماء گفته اند: إِنَّ اللّهَ تَعالى إِذا أَحَبَّ عَبْداً تَفَقَّدَهُ کَمَا یَتَفَقَّدُ الصَّدِیْقُ صَدِیْقَهُ: «خداوند هنگامى که بنده اى را دوست دارد، آن چنان از او تفقد مى کند که دوست مهربان نسبت به دوستش».(15)
إِصغاء:
(فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا)
«صغت» از مادّه «صغو» (بر وزن عفو) به معناى متمایل شدن به چیزى است. و منظور از «صغت قلوبکما» در آیه مورد بحث، انحراف دل هاى آنها از حق به سوى باطل است. واژه «اِصغاء»، به معناى گوش فرا دادن به سخن دیگرى آمده است.(16)
أَصْفاد:
(یَوْمَئِذ مُّقَرَّنِینَ فِى الْاَصْفادِ)
«أَصْفاد» جمع «صَفَد» (بر وزن نمد) و «صفاد» (بر وزن معاد) در اصل به معناى غل مى باشد. بعضى گفته اند به خصوص آن «غل و زنجیرى» را گویند که دست و گردن را به هم مى بندد; یعنى به معناى قید و بند آمده است. (مانند دستبندها و پابندهایى که بر زندانیان مى گذارند). بعضى از جمله «مُقَرَّنِینَ فِی الأَصْفادِ» «غل جامعه» را استفاده کردند و آن زنجیرى بوده است که دستها را به گردن مى بست; که با معناى «مُقَرَّنِین» که مفهوم نزدیکى را دارد متناسب است.
این احتمال نیز داده شده که منظور از این جمله این است که آنها هر گروه در یک بند قرار داشتند.(17)
إصْفَحُوا:
(فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا)
«اصْفَحُوا» از مادّه «صفح» در اصل به معناى دامنه کوه، پهنى شمشیر، و یا صفحه صورت است.(18)
إصلاح بال:
(وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ)
«اصلاح بال»، به معناى سر و سامان دادن به تمام شئون زندگى و امور سرنوشت ساز، مى باشد; که طبعاً هم پیروزى در دنیا را شامل است، و هم نجات در آخرت را، بر عکس سرنوشتى که کفار دارند، که به حکم «اَضَلَّ اَعْمَالَهُم»، تلاش ها و کوشش هایشان به جایى نمى رسد، و به جز شکست، نصیب و بهره اى ندارند. مى توان این چنین گفت که آمرزش گناهان، نتیجه ایمان آنها، و اصلاح بال نتیجه اعمال صالح آنها است.(19)
إِصْلَوا:
(اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ)
«إِصْلَوا» از مادّه «صَلْى» به معناى آتش افروختن یا به آتش سوختن، بریان کردن، یا وارد در آتش گشتن و ملازم آن بودن است.(20)
أصنام:
(قالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً)
«أصنام» جمع «صنم» به معناى مجسمه اى بوده است که از طلا و نقره یا چوب و مانند آن مى ساخته اند وبه پرستش آن مى پرداختند; وآن رامظهرمقدسینومقدسات مى پنداشتند.(21)
أصیل:
(بُکْرَةً وَ أَصِیلاً)
«اصیل» نقطه مقابل آن «بکرة» یعنى شامگاهان و آخر روز است. بعضى گفته اند: اطلاق این واژه بر آخر روز با توجّه به این که از مادّه «اصل» گرفته شده، به خاطر آن است که آخر روز، اصل و اساس شب را تشکیل مى دهد.
از بعضى از تعبیرات استفاده مى شود که «اصیل» گاه به فاصله میان ظهر و غروب اطلاق مى گردد (مفردات راغب). و از بعضى دیگر بر مى آید که «اصیل» به اوائل شب نیز گفته مى شود; زیرا که آن را به «عَشِىّ» تفسیر کرده اند و «عَشِىّ» آغاز شب است; چنان که نماز مغرب و عشا را «عشائین» مى گویند. حتى از بعضى کلمات استفاده مى شود که «عَشِىّ» از زوال ظهر تا صبح فردا را نیز شامل مى شود.
اما با توجّه به این که «اصیل» در آیه شریفه در مقابل «بکرة» (صبحگاهان) قرار گرفته، و بعد از آن نیز سخن از عبادت شبانه به میان آمده، روشن مى شود منظور همان طرف آخر روز است.(22)
أَضْعاف:
(فَیُضعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیْرَةً)
«أَضْعاف» جمع «ضِعْف» (بر وزن شعر) به معناى دو یا چند برابر کردن چیزى است; با توجّه به این که این واژه، به صورت جمع آمده و با کلمه «کَثِیْرَةً»، تأکید شده است به علاوه جمله «یُضاعِفُ» نیز تأکید بیشترى از «یُضَعِّفَ» مى رساند.(23)
أَضْغاث:
(أَضْغاثُ أَحْلام)
«أَضْغاث» جمع «ضِغث» (بر وزن حرص) به معناى یک بسته از هیزم یا گیاه خشکیده، یا سبزى یا چیز دیگر است.(24)


(1) . زلزله، آیه 6 (ج 27، ص 249).
(2) . لقمان، آیه 6 (ج 17، ص 24).
(3) . بقره، آیه 90 (ج 1، ص 401).
(4) . احزاب، آیه 19 (ج 17، ص 255).
(5) . یوسف، آیه 22 (ج 9، ص 426) ; اسراء، آیه 34 (ج 12، ص 129);قصص، آیه 14 (ج 16،ص51).
(6) . قمر، آیه 25 (ج 23، ص 62).
(7) . محمّد، آیه 18 (ج 21، ص 468).
(8) . شمس، آیه 12 (ج 27، ص 69).
(9) . زمر، آیه 45 (ج 19، ص 508).
(10) . مؤمن، آیه 51 (ج 20، ص 143).
(11) . قمر، آیه 51 (ج 23، ص 87).
(12) . ص، آیه 13 (ج 19، ص 249).
(13) . بقره، آیه 286 (ج 2،ص469);آل عمران،آیه81 (ج 2، ص 740) ; اعراف، آیه 157 (ج6،ص470).
(14) . آل عمران، آیه 33 (ج 2، ص 602).
(15) . طه، آیه 41 (ج 13، ص 230).
(16) . تحریم، آیه 4 (ج 24، ص 289).
(17) . ابراهیم، آیه 49 (ج 10، ص 439) ; ص، آیه 38 (ج 19، ص 307).
(18) . بقره، آیه 109 (ج 1، ص 458).
(19) . محمّد، آیه 2 (ج 21، ص 412).
(20) . یس، آیه 64 (ج 18، ص 454).
(21) . شعراء، آیه 71 (ج 15، ص 279).
(22) . انسان، آیه 25 (ج 25، ص 378).
(23) . بقره، آیه 245 (ج 2، ص 264).
(24) . یوسف، آیه 44 (ج 9، ص 498) ; انبیاء، آیه 5 (ج 13، ص 390).
 

 

إعْتَبِرُوا ـ إغواأساطیر ـ أُسْوَة
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma