شوراى قضائى!
فهرست موضوعات
جستجو 

يكى از نمونه هاى بارز فريبكارى و تظاهر هارون به ديندارى، جريان شهادت و قتل «يحيى بن عبدالله» است.
«يحيى بن عبدالله» نواده امام حسن، يكى از بزرگان خاندان هاشمى و چهره ممتاز و برجسته اى به شمار مى رفت و از ياران خاص امام صادق عليه السلام -و مورد توجه آن حضرت بود(1)
يحيى در جريان قيام «حسين شهيد فخّ» بر ضد حكومت ستمگر عباسى، در سپاه او شركت داشت و از سرداران بزرگ سپاه او محسوب مى شد. او پس از شكست و شهادت حسين، با گروهى به «ديلم» رفت و در آنجا به فعاليت پرداخت. مردم آن منطقه به او پيوستند و نيروى قابل توجهى تشكيل دادند.
هارون «فضل بن يحيى برمكى» را به سپاهى به ديلم فرستاد. فضل پس از ورود به ديلم، به دستور هارون باب مراسله را به يحيى باز كرده وعده هاى شيرين داد و به و او پيشنهاد امان كرد. يحيى كه بر اثر توطئه هاى هارون و فضل نيروهاى طرفدار خود را در حال تفرق و پراكندگى مى ديد، ناگزير راضى به قبول امان شد. پس از آنكه هارون امان نامه اى به خط خود به او نوشت و گروهى از بزرگان را شاهد قرار داد، يحيى وارد بغداد شد.
هارون ابتدائاً با مهربانى با او رفتار كرد و اموال فراوانى در اختيار او گذاشت، ولى پنهانى نقشه قتل او را كشيد و او را متهم ساخت كه مخفيانه مردم را دور خود جمع كرده در صدد قيام بر ضد او است، امّا چون امان نامه مؤكّد و صريحى به او داده بود، قتل او بسهولت مقدور نبود، ازينرو تصميم گرفت براى نقض امان نامه، فتوايى از فقها گرفته براى اقدام خود مجوز شرعى! درست كند، لذا دستور داد شورايى مركب از فقهأ و قضات با شركت «محمد بن حسن شيبانى»، «حسن بن زياد لؤلؤى»، و «ابوالبَخْتَرى»(2) تشكيل گردد تا در مورد صحت يا بطلان امان نامه رأى بدهند(3)
همين كه شوارى قضائى تشكيل شد، ابتدأاً «محمد بن حسن» كه دانشمند نسبتاً آزاده اى بود و مثل استادش «ابو يوسف» خود را به هارون نفروخته بود(4)، امان نامه را خواند و گفت: امان نامه صحيح و مؤكدى است و هيچ راهى براى نقض آن وجود ندارد(5)
ابوالبخترى آن را گرفت و نگاهى به آن انداخت و گفت: اين امان نامه باطل و بى ارزش است! يحيى بر ضد خليفه قيام كرده و خون عده اى را ريخته است، او را بكشيد، خونش به گردن من! هارون از اين فتوا فوق العاده خوشحال شد و گفت: اگر امان نامه باطل است، خود، آن را پاره كن، ابوالبخترى آب دهان در آن انداخت و آن را پاره كرد!
هارون يك ميليون و ششصد هزار (درهم) به او انعام داد و او را به سِمَت قضأ منصوب نمود!(6) ولى «محمد بن حسن» را به جرم اين رأى، مدتها از دادن فتوا ممنوع ساخت(7) و به استناد به اصطلاح اين شوراى قضائى! يحيى را به قتل رسانيد(8)

1-ابوالفرج الاًّصفهانى، مقاتل الطالبين، نجف، منشورات المكتبةالحيدرية، 1385 ه".ق، ص .308 مرحوم كلينى در كتاب كافى (ج 1، ص 366) نامه اى از يحيى بن عبدالله خطاب به امام موسى بن جعفر عليه السلام ). نقل مى كند كه يحيى در آن، روش آن حضرت و پدر ارجمندش امام صادق عليه السلام ). را مورد انتقاد قرار داده و امام پاسخ تندى به او داده است. مرحوم علامه مامقانى در كتاب خود (تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ماده يحيى)با اشاره به اين نامه مى گويد: سند اين روايت غير قابل خدشه است، ولى مضمون اين روايت مخالف چيزى است كه درباره يحيى اطلاع داريم (يعنى شايد اشتباهى از راويان حديث باشد). امّا مؤلف كتاب «حياةالاًّمام موسى بن جعفر» اثبات مى كند كه اين روايت قابل اعتماد نيست، زيرا اولاً مرسل است و ثانياً در سند آن افرادى هستند كه ناشناخته اند و در كتب رجال اسمى از آنها نيست (حياةالاًّمام موسى بن جعفر، ط 2، نجف، مطبعةالآداب، 1390 ه".ق، ج 2، ص 99).
2-وى وهب بن وهب ابوالبخترى قرشى مدنى است كه در بغداد سكونت داشت و در زمان خلافت مهدى عباسى، از طرف او مدتى قاضى دادرسيى ارتش بود و سپس در مدينه به قضأ اشتغال داشت. ابوالبخترى فردى آلوده و منحرف و دروغگو بود و احاديث وى از نظر بزرگان علم حديث، فاقد ارزش و اعتبار است (شمس الدين الذهبى، محمد، ميزان الاًّعتدال فى نقد الرجال، ط 1، قاهره، مطبعة السعادة، 1325 ه".ق، ج 3، ص 278).
3-يحيى بن عبدالله قبلاً امان نامه را به «مالك بن انس» و برخى ديگر از فقهاى آن روز ارائه كرده بود و آنان صحت و اعتبار آن را تأييد كرده بودند.
4-امين، احمد، ضحى الاًّسلام، ط 7، قاهره، مكتبة النهضةالمصرية، ج 2، ص 203.
5-امين، همان كتاب، ج 2، ص 204.
6- شريف القرشى، باقر، حياةالاًّمام موسى بن جعفر، ط 2، نجف، مطبعةالآداب، ج 2، ص .100 نيز ر.ك به: دكتر الوردى، نقش و عاظ در اسلام، ترجمه محمد على خليلى، تهران، انتشارات مجله ماه نو، ص 52.
7-علاوه بر اين، او را از سمت قضأ بركنار كرد(امين، همان كتاب، ج 1، ص 204).
8-چگونگى قتل يحيى مورد اختلاف است (شريف القرشى، همان كتاب ج 2، ص 100).
«يعقوبى» مى نويسد:
يحيى از شدت گرسنگى در زندان جان سپرد. يكى از كسانى كه با يحيى زندانى بوده مى گويد: ما هر دو در يك محل زندانى بوديم و سلولهاى ما، در كنار هم قرار داشت و گاهى يحيى از پشت ديوار كوتاهى كه ميان ما فاصله بود، با من گفتگو مى كرد. روزى گفت: امروز نُه روز است كه به من آب و غذا نداده اند! روز دهم مأمور ويژه او وارد سلول وى شد و سلول را تفتيش كرد، سپس لباسهاى او را از تنش در آورد و او را تفتيش بدنى كرد، از زير لباسهاى او يك چوبه نى پيدا كرد كه داخل آن روغن ريخته بودند (كه گويا يحيى گاهى از شدت گرسنگى مقدارى از آن مى مكيده و به اين وسيله سدّ جوع مى كرده است). مأمور، نى را از او گرفت، و به دنبال آن يحيى بى رمق نقش زمين شد و جان به جان آفرين تسليم كرد!(تاريخ يعقوبى، نجف، منشورات المكتبةالحيدرية، 1384 ه".ق، ج 3، ص 145).
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای