خلقت بدیع خداوند
فهرست موضوعات
جستجو 

 

امام(علیه السلام) در بخش اوّل این خطبه که از فصیح ترین خطبه هاى آن حضرت است از حمد خدا آغاز مى کند و او را به سه وصف مى ستاید و عرضه مى دارد: «ستایش ویژه خداوندى است که حمد و ثنایش همه آفریده ها را فرا گرفته و سپاهش پیروز و مجد و عظمتش متعالى است»; (ألْحَمْدُ لِلّهِ الْفَاشِى(1) فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ، وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ، وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ).

تعبیر به «الْفَاشِى فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ» که از گستردگى حمد خداوند در میان همه مخلوقات خبر مى دهد; ممکن است اشاره به این باشد که همه اقوام با ایمان او را حمد و ثنا مى گویند و یا اشاره به حمد و سپاسى است که همه موجودات جهان به ویژه نعمتهاى پروردگار با زبان حال یا زبان قال، حمد و تسبیح او را مى گویند.

پیروز بودن لشکر خدا از آن رو است که نه تنها فرشتگان الهى بلکه همه عالم سپاه و لشکر خداست و هیچ کس و هیچ چیز تاب مقاومت در برابر آنها را ندارد: (وَللهِِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ).(2)

جمله «وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ» برگرفته از آیه شریفه (وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا)(3) است و با توجه به اینکه «جدّ» در اینجا به معناى عظمت است، اشاره به این است که عظمت ذات پاک او بسیار متعالى است.(4)

سپس انگشت بر نعمتهاى مادى و معنوى خداوند گذارده و در برابر آنها حمد خدا مى گوید و عرضه مى دارد: «او را به سبب نعمتهاى به هم پیوسته و برکات و فیض عظیمش مى ستایم»; (أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ(5)، وَ آلاَئِهِ الْعِظَامِ).

با توجه به اینکه «تؤام» (بر وزن غلام) جمع توأم (بر وزن جوهر) به معناى اشیایى است که همراه با یکدیگر است.

اشاره به این است که نعمتهاى الهى غالباً نعمتهاى به هم پیوسته است، مثلا نعمت زبان هم وسیله گفتار است و هم عاملى براى هدایت غذا به زیر دندان براى جویدن و هم وسیله بسیار مهمى براى فرو بردن غذا و هم چشیدن طعمها و باخبر شدن از سلامت و فساد غذاها و همچنین نعمتهاى بى شمار دیگر و چه زیبا سروده است آن شاعر توانا:

فضل خداى را که تواند شمار کرد *** یا کیست آن که شکر یکى از هزار کرد

آن صانع قدیم که بر فرش کائنات *** چندین هزار صورت الوان نگار کرد

بحر آفرید و بر و درختان و آدمى *** خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد

الوان نعمتى که نشاید سپاس گفت *** اسباب راحتى که نشاید شمار کرد

از چوب خشک میوه و در نى شکر نهاد *** و از قطره دانه اى در شاهوار کرد

اجزاى خاک مرده به تأثیر آفتاب *** بستان میوه و چمن و لاله زار کرد

چندین هزار منظر زیبا بیافرید *** تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد

توحید گوى او نه بنى آدمند و بس *** هر بلبلى که زمزمه بر شاخسار کرد

لال است در دهان بلاغت زبان وصف *** از غایت کرم که نهان و آشکار کرد(6)

ممکن است قرار گرفتن «آلاء» در مقابل «نعم» اشاره به نعمتهاى معنوى در مقابل نعمتهاى مادى باشد. سپس به معرفى خداوندى که حمد و ستایش او را کرده مى پردازد و او را با پنج وصف مهم یاد مى کند که هر یک به تنهایى مى تواند انگیزه حمد و ستایش باشد، مى فرماید: «همان خداوندى که حلمش عظیم است و به همین دلیل (از خطاکاران) در مى گذرد و در آنچه حکم کرده و فرمان داده دادگر است و از آینده و گذشته با خبر، خداوندى که به علم خود آفریدگان را ابداع کرده، و با حکمش آنها را ایجاد نموده است»; (الَّذِی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا، وَ عَدَلَ فِی کُلِّ مَا قَضَى، وَ عَلِمَ مَا یَمْضِی وَ مَا مَضَى، مُبْتَدِعِ الْخَلاَئِقِ بِعِلْمِهِ، وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُکْمِهِ).

این اوصاف پنجگانه که از فزونى حلم خداوند آغاز مى شود و به آفرینش خلایق و ابداع کائنات منتهى مى گردد، مهم ترین بخش از صفات خداست که شامل علم و قدرت و عدالت و لطف و مرحمت است.

آن گاه به این حقیقت اشاره مى کند که آفرینش خداوند بدون هیچ گونه سابقه تعلم، تجربه و مشورت است، مى فرماید: «بى آنکه (در این کار) از کسى پیروى کند و یا آموزشى ببیند، و یا از نمونه اى که از آفریننده حکیمى صادر شده باشد الگوپذیرد، یا خطایى براى او پیش آید (و از خطاى خود تجربه آموزد) و نه جمعیّتى حضور داشته باشند (که با آنها مشورت کند یا از آنان کمک گیرد»; (بِلاَ اقْتِدَاء وَ لاَ تَعْلِیم، وَ لاَ احْتِذَاء(7) لِمِثَالِ صَانِع حَکِیم، وَ لاَ إِصَابَةِ خَطَإ، وَ لاَ حَضْرَةِ مَلاَ).

در واقع کسى که در صنعت خود از دیگرى الهام مى پذیرد، ممکن است از یکى از پنج طریق زیر باشد:

نخست، از دیگرى تقلید کند، دوم آموزش ببیند، سوم نمونه اى از صنعتگر دانشمندى ببیند و با استفاده از آن به مقصود خود برسد، چهارم از خطاهاى خود تجربه بیندوزد و پنجم گروهى را به مشورت و همکارى دعوت کند; اما خداوند صانع حکیم، خلقتش در همه جا بى سابقه و بى نیاز است از همه آنچه در بالا آمده، لذا درباره آفرینش او لفظ ابداع (خلقت بدون سابقه) به کار مى رود.

این مسئله، فوق العاده اهمیّت دارد که انسانها هر چه مى سازند و هر مصنوعى به وجود مى آورند حتماً نمونه هایى از آن را در جهان آفرینش دیده اند; مثلا مخترعان هواپیما، بى شک از پرندگان الهام فراوان گرفته اند به همین دلیل شباهت زیادى در میان انواع هواپیماها با انواع پرندگان دیده مى شود. در عین حال براى رسیدن به مقصود باید از علوم و تجارب پیشینیان بهره بگیرند و همیشه در کنار خود آزمایشگاه وسیع و گسترده اى داشته باشند تا خطاهاى خود را از طریق آزمایش برطرف سازند و غالباً براى تکمیل کار خود شورا تشکیل مى دهند و از همایشها و کنگره ها استفاده مى کنند، در حالى که خداوند حکیم در خلقت گسترده و انواع نامحدود مخلوقاتش نیاز به هیچ یک از این امور ندارد.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این بخش از خطبه بعد از حمد و ثناى الهى، شهادت به رسالت پیامبر پرداخته و وضع عصر قیام آن حضرت را در چند جمله کوتاه و پرمعنا تشریح مى کند تا اهمیّت این دعوت الهى آشکارتر و ملموس تر شود، مى فرماید: «و گواهى مى دهم که (محمّد(صلى الله علیه وآله)) بنده و فرستاده اوست او را زمانى مبعوث کرد که مردم غرق گناه و جهل بودند و در میان امواج حیرت و سرگردانى دست و پا مى زدند. افسار هلاکت، آنها را به هر سو مى کشید و قفلهاى نادانى و گمراهى بر قلبهایشان زده شده بود»; (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ; ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ یَضْرِبُونَ فِی غَمْرَة(8)، وَ یَمُوجُونَ فِی حَیْرَة.

قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَیْنِ(9)، وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْنِ(10)).

امام(علیه السلام) با چند تشبیه گویا وضع مردم را در عصر جاهلیّت کاملا ترسیم فرموده است; گاه آنها را به کسى تشبیه مى کند که در گرداب وحشتناکى افتاده و پیوسته فریاد مى کشد و کمک مى طلبد، و گاه به حیواناتى تشبیه کرده که زمام آنها به دست افراد فاسد و مفسدى است که آنان را به سوى پرتگاه مى کشند، و گاه دل هاى آنها را شبیه مخزنى مى داند که قفل محکمى بر در آن خورده و هیچ علم و دانش و آگاهى و فضیلتى وارد آن نمى شود.

به راستى تا انسان به وضع مردمى که در عصر جاهلیّت مى زیستند از نظر فکرى و عقیدتى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى آگاه نشود، به عظمت مقام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و دعوت او آشنا نخواهد شد، به همین دلیل امام در خطبه هاى متعددى از نهج البلاغه با تعبیرهاى بسیار گویا وضع آن زمان را براى نسلهایى که آن عصر را درک نکرده بودند و یا درک کرده و به فراموشى سپرده بودند، یادآور مى شود از جمله:

در خطبه دوم مى فرماید: «أرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ... وَ النّاسُ فی فِتَن انْجَزَمَ فیها جَعْلُ الدّینِ...».

در خطبه 26 مى فرماید : «إنّ اللهَ بَعَثَ مُحَمّداً... وَ أنْتُمْ مَعْشَرُ الْعَرَب فى شَرِّ دین وَ فی شَرِّ دار...».

در خطبه 59 مى فرماید : «بَعَثَهُ وَ النّاسُ ضُلاّلٌ فى حیرَة وَ حاطِبُونَ فى فِتْنَة...» و در خطبه 195 مى خوانیم : «أَرْسَلَهُ وَ أعْلامُ الْهُدى دارِسَةٌ وَ مَناهِجُ الدّینِ طامِسَةٌ...».

هرگاه مجموعه عبارات امام(علیه السلام) را در مجموع این خطبه ها، کنار هم قرار دهیم، ترسیم بسیار گویایى از وضع زمان جاهلیت و مشکلات عظیم مردم آن زمان در مسائل عقیدتى و اجتماعى و اخلاقى در برابر ما مجسّم مى شود و آن گاه به اهمیّت اسلام و خدمات رسول خدا در تبدیل جامعه جاهلى به جامعه اسلامى پى خواهیم برد.

 

 


1. «الفاشى» از ریشه «فشو» بر وزن «کشف» به معناى گسترش یافتن و منتشر شدن گرفته شده است.

2. فتح، آیه 7.

3. جن، آیه 3.

4. اینکه پدر بزرگ را جدّ مى گویند به واسطه بزرگى مقام و سنّ اوست.

5. «تؤام» بر وزن «غلام» جمع «توأم» بر وزن «جوشن» در اصل به معناى فرزند دو قلو است و هر دو را توأمین مى گویند. سپس به هر چیزى که همراه شىء دیگرى باشد توأم اطلاق شده است و در جمله بالا اشاره به این نکته است که نعمتهاى پروردگار به صورت مفرد نیستند، بلکه غالباً گروهى از نعمتها همراه یکدیگرند.

6. بوستان سعدى، قسمت توحید.

7. «احتذا» یعنى هماهنگ شدن از ریشه «حذو» بر وزن «جذب» به معناى هماهنگى گرفته شده است.

8. «غمره» آب فراوانى است که همه چهره چیزى را مى پوشاند، سپس به معناى هرگونه شدّت   ر
فراگیر اطلاق شده است.

9. «حین» (با فتح حاء) به معناى مرگ و هلاکت است و به معناى غم و اندوه شدید که انسان را تا سر حدّ مرگ پیش مى برد نیز استعمال شده است و حین (با کسر حاء) به معناى زمان است. در خطبه بالا با فتح حاء مى باشد.

10. «رین» (با فتح راء) در اصل به معناى زنگارى است که روى اشیاى مختلف مى نشیند. در فارسى آن را زنگ و زنگار مى گویند و معمولا نشانه پوسیدن و ضایع شدن آن فلز یا از بین رفتن شفافیّت و درخشندگى آن است.

 

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای