قدرت بى نظیر او در آفرینش موجودات کوچک و بزرگ
فهرست موضوعات
جستجو 

 

در ادامه بحث این خطبه که از خداشناسى آغاز شد و با پیامبرشناسى ادامه یافت، امام(علیه السلام) بار دیگر به خداشناسى باز مى گردد و این بار به ادله اثبات وجود خداوند و علم و قدرت بى پایان او مى پردازد و به آنها که از بیراهه مى روند هشدار داده و مى فرماید: «اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمیّت نعمت او مى اندیشیدند، به راه راست باز مى گشتند و از آتش سوزان (دوزخ) مى ترسیدند»; (وَ لَوْ فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ الْقُدْرَةِ، وَ جَسِیمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِیقِ، وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ).

اشاره به دو چیز است که اگر اندیشه ها در آن به کار گرفته شود آثار آن به زودى در اعمال انسان آشکار مى شود; نخست اندیشه در عظمت قدرت خدا، که کرات عظیم آسمانى و میلیاردها ستاره در یک کهکشان و صدها میلیون کهکشان آفریده و کرانه هاى ملک عظیم او بر هیچ کس روشن نیست و آنچه را درباره عظمت جهان مى گوییم مربوط به چیزى است که در قلمرو علم قاصر ما قرار گرفته واى بسا تمام اینها همچون برگ درختى باشد که بر پیکر درخت سر به آسمان کشیده اى در میان جنگلى قرار دارد. اندیشه در این امر سبب مى شود که انسان در برابر چنین قدرتى خاضع گردد، سر بر آستانش نهد دل به او ببندد و زندگى خود را با نام و یاد او نورانى سازد.

دیگر اینکه در نعمتهایى بیاندیشد که همه وجود ما را در برگرفته و از لحظه انعقاد نطفه تا پایان عمر ادامه دارد; خورشید و ماه و آسمان و زمین را به خدمت ما گماشته و ابرها و بادها و بارانها را سر بر فرمان ما نهاده، در همه جا خوان نعمتش را گسترده و همه را روزى خوار خود ساخته است.

به یقین شکر نعمت که در فطرت هر انسانى است او را به دنبال شناخت منعم مى فرستد.

حضرت در ادامه مى فرماید: چه عاملى سبب مى شود که با وجود این انگیزه هاى قوى، انسان از راه بماند و به بیراهه کشیده شود و عذاب دردناک الهى دامان او را بگیرد. مى فرماید: «ولى دلها بیمار و چشمهاى بصیرت معیوب است» (وَ لکِنِ الْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ، وَالْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ!(1)).

در اینجا امام(علیه السلام) به دو علت عمده اشاره مى کند، زیرا منظور از «قلوب»، عقلهاست که بر اثر هوا و هوسها و آفات دیگر، شناخت از کار مى افتد و منظور از «بصائر»، چشمهاى بصیرت است که پرده هاى گناه و تعصب و خودخواهى بر روى آن افکنده مى شود.

بدیهى است آنها هرگز در اصل خلقت چنین نبوده، بلکه بر اثر غفلت و هوا و هوس و شهوت به این روز افتاده اند. امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه، اشاره به موانع شناخت مى کند که در آیات قرآن نیز آمده است: «(کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلى قُلُوبِهِمْ مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ); چنین نیست که آنها خیال مى کنند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دل هاى آنها نشسته است».(2) و در جاى دیگر مى فرماید: «(أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْم وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً); آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر چشمش پرده افکنده است».(3)

همان گونه که در آیات بیشمارى نیز همگان را دعوت به مطالعه اسرار آفرینش و تفکّر در قدرت و نعمتهاى خدا کرده تا از این طریق به راه راست پى برند.

سپس امام(علیه السلام) بعد از بیان مسأله اسرار آفرینش به صورت کلّى انگشت روى بخشى از موجودات شگفت انگیز جهان آفرینش مى گذارد و مى فرماید: «آیا به مخلوقات کوچکى که خدا آفریده، نمى نگرند که چگونه آفرینش آنها را دقیق و حساب شده و ترکیب آنها را متقن ساخته، و گوش و چشم براى آنها آفریده و استخوان پوست آنها را مرتّب کرده است»; (أَلاَ یَنْظُرُونَ إِلَى صَغِیرِ مَا خَلَقَ، کَیْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ، وَ أَتْقَنَ تَرْکِیبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ، وَ سَوَّى(4) لَهُ الْعَظْمَ وَالْبَشَرَ(5)!).

در اینجا امام(علیه السلام) به امور ششگانه اى درباره حیوانات و حشرات بسیار کوچک اشاره مى کند; آفرینش مستحکم، ترکیب صحیح، دارا بودن گوش و چشم و نظم خاص استخوان و پوست. آرى در عین کوچکى، همه اعضا و ابزار مورد نیاز در اختیار آنهاست و آنچه را خداوند به حیوان عظیمى همچون فیل و کرگدن داده، به آنها نیز به نسبت اندام و نیازشان بخشیده است و به یقین آفرینش این موجودات کوچک به جهت ظرافت و دقت عجیبى که در آنها به کار رفته از آفرینش موجودات عظیم مهمتر است.

آن گاه امام وارد مرحله دقیق ترى مى شود و از میان موجودات کوچک به شرح بسیار جالبى درباره دو مخلوق صغیر که غالباً انسانها درباره آفرینش آن دو نمى اندیشند مى پردازد; نخست درباره مورچه چنین مى فرماید: «به این مورچه نگاه کنید با آن جثه کوچک و اندام ظریفش که از کوچکى درست، با چشم دیده نمى شود و در اندیشه نمى گنجد»; (انْظُرُوا إِلى النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَ لَطَافَةِ هَیْئَتِهَا، لاَ تَکَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَ لاَ بِمُسْتَدْرَکِ الْفِکَرِ).

سپس مى افزاید: « ولى با این حال چگونه روى زمین (ناهموار و پر سنگلاخ) راه مى رود و به روزیش دست مى یابد، دانه ها را (از راه هاى دور و نزدیک) به لانه اش منتقل مى کند و در جایگاه مخصوص نگهدارى مى نماید. در فصل گرما براى سرما و به هنگام توانایى براى روزناتوانى ذخیره مى کند»; (کَیْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا، وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى حُجْرِهَا، وَ تُعِدُّهَا فِی مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِی حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَ فِی وِرْدِهَا(6) لِصَدْرِهَا(7)).

آرى، این موجود ضعیف و ناتوان به قدرى هوشیار است که راه و رسم زندگى خود را به خوبى مى داند، با این دست و پاى کوچک کوه و دشت و بیابان و درختها را جولانگاه خود قرار مى دهد و آن دسته از مواد غذایى که با مزاج او سازگار است از میان مواد مختلف بر مى گزیند و دانه هاى غذایى را از راه هاى دور و نزدیک به لانه خود مى برد; دانه هایى را انتخاب مى کند که از پیچ و خم لانه بگذرد و مشکلى براى عبور و مرور سایر همنوعانش ایجاد نکند. دانه ها را در جایگاه مخصوص جاى مى دهد به گونه اى که فاسد نشود. در فصل تابستان با یک الهام درونى بى آن که زمستان را دیده باشد ـ یعنى متولّد همان سال باشد ـ پیش بینى ایّامى را که برف و باران سراسر روى زمین را گرفته و جمع آورى روزى را بر او غیر ممکن ساخته مى کند و درست به اندازه نیازش با دوراندیشى مواد غذایى را ذخیره مى سازد.

در ادامه مى افزاید: «روزیش (از سوى خدا) تضمین شده و خوراک موافق طبعش در اختیار او قرار گرفته، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى شود، و پروردگار مدبّر محرومش نمى سازد، هر چند در دل سنگى سخت و خشک و در میان صخره اى فاقد رطوبت باشد»; (مَکْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا ; لاَ یُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ، وَ لاَ یَحْرِمُهَا الدَّیَّانُ(8)، وَ لَوْ فِی الصَّفَا(9) الْیَابِسِ، وَالْحَجَرِ الْجَامِسِ!(10)).

اشاره به اینکه خداوند منان این موجودات کوچک را که در دشتها و بیابانها و کوهها زندگى مى کنند از نظر لطفش دور نداشته هر غذایى که موافق طبع آنهاست در اختیارشان قرار داده است، حتى اگر در دل سنگ سخت و خشکى زندگى کنند غذا و رطوبت لازم را هر چند از طریق هوا باشد براى آنها فراهم مى کند و با الهام درونى آنها را وادار مى سازد که در ایّام توانایى براى روزهاى ناتوانى ذخیره کنند و این واقعاً حیرت آور است.

آیا این حشره مى داند چند روز از زمستان را نمى تواند از لانه بیرون آید؟ آیا مى فهمد که جیره غذایى او در این مدت چه اندازه است؟ آیا توجه دارد چه موادى ممکن است در این مدت سالم بماند و فاسد نشود؟ و آیا خبر دارد که این مواد در کجاست و از چه جایى باید به دست آورد؟

آرى همه اینها را مى داند و استاد ازل به او آموخته است.

سپس امام(علیه السلام) ساختمان شگفت آور این موجود زنده کوچک را با نیروى فکر و اندیشه تشریح مى کند و مى فرماید: «اگر در مجارى خوراک و در بالا و پایین دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از جوانب دنده ها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بیندیشى شگفت زده خواهى شد و از وصف عجایب آن به زحمت خواهى افتاد»; (وَ لَوْ فَکَّرْتَ فِی مَجَارِی أَکْلِهَا، فِی عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا، وَ مَا فِی الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِیفِ(11)بَطْنِهَا، وَ مَا فِی الرَأْسِ مِنْ عَیْنِهَا وَ أُذُنِهَا، لَقَضَیْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً، وَ لَقِیتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً!).

اشاره به اینکه اگر انسان در آفرینش این موجود کوچک که به زحمت دیده مى شود دقت کند، و پرده هاى غفلت را که ناشى از عادى شدن مسئله است کنار بزند، به راستى یک دنیا شگفتى در آن دیده مى شود; در سر بسیار کوچک او هم چشم است و هم گوش و هم دهان و دو شاخکى همچون دو آنتن دارد که براى برقرارى ارتباط از آن استفاده مى کند و در شکمش چیزى همانند معده و روده است و دنده هاى بسیار ظریف و کوچکى از هر طرف آن را احاطه کرده است. اعصاب و عضلات ظریفش به اندازه نیاز اوست و مغز کوچکش مدیریت زندگى پیچیده او را بر عهده گرفته، پاهایش مفاصل مختلف دارد و هر مفصلى همچون مفاصل حیوانات بزرگ کار ویژه اى انجام مى دهد.

سپس امام(علیه السلام) به نتیجه گیرى از بیان بالا پرداخته، چنین مى فرماید: «پس بزرگ و بلند مرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعیف و ظریفش) برپا داشته و او را بر ستونهاى محکمى (نسبت به او) بنا نهاده است، هیچ آفریدگارى در آفرینش این حشره با او شریک نبود و هیچ قدرتمندى او را در آفرینش آن یارى نکرده است»; (فَتَعَالَى الَّذِی أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَ بَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا! لَمْ یَشْرَکْهُ فِی فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَ لَمْ یُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ).

امام(علیه السلام) در این عبارت همگان را به دو موضوع توجه مى دهد و آن اینکه خداوند این پیکر ظریف را بر دست و پاى ظریفى که توان حمل آن را دارد بلکه گاه کوله بار سنگینى که چندین برابر وزن اوست بر دوش مى گیرد، استوار ساخته و عجب اینکه با کوله بارش از دیوار صاف بالا مى رود و گاه به سقف مى چسبد و به راه خود ادامه مى دهد کارى که از هیچ انسان قهرمانى ساخته نیست. اضافه بر این براى او اسکلتى متناسب حالش آفریده که امام از آن تعبیر به دعائم (ستونها) فرموده است. این اسکلت نه چندان سنگین است که از توان حرکت او بکاهد و نه آن قدر سبک و ظریف که نتواند هیأت او و محتواى درون وجودش را نگهدارد.

آن گاه به نکته مهم دیگرى اشاره کرده، مى فرماید: «اگر تمام راه هاى فکر واندیشه را طى کنى تا به آخر برسى همه دلایل به تو مى گوید که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت (تناور) نخل است، زیرا ساختمان اجزاى هر موجودى دقیق است و هر مخلوق زنده اى در درون خود اعضاى مختلف و پیچیده اى دارد»; (وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِی مَذَاهِبِ فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَایَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ الدَّلاَلَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِیقِ تَفْصِیلِ کُلِّ شَیْء، وَ غَامِضِ اخْتِلاَفِ کُلِّ حَیٍّ).

اشاره به اینکه تصوّر نکنید ساختمان یک موجود بزرگ; مانند درخت نخل تناور از ساختمان یک موجود کوچک همچون مورچه مهم تر است، زیرا اگر درست بنگرید هر دو ساختمان بسیار پیچیده و دقیقى دارند و قوانین منظّم بر هر دو حاکم است و هدایت هاى الهى از لحظه تولّد تا پایان عمر در هر دو نمایان است. به علاوه آن درخت بزرگ هم در حدّ خود داراى اعضاى مختلف کوچک و بزرگ و قوى و ضعیف است که هر کدام متناسب با وظیفه و مسئولیتهایشان ساخته شده اند (و به این ترتیب ارتباط علت و معلول در جمله هاى بالا آشکار مى شود).

کوتاه سخن اینکه گاه انسان آثار مختلفى از نظر کوچکى و بزرگى یک پدیده آورنده مى بیند; مثلا ساعتهایى را که به اندازه یک سانتى متر است و ساعتهایى که چند متر طول و عرض آن است یا کتابى را که چند صفحه پایان یافته با کتابى که دوره آن ده ها جلد است هنگامى که انسان آنها را با یکدیگر مقایسه مى کند و اصول کلّى حاکم بر آن را یکسان مى بیند و ادبیّات خاصّى که در آن کتاب کوچک و بزرگ به کار رفته هماهنگ مشاهده مى کند مى فهمد هر دو اثر از یک منبع، سرچشمه گرفته و پدید آورنده هر دو یکى است.

سپس به نکته مهم دیگرى در تکمیل این سخن پرداخته مى فرماید: «(به یقین) بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوىّ و ضعیف، همه در خلقتش یکسان است و در برابر قدرتش همگون»; (وَ مَا الْجَلِیلُ وَ اللَّطِیفُ، وَ الثَّقِیلُ وَ الْخَفِیفُ، وَ الْقَوِیُّ وَ الضَّعِیفُ، فِی خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ).

اشاره به اینکه کوچک و بزرگ و آسان و مشکل نسبت به موجودى تصوّر مى شود که قدرت و نیروى او محدود باشد. آنچه از استعداد او بیرون است ممتنع، و آنچه به اندازه آخرین حدّ استعداد اوست مشکل و آنچه کمتر از قدرت اوست آسان است; ولى ذات پاک خداوند که قدرتى نامحدود دارد همه اینها در برابرش یکسان است; حرکت دادن کلّ منظومه شمسى با حرکت دادن یک ذرّه غبار براى او تفاوتى نمى کند و آفرینش مورچه هاى بسیار ریز با درختان بسیار بلند و قوى پیکر براى او یکى است.

براى یک مورچه برداشتن یک دانه گندم با دو دانه بسیار فرق مى کند; ممکن است یکى را به آسانى بردارد و براى برداشتن دومى بسیار خسته و ناتوان گردد، در حالى که ما انسانها در این دو کمترین تفاوتى را احساس نمى کنیم. همچنین ما در تصورات ذهنى خود مى توانیم یک قطره آب را تصوّر کنیم و به همان سادگى و آسانى یک دریاى بى کران و موّاج را. این مثالها مى تواند عمق بحثى را که درباره قدرت بى پایان خدا در بالا گفتیم، روشن سازد.

 


1. «مدخولة» از ریشه «دخل» بر وزن «دغل» به معناى فساد و تباهى است.

2. مطفّفین، آیه 14.

3. جاثیه، آیه 23.

4. «سوّى» از ریشه «تسویه» به معناى نظام بخشیدن و مرتّب نمودن است.

5. «بشر» جمع «بشرة» یعنى ظاهر پوست تن و به معناى انسان نیز مى آید.

6. «ورد» به معناى عطش و نیز آبگاه است و در اینجا کنایه از امکان و توانایى است. 

7. «صدر» یعنى بازگشت از آبگاه و در اینجا کنایه از ناتوانى و فقدان است.

8. «دیّان» به معناى پاداش دهنده و داور حاکم و مدبّر است.

9. «صفا» به معناى تخته سنگ سخت و صاف است.

10. «جامس» یعنى خشکیده.

11. «شراسیف» جمع «شُرسُوف» به معناى انتهاى نرم دنده ها در طرف شکم است.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای