در دوران امامت حضرت باقر (ع) فرقه هاى مذهبى و گروههاى سياسى و مذهبى متعددى
مانند: معتزله، خوارج و مرجئه فعاليت داشتند و امام باقر (ع) همچون سدى استوار در
برابر نفوذ عقائد باطل آنان ايستادگى مى نمود و طى مناظراتى كه با سران اين گروهها
داشت، پايگاههاى فكرى و عقيدتى آنان را در هم مى كوبيد و بى پايگى عقائدشان رابا
دلائلى روشن ثابت مى كرد. در اينجا به عنوان نمونه گفتگوى آن حضرت را با «نافع بن
ازرق»،يكى از سران خوارج، از نظر خوانندگان مى گذرانيم:
روزى «نافع» به حضور امام رسيد و مسائلى از حرام و حلال پرسيد. امام به سوالات وى
پاسخ داد و ضمن گفتگو فرمود:
به اين مارقين (از دين خارج شدگان) بگو: چرا جدايى از امير مومنان (ع) را حلال
شمرديد، در صورتى كه قبلا خون خويش را در كنار او و در راه اطاعت از او نثار مى
كرديد و يارى اورا موجب نزديكى به خدا مى دانستيد؟!
امام افزود: آنان خواهند گفت كه او را در دين خدا حكم قرار داد. به آنان بگو:
خداوند در شريعت پيامبر خود در دو مورد دو نفر را حكم قرار داده است؛ يكى در مورد
اختلاف ميان زن و شوهر است كه مى فرمايد:
«و اگر از جدايى و شكاف ميان آن ها بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر و داورى
از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور تصميم به
اصلاح داشته باشند،خداوند كمك به توافق آنها مى كند (زيرا) خداوند دانا و آگاه
است».(1)
ديگرى داورى «سعد بن معاذ» است كه پيامبر اسلام او را ميان خود و قبيله يهودى «بنى
قريظه» حكم قرار داد، و او هم طبق حكم خدا نظر داد. آن گاه امام افزود: آيا
نمى دانيد كه امير مومنان حكميت را به اين شرط پذيرفت كه دو داور بر اساس حكم قرآن
داورى كنند و از از حدود قرآن تجاوز نكنند و شرط كرد كه اگر بر خلاف قران راى
بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتى كه به امير مومنان گفتند: داورى كه خود تعيين كردى بر
ضرر تو نظر داد، فرمود: من او را داور قرار ندادم، بلكه كتاب خدا را داور قرار
دادم. پس چگونه مارقين حكميت قرآن و مردود بودن خلاف قران را گمراهى مى شمارند،
اما بدعت و بهتان خود را گمراهى به حساب نمى آورند؟!
«نافع بن ازرق» با شنيدن اين بيانات گفت: به خدا سوگند اين سخنان را نه شنيده بودم
و نه به ذهنم خطور كرده بود، حق همين است ان شأ الله!(2)
(1). -وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريد اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا (سوره نسأ: 35). (2). طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، 1350، ج 2، ص 176. سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 304 ). 346