تعصب بى دلیل
فهرست موضوعات
جستجو 

 

امام(علیه السلام) در این فقره براى مبارزه با کبر و غرور و تعصبات جاهلى به بیان نکته دیگرى مى پردازد که حاصلش این است که افراد متعصب براى خود دلایلى دارند، هر چند ضعیف و نادرست; اما تعصبهاى زشت شما که سبب نزاع و خونریزى مى شود هیچ دلیلى ندارد و این نشان مى دهد که تعصب شما از آنها زشت تر و بدتر است.

مى فرماید: «من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم هیچ کس را نیافتم که درباره چیزى تعصّب و تکبّر به خرج دهد جز اینکه (ظاهراً) دلیل و هدفى براى خویش دارد یا مى خواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد یا با دلیلى در فکر و اندیشه سفیهان نفوذ کند جز شما که درباره چیزى تعصّب مىورزید که نه سببى دارد و نه هدفى»; (وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْء مِنَ الأَشْیَاءِ إِلاَّ عن عِلَّةِ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ(1) الْجُهَلاَءِ، أوْ حُجَّة تَلِیطُ(2) بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکُمْ. فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لاَِمْر مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لاَ عِلَّةٌ).

اشاره به اینکه هر چه تاریخ گذشتگان و اقوام امروز را مطالعه مى کنم به این نتیجه مى رسم که آنها بهانه اى براى تعصب خود داشتند یا پوشاندن حقیقت بر جاهلان و یا نفوذ در افکار سفیهان و ساده لوحان و در نتیجه رسیدن به یک سلسله منافع مادى; ولى تعصبات شما اثر و فایده و هیچ دلیل مقبول و یا نیمه مقبولى ندارد، جز سخنانى ناروا و سپس دیوانهوار به جان هم افتادن و احیاناً خون ریختن. تفاوت جاهلان و سفیهان در این است که جاهلان هیچ آگاهى ندارند; ولى سفیهان نیمه آگاهند و هر دو گروه با دلایل دروغین ممکن است. در مسیر منافع متعصبان و مستکبران گام بردارند.

بدیهى است منظور امام این نیست که تعصب شما معلول بدون علت است، زیرا هر چیزى در جهان از نظر فلسفى علتى دارد، بلکه منظور این است که متعصبان پیشین بهانه هاى ظاهر فریبى داشتند شما آن را هم ندارید چنان که تعصب مخاطبان حضرت از پایین بودن فرهنگ و خیالات واهى جاهلى سرچشمه مى گرفت که حتى در قالب یک بهانه قابل طرح، نمى گنجید.

آن گاه امام(علیه السلام) به دو نمونه از تعصبهایى که ظاهراً با دلایلى ـ هر چند نادرست ـ همراه بوده اشاره مى فرماید: یکى تعصب و استکبار ابلیس و دیگرى تعصب ثروتمندان مستکبر پیشین.

مى فرماید: «اما ابلیس در برابر آدم به سبب اصل و ریشه خود تعصّب و تکبّر ورزید، آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گل»; (أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لاَِصْلِهِ، وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌّ).

ابلیس به یقین از آتش آفریده شده بود، زیرا او از جن بود و آفرینش طایفه جن از آتش بود و آدم نیز از خاک و گل و در ظاهر آتش داراى نور و روشنایى است، در حالى که گل تیره و تاریک است و این مى تواند بهانه اى براى خود برتربینى ابلیس باشد، در حالى که اوّلا آتش سوزنده است و خاک احیاکننده. افزون بر این، فضیلت آدم در روح الهى او بود و لذا خداوند مى فرماید: (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)(3) ولى ابلیس در اثر خودخواهى و تعصب نمى خواست این حقیقت را دریابد.

آن گاه به گروه دوم پرداخته مى فرماید: «اما خود ثروتمندان عیّاش و متکبّر امّتهاى پیشین، تعصّبشان به سبب نعمتهاى گوناگون (و زر و زیورها) و فزونى نفراتشان بود; آنها مى گفتند: ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز کیفر نمى بینیم (اما شما حتى این بهانه ها را هم براى تعصب خود ندارید)»; (وَ أَمَّا الاَْغْنِیَاءَ مِنْ مُتْرَفَةِ(4) الاُْمَمِ، فَتَعَصَّبُوا لاِثَارِ مَوَاقِعِ(5) النِّعَمِ، فَقَالُوا: (نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ)(6)).

اشاره به اینکه آنها نعمتهاى پروردگار را در جنبه هاى مادّى که شامل نیروى انسانى و اموال سرشار مى شد وسیله برترى جویى و تعصّب قرار دادند و از پذیرش دعوت انبیا سرباز زدند و سرانجام به کیفر الهى گرفتار شدند; ولى تعصّب مخاطبان آن حضرت که به بهانه هاى واهى و کودکانه به نزاع و درگیرى مى پرداختند، نه مثل تعصّب شیطان و نه مثل تعصّب مترفان و مستکبران پیشین، بلکه بر محور مسائلى دور مى زد که حتّى ارزش بهانه جویى را هم نداشت و این بدترین نوع تعصّب است.

 


1. «تمویه» یعنى مشتبه ساختن و در اصل به معناى دادن آب طلا به روى مس براى فریب جاهلان بوده است.

2. «تلیط» از ریشه «لوط» بر وزن «موت» به معناى چسبیدن چیزى به چیزى است و هنگامى که مطلبى مورد علاقه قلبى کسى باشد که گویى به آن چسبیده و از آن جدا نمى شود جمله «لاطَ بِقَلْبی» را به کار مى برند. این واژه هم به صورت اجوف واوى و هم به صورت اجوف یایى به کار مى رود.

3. حجر، آیه 29.

4. «مترفه» و «مترف» به طورى که در لسان العرب آمده از ریشه «ترف» بر وزن «هدف» به معناى تنعّم گرفته شده و معمولا به کسى مى گویند که فزونى نعمت او را مست و مغرور کرده و به طغیان واداشته است.

5. «متواضع» جمع «موقع» به معناى محلّ است و مواقع النعم اشاره به نعمتهایى است که مورد بهره بردارى قرار مى گیرد و منظور از آثار لذّاتى است که از آن براى صاحبان نعمت فراهم مى شود.

6. سبأ، آیه 35 .

 

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای