تَمْاثِیل ـ تولّى

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
تهامه ـ تُؤْوِیْهتغابن ـ تَلَهّى

تَمْاثِیل:
(مَا هذِهِ التَّمَاثیلُ)
«تماثیل» جمع «تمثال» به معناى عکس یا مجسمه بى روح است و به معناى «نقش و عکس» نیز آمده است.(1)
تَمَارُوا:
(فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ)
«تَمَارُوا» از مادّه «تمارى» به معناى گفتگوى طرفینى براى ایجاد شک، و القاى شبهه و مجادله، در برابر حق است. در حقیقت آنها دست به دست هم دادند، و از طرق گوناگون براى ایجاد شک و شبهه در افکار عمومى وارد شدند، تا اثرات انذارهاى این پیامبر بزرگ را خنثى کنند.(2)
تمثّل:
(فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً)
«تمثّل» در اصل از مادّه «مثول» به معناى ایستادن در برابر شخص یا چیزى است، و «مُمَثَّل» به چیزى مى گویند که به صورت دیگرى نمایان گردد; بنابراین «تَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً» مفهومش این است که آن فرشته الهى به صورت انسانى در آمد.(3)
تَمْرَحُونَ:
(کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ)
«تَمْرَحُونَ» از مادّه «مَرَح» (بر وزن فرح) به گفته جمعى از ارباب لغت و مفسران، به معناى «شدت فرح، و گستردگى» آن است. و بعضى آن را به معناى «شادى، به خاطر مطالب بى اساس»، دانسته اند. در حالى که، بعضى دیگر آن را به معناى «شادى توأم با یک نوع طرب» و به کار گرفتن نعمتهاى الهى در مسیر باطل، شمرده اند.
ظاهر این است که همه این معانى به یک مطلب باز مى گردد، زیرا شدت شادى، و افراط در آن سر از همه این مسائل در مى آورد، و با انواع گناهان و آلودگى ها و عیاشى و هوسرانى توأم مى شود.(4)
تَمَطّى:
(إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطّى)
«یتمطى» از مادّه «مطى» در اصل به معناى پشت است و «تَمَطّى» به معناى کشیدن پشت از روى بى اعتنایى و غرور، و یا کسالت و بى حالى است، و در اینجا منظور همان معناى اول است.(5)
تمکین:
(وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأَرْضِ)
«تمکین»، تنها به این معنا نیست که شخصى را در محلى جاى دهند، بلکه به این معناست که تمام وسائل کار را در اختیار او بگذارند، به او قدرت و توانایى بخشند، ابزار کار را فراهم کنند و موانع را برطرف سازند، به مجموع اینها کلمه «تمکین» اطلاق مى شود.(6)
تمنّى:
(إِلاَّ إِذا تَمَنّى)
«تمنّى» به معناى آرزو است ولى بعضى گفته اند: به معناى تلاوت و قرائت است، چنان که در اشعار عرب، گاه به این معنا آمده ـ این تفسیر گر چه با جمله «ثم یحکم اللّه آیاته» و افسانه غرانیق (طبق بعضى توجهات) سازگار است; ولى مهم این است که «تمنّى و امنیة» کمتر به معناى تلاوت آمده است (توضیح بیشتر را در تفسیر بخوانید).(7)
تمهید:
(وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً)
«تمهید» از مادّه «مهد» در اصل به معناى محلى است که براى کودک آماده مى کنند (گاهواره و مانند آن) سپس به هر گونه وسائل استراحت، پیشرفت، موقعیت و مقام برجسته اجتماعى اطلاق شده است، و روى هم رفته معناى وسیعى دارد که انواع مواهب حیات، وسائل پیشرفت و موفقیت را شامل مى شود.(8)
تَمِیْد:
(رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِهِمْ)
«تَمِیْد» از مادّه «مید» (بر وزن صید) به معناى لرزش و حرکت ناموزون اشیاء بزرگ، تزلزل و اضطراب اشیاء عظیم است، و جمله «أنْ تَمِیْدَ بِکُمْ» در تقدیر «لِئَلاّ تَمِیْدَ بِکُمْ» بوده است.(9)
تَمَیَّزُ:
(تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ)
«تَمَیَّزُ» به معناى متلاشى شدن و پراکنده گشتن است و در اصل «تتمیز» بوده است.(10)
تَنَاد:
(أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ)
«التَّنَاد» (در اصل «اَلْتَّنَادِى» بوده که یاى آن حذف شده، و کسره دال که دلیل بر آن است بر جاى مانده) از مادّه «ندا» به معناى «صدا زدن» است.(11)
تَنَادَوْا:
(فَتَنَادَوْا مُصْبِحینَ)
بر اساس گفته «راغب» در «مفردات» «تَنَادَوْا» از «نداء» گرفته مى شود، و «نداء» در اصل از «ندى» (بر وزن عنا) به معناى رطوبت است، زیرا معروف است کسانى که دهانشان رطوبت کافى دارد به راحتى سخن مى گویند، و کلامى فصیح (و صدایى رسا) دارند.(12)
تَنَازَعْتُمْ:
«تَنَازَعْتُمْ» به معناى به اختلاف پرداختید، مى باشد.(13)
تَنَاوُش:
(وَ أَنّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ)
«تَنَاوُش» از مادّه «نوش» (بر وزن خوف) به معناى بر گرفتن چیزى است، و بعضى آن را به معناى گرفتن با سهولت دانسته اند، یعنى آنها چگونه مى توانند به آسانى به چنین هدف دور دستى راه یابند؟(14)
تَنَزَّلُ:
(تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها)
با توجّه به این که «تَنَزَّلُ» فعل مضارع است، و دلالت بر استمرار دارد (در اصل «تَتَنَزَّلُ» بوده) روشن مى شود که شب قدر مخصوص به زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن مجید نبوده، بلکه امرى است مستمر و شبى است مداوم، که در همه سال تکرار مى شود.(15)
تنزیل:
(تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللهِ)
«تنزیل» معمولاً در مواردى گفته مى شود که چیزى تدریجاً نازل شود. بعضى نیز معتقدند: «تنزیل» فقط نزول تدریجى است.(16)
تَنْفُذُوا:
(إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا)
«تَنْفُذُوا» از مادّه «نفوذ» در اصل به معناى پاره کردن و عبور کردن از چیزى است.(17)
تَنْقِمُ:
(وَ مَا تَنْقِمُ مِنّا)
«تَنْقِمُ» از مادّه «نقمت» (بر وزن نعمت) در اصل، به معناى انکار کردن چیزى است به «زبان»، یا «به وسیله عمل و مجازات نمودن».(18)
تَنْکِصُون:
(أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ)
«تَنْکِصُون» از مادّه «نکوص» به معناى عقب، عقب بر گشتن است.(19)
تَنُّور:
(وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا)
«تَنُّور» (با تشدید نون) همان معنا را مى بخشد که «تنور» در فارسى متداول امروز، یعنى محلى که نان در آن پخت و پز مى شود.(20)
تَنُوء:
(لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی)
«تَنُوء» از مادّه «نوء»، به معناى قیام کردن با زحمت و سنگینى است، و در مورد بارهاى پروزنى به کار مى رود، که وقتى انسان آن را حمل مى کند، از سنگینى آن را به این طرف و آن طرف، متمایل مى سازد!(21)
تَوّاب:
(وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ)
«تَوّاب» صیغه مبالغه است و به معناى کسى است که بسیار بازگشت کننده مى باشد.(22)
تَواصَوا:
(وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ)
«تَواصَوا» از مادّه «تواصى» همان گونه که «راغب» در «مفردات» آورده، به معناى آن است که بعضى، بعض دیگر را سفارش کنند.(23)
تورات:
(التَّوْراةَ وَ الإِنْجیلَ)
«تورات» در اصل یک لغت عبرى است و به معناى «شریعت و قانون» مى باشد، و سپس به کتابى که از طرف خداوند بر موسى بن عمران نازل گردید گفته شده، گاهى به مجموعه کتب «عهد عتیق» و گاهى به «اسفار پنجگانه» آن نیز گفته مى شود.(24)
تُورُون:
(النّارَ الَّتی تُورُونَ)
«تُورُون» از مادّه «ورى» (بر وزن نفى) به معناى «مستور ساختن» است، و به آتشى که در وسائل آتش افروزى نهفته است و آن را از
طریق جرقه زدن بیرون مى آورند، «ورى» و «ایراء» مى گویند.(25)
توریه:
«توریه» (بر وزن توصیه) که گاهى از آن به «معاریض» تعبیر مى شود این است که انسان سخنى بگوید که باطنش مطلب حقى باشد، ولى طرف مقابل، از ظاهر آن چیز دیگرى استفاده کند و این مخصوص مواردى است که انسان در تنگنا قرار بگیرد که مى خواهد دروغ نگوید و در عین حال، حفظ ظاهر نیز داشته باشد. فى المثل کسى از دیگرى سؤال مى کند: کى از سفر آمدى؟ او پاسخ مى دهد: پیش از غروب، در حالى که پیش از ظهر آمده است; شنونده از ظاهر این کلام، کمى قبل از غروب را مى فهمد، در حالى که گوینده، قبل از ظهر را اراده کرده، چرا که آن هم قبل از غروب است!(26)
تُوَسْوِسُ:
(وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسٌ)
«تُوَسْوِسُ» از مادّه «وسوسه» به گفته «راغب» در «مفردات»، به معناى افکار نامطلوبى است که از دل انسان مى گذرد، و اصل آن، از کلمه «وسواس» گرفته شده که به معناى «صداى زینت آلات» و همچنین پیام و صداى مخفى است.(27)
تُؤْفَکُونَ:
(هُوَ فَأَنّى تُؤْفَکُونَ)
«تُؤْفَکُونَ» از مادّه «افک» (بر وزن فکر) به هر چیزى گفته مى شود که از حالت اصلیش دگرگون گردد، لذا به هر سخنى که از حق، انحراف پیدا کند «افک» مى گویند، و این که مى بینیم به معناى «دروغ و تهمت» به کار مى رود از همین نظر است; منتهى بعضى معتقدند که این کلمه بیانگر دروغ و تهمت هاى بزرگ است.(28)
تُوَفَّونَ:
(تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ)
«تُوَفَّونَ» از مادّه «تَوفیَة» که به معناى پرداخت کامل است، نشان مى دهد که اجر و پاداش انسان به طور کامل در روز قیامت پرداخت مى گردد; بنابراین مانعى ندارد که در عالم برزخ (جهانى که واسطه میان دنیا و آخرت است) قسمتى از نتائج اعمال خود و پاداش و کیفر را ببیند، زیرا این پاداش و کیفر برزخى کامل نیست.(29)
توفـِّى:
(وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ)
«توفـِّى» از مادّه «توفِّى» در لغت به معناى باز گرفتن است، و این که خواب را یک نوع باز گرفتن روح معرفى کرده، به خاطر آن است که خواب ـ همان طور که معروف است ـ برادر مرگ است.
«تَوَفِّى» از مادّه «وَفَىَ» به معناى قبض و دریافت کامل نیز آمده است.(30)
تُوقِدُون:
(أَنْتُمْ مِّنْهُ تُوقِدُونَ)
«تُوقِدُون» از مادّه «وقود» (بر وزن قبور) به معناى روشن شدن آتش است.(31)
تُوَقِّرُوهُ:
(وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ)
«تُوَقِّرُوهُ» از مادّه «توقیر» از ریشه «وقر» به معناى سنگینى است; بنابراین «توقیر» در اینجا به معناى تعظیم و بزرگداشت است. مطابق این تفسیر ضمیرى که در «تُوَقِّرُوهُ» آمده، به شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز مى گردد، و هدف از آن دفاع از او در مقابل دشمن و تعظیم و بزرگداشت او است (این تفسیر را «شیخ طوسى» در «تبیان» و «طبرسى» در «مجمع البیان» و بعضى دیگر برگزیده اند). اما جمعى از مفسران معتقدند که تمام ضمیرهاى آیه به خداوند باز مى گردد، و منظور از «توقیر» در اینجا، یارى دین خدا، و بزرگداشت او و آئین او است، دلیل آنها در انتخاب این تفسیر، هماهنگ شدن تمام ضمیرهاى موجود در آیه است. ولى تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.(32)
توکّل:
(تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُّسْلِمِینَ)
«توکّل» در اصل از مادّه «وکالت» به معناى انتخاب وکیل است و این را مى دانیم که یک وکیل خوب کسى است که حداقل داراى چهار صفت باشد: آگاهى کافى، امانت، قدرت و دلسوزى. حقیقت «توکّل»، واگذارى کار به دیگرى و انتخاب او به وکالت است.
مفهوم «توکّل»، این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد، و به گوشه انزوا بخزد و بگوید که تکیه گاه من خدا است، بلکه مفهوم آن این است که هر گاه نهایت تلاش و کوشش خود را به کار زد، و نتوانست مشکل را حل کند، و موانع را از سر راه خود کنار زند، وحشتى به خود راه ندهد، و با اتکاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاک و قدرت بى پایان او، ایستادگى به خرج دهد، و به جهاد پى گیر خود همچنان ادامه دهد. حتى در جایى که توانایى دارد نیز خود را بى نیاز از لطف خدا نداند; چرا که هر قدرتى هست، بالاخره از ناحیه او است.
این است مفهوم «توکّل»، که از ایمان و اسلام نمى تواند جدا باشد; چرا که یک فرد مؤمن و تسلیم در برابر فرمان پروردگار، او را بر هر چیز قادر و توانا، و هر مشکلى را در برابر اراده او سهل و آسان مى داند، و به وعده هاى پیروزى او اعتقاد دارد.(33)
تَوَلّى:
(فَتَوَلّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ)
گر چه کلمه «تَوَلّى» از مادّه «تَولِّى» در اینجا به معناى جدا شدن از موسى یا از آن مجلس تفسیر شده است ولى ممکن است با توجّه به مفهوم این لغت، حالت اعتراض و ناراحتى فرعون و موضع گیرى خصمانه اش را در مقابل موسى(علیه السلام)نیز منعکس کند.(34)
تولّى:
(الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلّى)
«تولّى» از مادّه «تَولِّى» اشاره به «ترک اعمال صالح» است; چرا که لازمه کفر همین است. و نیز ممکن است هر دو اشاره به ترک ایمان باشد، به این ترتیب که اول پیامبر خدا را تکذیب مى کند، و بعد پشت کرده براى همیشه از او دور مى شود.(35)


(1) . انبیاء، آیه 52 (ج 13، ص 466) ; سبأ، آیه 13 (ج 18، ص 52).
(2) . قمر، آیه 36 (ج 23، ص 72).
(3) . مریم، آیه 17 (ج 13، ص 49).
(4) . مؤمن، آیه 75 (ج 20، ص 193).
(5) . قیامت، آیه 33 (ج 25، ص 319).
(6) . اعراف، آیه 10 (ج 6، ص 121).
(7) . حجّ، آیه 52 (ج 14، ص 154).
(8) . مدثّر، آیه 14 (ج 25، ص 229).
(9) . انبیاء، آیه 31 (ج 13، ص 433) ; لقمان، آیه 10 (ج 17، ص 41).
(10) . ملک، آیه 8 (ج 24، ص 338).
(11) . مؤمن، آیه 32 (ج 20، ص 109).
(12) . قلم، آیه 21 (ج 24، ص 402).
(13) . صافات، آیه 173 (ج 19، ص 209).
(14) . سبأ، آیه 52 (ج 18، ص 171).
(15) . قدر، آیه 4 (ج 27، ص 206).
(16) . زمر، آیه 1 (ج 19، ص 390) ; دخان، آیه 3
(ج 21، ص 161).
(17) . رحمن، آیه 33 (ج 23، ص 160).
(18) . اعراف، آیه 126 (ج 6، ص 364).
(19) . مؤمنون، آیه 66 (ج 14، ص 293).
(20) . هود، آیه 40 (ج 9، ص 123).
(21) . قصص، آیه 76 (ج 16، ص 166).
(22) . بقره، آیه 160 (ج 1، صفحات 624، 628).
(23) . بلد، آیه 17 ; عصر، آیه 3 (ج 27، صفحات 43، 326).
(24) . آل عمران، آیه 3 (ج 2، ص 491).
(25) . واقعه، آیه 71 (ج 23، صفحات 267، 268).
(26) . شعراء، آیه 20 (ج 15، ص 228) ; صافات، آیه 89 (ج 19، ص 110).
(27) . ق، آیه 16 (ج 22، ص 253).
(28) . فاطر، آیه 3 (ج 18، ص 191).
(29) . آل عمران، آیه 185 (ج 3، ص 260).
(30) . انعام، آیه 60 (ج 5، ص 338) ; زمر، آیه 42
(ج 19، ص 498).
(31) . یس، آیه 80 (ج 18، ص 491).
(32) . فتح، آیه 9 (ج 22، ص 53).
(33) . یونس، آیه 84 (ج 8، ص 448) ; ابراهیم، آیه 11 (ج 10، ص 341).
(34) . طه، آیه 60 (ج 13، ص 257).
(35) . لیل، آیه 16 (ج 27، ص 98).
 
 
تهامه ـ تُؤْوِیْهتغابن ـ تَلَهّى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma