وَکَزَهُ ـ ویح، ویس، ویل

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
لغات در تفسیر نمونه
هالِکٌ ـ هِیْموِزْر ـ وَقُود

وَکَزَهُ:
(فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى)
«وَکَزَهُ» از مادّه «وَکْز» (بر وزن رَمْزْ) به معناى مشت کوبیدن است، معانى دیگرى نیز براى آن گفته اند که درست به نظر نمى رسد.(1)
وکیل:
(لَّسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیل)
«وکیل» به کسى مى گویند که براى جلب منافع براى کسى تلاش و کوشش مى نماید.(2)
وَ لْنَحْمِلْ:
(وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ)
«وَ لْنَحْمِلْ» فعل امر است و براى بعضى از مفسران ایرادى تولید کرده که مگر مى شود انسان به خودش امر کند؟ و سپس، پاسخ گفته اند: این امر، در حکم قضیه شرطیه است، یعنى: «اِنْ اتَّبَعْتُمُونَا حَمَلْنَا خَطایاکُمْ» (تفسیر فخر رازى).
ولى به عقیده ما هیچ مانعى ندارد که انسان به خود امر کند و آمر و مأمور در اینجا یک شخص است، اما به دو اعتبار (دقت کنید).(3)
وُلُوج:
(وَتُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیْلِ)
«وُلُوج» در لغت به معناى «دخول» است، این آیه مى گوید: خداوند، شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند (در هشت مورد دیگر قرآن نیز، به این معنا اشاره شده است).
و داخل کردن شب در روز، و روز در شب، ممکن است اشاره به افزایش تدریجى و کوتاه شدن شب و روز در طول سال باشد، که تدریجاً از یکى کاسته، و به صورت نامحسوسى بر دیگرى مى افزاید، تا فصول چهار گانه سال با ویژگى ها و آثار پر برکتش ظاهر گردد (تنها در دو نقطه از روى زمین است که این تغییر تدریجى و فصول چهار گانه نیست یکى نقطه حقیقى قطب شمال و جنوب است که در طول سال، شش ماه شب، و شش ماه روز مى باشد، و دیگرى خط باریک و دقیق استوا است که در تمام سال، شب و روز یکسان است).
و یا اشاره به این باشد که تبدیل شب به روز، و روز به شب، به خاطر وجود جو زمین به طور ناگهانى صورت نمى گیرد، تا انسان و همه موجودات زنده را در برابر خطرات مختلف قرار دهد، بلکه نخستین اشعه آفتاب از هنگام طلوع فجر در اعماق تاریکى نفوذ کرده، کم کم نفوذ بیشترى پیدا مى کند، تا تمام صفحه آسمان را بگیرد، درست به عکس چیزى که به هنگام پایان روز و دخول شب تحقق مى یابد.(4)
وَلِىّ:
(مِنْ وَلِیّ وَ لا واق)
«ولىّ» (سرپرست و حافظ) از مادّه «وَلاء» و «واق» (نگهدارنده) گر چه از نظر معنا
شبیه اند ولى این تفاوت را دارند که یکى جنبه اثباتى را بیان مى کند و دیگرى جنبه نفى را، یکى به معناى نصرت و یارى است و دیگرى به معناى دفاع و نگهدارى.
در مورد فرق میان «ولىّ» و «نصیر» بعضى گفته اند:«ولىّ» کسى است که بدون درخواست به انسان کمک کند،اما «نصیر» مفهومى اعم دارد. این احتمال نیز وجود دارد که «ولىّ» اشاره به سرپرستى است که به حکم ولایت و بدون درخواست، حمایت وکمک مى کند، و «نصیر» فریادرسى است که بعد از تقاضاى کمک به یارى انسان مى شتابد.(5)
وَلیجَة:
(وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً)
«وَلیجَة» از مادّه «وُلُوج» به معناى «دخول» است، و به کسى گفته مى شود که محرم اسرار و گرداننده کارهاى انسان مى باشد، و معناى آن تقریباً با «بِطانَة» یکسان است.(6)
وَلْیُمْلِلْ:
(وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ)
«وَلْیُمْلِلْ» در اصل از مادّه «مِلَّة» به معناى دین و احکام الهى است، و بعضى گفته اند: از مادّه «مَلال» است، و چون در املاء کردن تکرار ملالت انگیز مى باشد به آن گفته مى شود (گاهى به صورت املاء و گاهى به صورت املال).(7)
وهّاب:
(رَبِّکَ الْعَزیزِ الْوَهّابِ)
«وهّاب» از مادّه «هِبَة» صیغه مبالغه و به معناى بسیار بخشنده است، اشاره به این که: نبوت تنها یک موهبت نیست، بلکه موهبتهاى متعددى است که دست به دست هم مى دهد، تا کسى بتواند عهده دار آن منصب گردد، موهبت علم، تقوا، عصمت، شجاعت و شهامت.(8)
وَهّاج:
(سِراجاً وَهّاجاً)
«وَهّاج» از مادّه «وَهَج» (بر وزن کرج) به معناى نور و حرارتى است که از آتش صادر مى شود بنابراین، ذکر این وصف براى این چراغ پر فروغ آسمانى اشاره اى به دو نعمت بزرگ است که خمیر مایه همه مواهب مادى این جهان است: «نور» و «حرارت».
در «لسان العرب» در معناى این لغت مى گوید: حرارت آفتاب و آتش از فاصله دور است.(9)
وَهَبْنَا:
(وَوَهَبْنَا لِداوُدَ سُلَیْمَانَ)
«وَهَبْنَا» از مادّه «هِبَة» به معناى بخشیدیم مى باشد.(10)
ویح، ویس، ویل:
(فَوَیْلٌ لِّلَّذِیْنَ کَفَرُوا)
واژه هاى «ویل»، «ویس» و «ویح» در لغت عرب، در مواردى به کار مى رود که شخصى به حال دیگرى تأسف مى خورد، منتها «ویح» در مقام ترحم گفته مى شود، «ویس» در مقام تحقیر، و «ویل» در موارد کارهاى زشت و قبیح.
«وَیل» در لغت عرب، در مواردى گفته مى شود که فرد یا افرادى به هلاکت بیفتند، و معناى عذاب و بدبختى را مى دهد، و به گفته بعضى، مفهومى شدیدتر از عذاب دارد.
جمعى گفته اند: «ویل»، چاه یا دره اى است در دوزخ، ولى منظور این گویندگان این نیست که در لغت به این معنا آمده، بلکه در حقیقت بیان مصداق است.
«وَیْل» را بعضى به معناى «هلاکت»، بعضى به معناى «انواع عذاب» و بعضى آن را به معناى «وادى پر عذابى در جهنم» نیز تفسیر کرده اند.
این کلمه معمولاً در مورد حوادث اسفناک به کار مى رود، در سوره «مرسلات» حکایت از سرنوشت دردناک تکذیب کنندگان در آن روز مى کند.
و در سوره «مطففین» به معناى «شرّ»، یا «غم»، و «اندوه» یا «هلاکت»، یا «عذاب دردناک»، و یا «وادى سخت و سوزانى در دوزخ» است، و معمولاً این واژه به هنگام نفرین و بیان زشتى چیزى به کار مى رود، و یا این که تعبیرى است کوتاه اما مفاهیم زیادى را تداعى مى کند.(11)


(1) . قصص، آیه 15 (ج 16، ص 54).
(2) . انعام، آیات 66، 107 (ج 5، ص 357 و 484).
(3) . عنکبوت، آیه 12 (ج 16، ص 237).
(4) . آل عمران، آیه 27 (ج 2، ص 574) ; لقمان، آیه 29 (ج 17، ص 92).
(5) . رعد، آیه 37 (ج 10، ص 281) ; شورى، آیه 8 (ج 20، ص 383).
(6) . توبه، آیه 16 (ج 7، ص 373).
(7) . بقره، آیه 282 (ج 2، ص 448).
(8) . ص، آیه 9 (ج 19، ص 243).
(9) . نبأ، آیه 13 (ج 26، ص 38).
(10) . ص، آیه 30 (ج 19، ص 290).
(11) . ذاریات، آیه 60 (ج 22، صفحات 414، 415) ; مرسلات، آیه 15 (ج 25، ص 402) ; مطففین، آیه 1 (ج 26، ص 255).
 


 

هالِکٌ ـ هِیْموِزْر ـ وَقُود
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma