خائِنَة ـ خَرُّوا

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
خَزائن ـ خلیلحواریون ـ حَیَّوک

خائِنَة:
(تَطَّلِعُ عَلَى خآئِنَة)
«خائِنَة» گر چه اسم فاعل است، ولى در اینجا معناى مصدرى دارد و مساوى با خیانت است و در ادبیات عرب این موضوع سابقه دارد که «اسم فاعل» به معناى «مصدر» مى آید، مانند: «عافیة» و «خاطیة». این احتمال را نیز داده اند که «خائِنَة» صفت «طائفة» مى باشد که در تقدیر است.(1)
خابَ:
(وَ خابَ کُلُّ جَبّار)
«خابَ» از مادّه «خیبة» (بر وزن غیبة) به معناى از دست رفتن مطلوب است که با کلمه نومیدى در فارسى تقریباً مساوى است.(2)
خاتم:
(اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ)
«خاتم» (بر وزن حاتم) آن گونه که ارباب لغت گفته اند، به معناى چیزى است که به وسیله آن پایان داده مى شود، و نیز به معناى چیزى آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر مى کنند.(3)
خازن:
(وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَآ)
«خازن» به حافظ و نگاهبان گفته مى شود.(4)
خاسِرُون:
(هُمُ الْخاسِرُونَ)
تعبیر به: خاسِرُون «زیانکاران»، به خاطر آن است که حبّ دنیا چنان انسان را سرگرم مى کند که سرمایه هاى وجودى خویش را در راه لذات ناپایدار، و گاهى، در اوهام و پندارها، صرف مى کند و با دست خالى از این دنیا مى رود، در حالى که، با داشتن سرمایه هاى بزرگ، براى زندگى جاویدانش کارى نکرده است.(5)
خاسِىء:
(قِرَدَةً خاسِئینَ)
«خاسِىء» از مادّه «خَسْأ» و «خسوء» (بر وزن نسل و شیوع) به معناى طرد و ذلت است، این تعبیر در اصل به معناى راندن و طرد کردن سگ آمده، سپس در معناى وسیع ترى که راندن توأم با تحقیر باشد در موارد دیگر نیز به کار رفته است و هر گاه، در مورد «چشم» به کار رود، به معناى خسته و ناتوان شدن است.(6)
خاشعون:
(فِى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ)
«خاشعون» از مادّه «خشوع» به معناى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى شود، و آثارش در بدن ظاهر مى گردد.(7)
خاشِعَةً:
(تَرَى الأَرْضَ خاشِعَةً)
«خاشِعَةً»، از مادّه «خشوع» در اصل به معناى تضرع و تواضعِ توأم با ادب است، و به کار بردنِ این تعبیر، در مورد زمین خشکیده، در حقیقت یک نوع کنایه است.(8)
خاطِئَة:
(وَالْمُؤْتَفِکَاتُ بِالْخاطِئَةِ)
«خاطِئَة» به معناى خطا است (معناى مصدرى دارد) و مراد از خطا در اینجا، شرک و کفر و ظلم و فساد و انواع گناهان است.(9)
خالِف:
(بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ)
«خالِف» به معناى «متخلف» است، و اشاره به کسانى است که در میدان جهاد، با عذر و یا بدون عذر، شرکت نداشتند.
بعضى نیز گفته اند: «خالِف»، به معناى «مخالف» است; اشاره به این که شما هم بروید و با گروه مخالفان همصدا شوید. این کلمه را به معناى «فاسد» نیز تفسیر کرده اند;
چه این که در لغت، «خلوف» به معناى فساد و «خالف» به معناى فاسد آمده است.
این احتمال نیز وجود دارد که همه معانى بالا از این کلمه در آیه فوق اراده شده باشد; چرا که گروه منافقان و دوستان آنان، داراى تمام این صفات رذیله بوده اند.(10)
خامد:
(حَصِیداً خامِدِینَ)
«خامد» در اصل از مادّه «خُمود» (بر وزن جنود) به معناى خاموش شدن آتش است، سپس به هر چیزى که از جوش و خروش و سر و صدا بیفتد اطلاق شده است.(11)
خاویه:
(فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةَ)
«خاویه» از مادّه «خواء» (بر وزن هواء) گاه، به معناى ساقط گشتن و ویران شدن است، و گاه به معناى خالى شدن; این تعبیر در مورد ستارگان (شهب) که سقوط مى کند نیز آمده، مى گویند: «خوى النجم» یعنى ستاره سقوط کرد.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: معناى اصلى «خوى» خالى شدن است، این تعبیر در مورد شکم هاى گرسنه، گردوى پوک و ستارگان خالى از باران گفته شده است (عرب جاهلى معتقد بود که هر ستاره اى در افق ظاهر مى شود بارانى همراه دارد).(12)
خَبال:
(لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً)
«خَبال» در اصل، به معناى از بین رفتن چیزى است; غالباً به زیان هایى که در عقل انسان اثر مى گذارد، گفته مى شود. «خَبال» به معناى اضطراب و تردید و «خَبَل» (بر وزن اَجَل) به معناى «جنون» نیز آمده است.(13)
خَبْل:
(مّا زادُوکُمْ إِلاّ خَبَالاً)
«خَبْل» (بر وزن طَبْل) به معناى «فاسد شدن اعضاء» است.(14)
خبیثات، خبیثون:
(وَالْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ)
در این که منظور از «خبیثات» و «خبیثون» در آیه مورد بحث، کیست و چیست؟ مفسران بیانات مختلفى دارند:
1 ـ گاه گفته شده که منظور سخنان ناپاک، تهمت، افترا و دروغ است که تعلق به افراد آلوده دارد.
2 ـ گاه گفته مى شود که «خبیثات» به معناى «سیئات» و مطلق اعمال بد و کارهاى ناپسند است که برنامه مردان ناپاک است.
3 ـ «خبیثات» و «خبیثون» اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است، و ظاهراً منظور از آیه همین است; زیرا قرائنى در دست است که معناى اخیر را تأیید مى کند.(15)
خَبِیر:
(بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً)
«خَبِیر» به معناى آگاه و در اینجا به معناى آگاه از نیّت و عقیده است و به معناى کسى است که از مسائل دقیق آگاه است.(16)
خبء:
(الْخَبْءَ فِی السَّمَاواتِ)
«خبء» (بر وزن صبر) به معناى هر چیز پنهانى و پوشیده است و در اینجا اشاره به احاطه علم پروردگار به غیب آسمان و زمین است; یعنى چرا براى خداوندى سجده نمى کنند که غیب آسمان و زمین و اسرار نهفته آن را مى داند. و این که بعضى آن را به خصوص باران (در مورد آسمان ها) و گیاه (در مورد زمین) تفسیر کرده اند، در حقیقت از قبیل بیان مصداق روشن است. و همچنین آنها که به معناى خارج ساختن موجودات از غیب عدم، به وجود تفسیر کرده اند.(17)
خَتّار:
(إِلاّ کُلُّ خَتّار کَفُور)
«خَتّار» از مادّه «ختر» (بر وزن چتر) به معناى پیمان شکنى است. این کلمه، صیغه مبالغه است; چرا که مشرکان و گنهکاران کراراً در گرفتارى ها رو به سوى خدا مى آورند، عهد و پیمان ها با خدا مى بندند و نذرها مى کنند، اما هنگامى که طوفان حوادث فرو نشست پیمان هاى خود را پى در پى مى شکنند، و نعمت هاى الهى را به دست کفران مى سپارند.(18)
خَرَّ:
(فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً)
«خَرَّ» از مادّه «خریر» به معناى سقوط از بلندى و توأم با صدا است، مانند صداى آبشار! و از آنجا که افراد سجده کننده، گویى از بلندى سقوط مى کنند و به هنگام سجده تسبیح مى گویند، این تعبیر کنایه از سجده کردن آمده است.(19)
خَرّاص:
(قُتِلَ الْخَرّاصُونَ)
«خَرّاص» از مادّه «خرص» (بر وزن درس)، در اصل به معناى هر سخنى است که از روى گمان و تخمین گفته شود، و از آنجا که چنین سخنانى غالباً دروغ از آب در مى آید، این واژه به معناى دروغ نیز به کار رفته است.(20)
خَرّاصون:
(قُتِلَ الْخَرّاصُونَ)
«خَرّاصُون»، کسانى هستند که حرف هاى بى پایه و بى سر و ته مى زنند، و منظور در اینجا ـ به قرینه آیات بعد ـ آنهایى هستند که درباره قیامت با سخنان بى پایه و دور از منطق، قضاوت کنند.(21)
خرج، خراج:
(خَرْجاً فَخَراجُ)
«خرج» و «خراج» از مادّه «خروج» به معناى چیزى است که از مال انسان و یا از زمین زراعتى خارج مى گردد، ولى «خرج» معناى وسیع ترى از «خراج» دارد. «خرج» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: نقطه مقابل «دخل» است، ولى «خراج» معمولاً مالیات یا مال الاجاره اى است که براى زمین تعیین مى شود.(22)
خردل:
(حَبَّة مِّنْ خَرْدَل)
«خردل» گیاهى است داراى دانه هاى سیاه بسیار کوچک که در کوچکى و حقارت، ضرب المثل مى باشد.(23)
خَرْص:
(هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ)
«خَرْص» (بر وزن ترس) در اصل، به معناى «تخمین» است که نخست در مورد تخمین مقدار میوه بر درختان به هنگام اجاره باغ و امثال آن به کار رفته، سپس به هر گونه حدس و تخمین گفته شده است.
و از آنجا که «تخمین» گاهى مطابق واقع، و گاهى بر خلاف واقع مى شود، این کلمه در معناى دروغ نیز استعمال شده است و در آیه فوق مى تواند به هر دو معنا باشد.(24)
خَرَقَ:
(رَکِبا فِی السَّفینَةِ خَرَقَهَا)
«خَرَقَ» همان گونه که «راغب» در «مفردات» مى گوید: به معناى پاره کردن چیزى از روى فساد بدون مطالعه و فکر است، و ظاهر کار این مرد عالم، راستى چنین بود.(25)
خَرَقُوا:
(وَ خَرَقُوا لَهُ بَنین)
«خَرَقُوا» از مادّه «خَرْق» (بر وزن غرق) گرفته شده که در اصل، به معناى پاره کردن چیزى است بدون رویه و حساب، درست نقطه مقابل «خلق» که ایجاد چیزى از روى حساب است.
این دو کلمه (خلق و خرق) گاهى در مطالب ساختگى و دروغین نیز به کار مى رود، منتها دروغ هایى که حساب شده است و با مطالعه ساخته مى شود.
اما به «خلق و اختلاق» و دروغ هاى بى حساب، و به اصطلاح شاخدار «خرق و اختراق» گفته مى شود.
یعنى آنها این دروغ ها را بدون مطالعه جوانب مطلب و بدون در نظر گرفتن لوازم آن ساختند.(26)
خَرُّوا:
(وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً)
«راغب» در «مفردات» مى گوید: «خَرُّوا» در اصل از مادّه «خریر» است که به معناى صداى آب و مانند آن مى باشد که از بلندى به زیر مى ریزد، و به کار بردن این تعبیر در مورد سجده کنندگان، اشاره به این است که آنها در همان لحظه که براى سجده به زمین مى افتند، صدایشان به تسبیح بلند است.(27)


(1) . مائده، آیه 13 (ج 4، ص 400).
(2) . ابراهیم، آیه 15 (ج 10، ص 349) ; شمس،
آیه 10 (ج 27، ص 63).
(3) . احزاب، آیه 40 (ج 17، ص 363).
(4) . زمر، آیه 71 (ج 19، ص 574).
(5) . منافقون، آیه 9 (ج 24، ص 186).
(6) . بقره، آیه 65 (ج 1، ص 351) ; ملک، آیه 4
(ج 24، ص 331).
(7) . مؤمنون، آیه 2 (ج 14، ص 213).
(8) . فصّلت، آیه 39 (ج 20، ص 313).
(9) . حاقّه، آیه 9 (ج 24، ص 446).
(10) . توبه، آیه 81 (ج 8، ص 85).
(11) . انبیاء، آیه 15 (ج 13، ص 403).
(12) . نمل، آیه 52 (ج 15، ص 528) ; حاقّه، آیه 7 (ج 24، ص 444).
(13) . آل عمران، آیه 118 (ج 3، ص 91) ; توبه، آیه 47 (ج 7، ص 511).
(14) . توبه، آیه 47 (ج 7، ص 511).
(15) . نور، آیه 26 (ج 14، ص 451).
(16) . اسراء، آیه 17 (ج 12، ص 77) ; حجّ، آیه 63 (ج 14، ص 173).
(17) . نمل، آیه 25 (ج 15، ص 473).
(18) . لقمان، آیه 32 (ج 17، ص 101).
(19) . ص، آیه 24 (ج 19، ص 266).
(20) . ذاریات، آیه 10 (ج 22، ص 325).
(21) . ذاریات، آیه 10 (ج 22، ص 326، 327).
(22) . مؤمنون، آیه 72 (ج 14، ص 300).
(23) . لقمان، آیه 16 (ج 17، ص 62) ; زلزله، آیات 7، 8 (ج 27، ص 252).
(24) . انعام، آیه 116 (ج 5، ص 512).
(25) . اسراء، آیه 1 (ج 12، ص 30) ; کهف، آیه 71 (ج 12، ص 535).
(26) . انعام، آیه 100 (ج 5، ص 467).
(27) . یوسف، آیه 100 (ج 10، ص 104) ; سجده، آیه 15 (ج 17، ص 162).
 

 

خَزائن ـ خلیلحواریون ـ حَیَّوک
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma