من مأمور به مبارزه با فاسدان و مفسدانم
فهرست موضوعات
جستجو 

 

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، اشاره به نبردهاى معروف خود با گروه هاى ستمگر و پیمان شکن در جنگ هاى جمل و صفین و نهروان مى کند که چگونه قدرت و توان خود را به آنها نشان داد، گویى مى خواهد با این سخن، بعضى از قبایل شورشى را که بر اثر تعصبات واهى به جان هم مى افتادند (و بحث آنها در بخشهاى پیشین آمد) بر سر جاى خود بنشاند و به آنها بفهماند که اگر به این حرکت نادرست خود ادامه دهند با حمله شدیدى مجازات خواهند شد، مى فرماید: «آگاه باشید! خداوند مرا به نبرد با ستمگران، پیمان شکنان و مفسدان در ارض امر فرموده، اما با ناکثین و پیمان شکنان (اشاره به اصحاب جمل) نبرد کردم (و آنها را در هم شکستم) و با قاسطین (ستمگران شام و اصحاب معاویه) جهاد نمودم (و ضعف و زبونى آنها را نشان دادم) و مارقین (خوارج نهروان) را بر خاک مذلت نشاندم»; (أَلاَ وَ قَدْ أَمَرَنِی اللّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْیِ وَ النَّکْثِ(1)وَالْفَسَادِ فِی الاَْرْضِ، فَأَمَّا النَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ(2) فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ(3) فَقَدْ دَوَّخْتُ(4)).

اشاره به اینکه اولا آنچه را من در پیکار با این سه گروه انجام دادم به فرمان خدا بود. این سخن ناظر به روایتى است که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که به امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: «وَ إنَّکَ سَتُقاتِلُ بَعْدى النّاکِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ».(5)

همین سخن به تعبیر دیگرى در اسدالغابة آمده است، که امام(علیه السلام) فرمود: «عَهْدٌ إلى رَسُولِ اللهِ أنْ أقاتِلَ النّاکِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ».(6)

ثانیاً اشاره به این است که هر سه گروه را درهم شکستم; اما اصحاب جمل تار و مار شدند و خوارج نهروان متلاشى گشتند و اصحاب معاویه نیز در نبرد مغلوب شدند، اما با حیله اى که عمروعاص پیشنهاد کرد خود را از شکست کامل نجات دادند.

در ادامه این سخن، انگشت روى رییس خوارج که نامش حرقوص بن زهیر و کنیه اش ذوالثدیة بود، گذارده که به طرز فجیعى در میدان جنگ نهروان جان داد، مى فرماید: «اما شیطان ردهه (اشاره به ذوالثدیه رییس خوارج است که جسم بى جان او بعد از جنگ نهروان در گودال آبى افتاده بود) با صاعقه اى که بر او فرود آمد به گونه که تپش قلب و لرزش سینه اش شنیده شد، شرّ او از من دفع گردید»; (وَ أَمَّا شَیْطَانُ الرَّدْهَةِ(7) فَقَدْ کُفِیتُهُ بِصَعْقَة(8) سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ(9) قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ(10) صَدْرِهِ).

در میان شارحان نهج البلاغه درباره این صاعقه، گفت و گوست; بعضى معتقدند که واقعاً صاعقه اى آسمانى رییس خوارج ذوالثدیه را نابود ساخت و جسم بى جانش در گودال آبى افتاد («ردهة» به معناى گودال آب است) ولى جمعى دیگر عقیده دارند که این صاعقه کنایه از آن فریاد شجاعانه اى است که امام(علیه السلام) در آغاز جنگ از سینه برکشید، این فریاد گروهى را به لرزه در آورد و از جمله ذوالثدیه چنان ترسید که قلبش از کار افتاد به

روى زمین غلتید و در گودال آبى سرازیر شد. آن گاه بعضى از بازماندگان مخالفین را با این جمله مورد تهدید قرار مى دهد و مى فرماید: «و گروه دیگرى از ستمگران باقى مانده اند که اگر خداوند به من اجازه حمله دیگرى به آنها دهد (و مرا باقى بگذارد) آنها را از میان برداشته و دولت حق را به جاى آنها قرار مى دهم، جز افراد قلیلى از آنان که (ممکن است از دست ما بگریزند و) در اطراف بلاد پراکنده شوند»; (وَ بَقِیَتْ بَقِیَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْیِ. وَ لَئِنْ أَذِنَ اللّهُ فِی الْکَرَّةِ عَلَیْهِمْ لاَُدِیلَنَّ(11) مِنْهُمْ إِلاَّ مَا یَتَشَذَّرُ فِی أَطْرَافِ الْبِلاَدِ تَشَذُّراً(12)).

تعبیر به «أَهْلِ الْبَغْیِ» اشاره به ستمگران شام و اصحاب معاویه است که اگر داستان حکمین در میدان صفین پیش نیامده بود تار و مار مى شدند. امام(علیه السلام)مى فرماید: «اگر توفیقى نصیب من شود قدرت آنها را در هم مى شکنم و حکومت حق و عدالت را در سراسر کشور اسلامى برپا مى دارم».

ذکر این معنا به صورت جمله شرطیه، شاید اشاره به این است که امام(علیه السلام)مى دانسته است توفیق حمله دیگر به آنان نخواهد یافت و پیش از آن که دست به چنین کارى زند شهید خواهد شد; ولى به هر حال آمادگى خود را براى مبارزه با ستمگران تا آخرین نفس اعلام مى دارد و در ضمن برنامه آینده را به یاران خود تعلیم مى دهد.

 

 

 


1. «نکث» به معناى پیمان شکنى است و اهل نکث اشاره به طلحه و زبیر و مانند آنهاست که با امام(علیه السلام)بیعت کردند. سپس بیعت خود را شکستند و جنگ جمل را به راه انداختند و سرانجام کشته شدند و به آنها ناکثون گفته مى شود.

2. «قاسطون» از ریشه «قسط» است که گاه به معناى ظلم و گاه به معناى عدالت مى آید، زیرا اصل معناى آن همان سهم و نصیب است که اگر پرداخته شود عدالت و اگر باز گرفته شود ظلم است. در اینجا اشاره به اصحاب معاویه است که انواع ستمها را بر مردم روا مى داشتند.

3. «مارقة» از ریشه «مروق» بر وزن «غروب» خروج از چیزى است مخصوصاً هنگامى که تیر از کمان خارج شود و فراتر از هدف برود از آن تعبیر به مروق مى کنند و خوارج نهروان را از این جهت «مارقة» یا «مارقین» گفته اند که آنها افرادى بسیار افراطى و خشک و متعصب بودند و به همین دلیل همه را جز خودشان کافر مى دانستند (مانند وهابیها).

4. «دوّخت» از ریشه «دوخ» بر وزن «فوق» به معناى ذلیل کردن و به تسلیم کشاندن است.

5. شرح ابن ابى الحدید، جلد 6، صفحه 130 .

6. اسد الغابة، جلد 4، صفحه 33 .

7. «ردهة» گودالى است که آب باران در آن جمع مى شود. به اتاقها یا حیاط وسیع و سالن نیز اطلاق مى شود.

8. «صعقة» در اصل از صاعقه گرفته شده که سبب هلاکت مى شود. سپس به معناى هلاکت یا وحشتى که قلب را به لرزه در مى آورد استعمال شده است.

9. «وجبة» به معناى سقوط و خفقان و از کار افتادن و ساکت شدن است. واژه «وجبة» گاه به یک وعده غذا اطلاق مى شود. شاید به این دلیل که خوردن غذا باعث سکون و سکوت آدمى مى گردد.

10. «رجّة» از ریشه «رجّ» بر وزن «حج» به معناى به لرزه درآوردن است.

11. «ادیلن» از ریشه «دولة» که گاه به معناى جابجایى و گاه به معناى ضعف و سُستى است گرفته شده و در اینجا به همان معناى اوّل است; یعنى قدرت را از آنان مى گیرم.

12. «یتشذر» از «تشذر» یعنى پراکنده شدن.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای