چه کسى از من سزاوارتر است
فهرست موضوعات
جستجو 
بعد از بیان رابطه نزدیک و خالصانه و مخلصانه امام(علیه السلام) با پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حیات او، امام روابط نزدیک خود با آن حضرت، پس از وفات را یادآور مى شود و نشان مى دهد که احدى از مسلمانان چنین ارتباطى را با پیامبر اکرم نداشت، مى فرماید : «رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در حالى که سرش بر سینه ام قرار داشت قبض روح شد و نفس او در دستم روان گشت، سپس آن را به چهره کشیدم»; (وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی. وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی).

تعبیر «إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی» ممکن است اشاره به این باشد که امیرمؤمنان على(علیه السلام) سر پیامبر را از زمین بلند کرد و در آن لحظه به سینه چسبانید که هم مایه آرامش پیامبر بود و هم سبب آرامش على(علیه السلام) و در این حال، نفس کشیدن هم آسان تر است. این احتمال نیز داده شده که سر پیامبر اکرم بر دامان على(علیه السلام) بود و على(علیه السلام) خم شد و سینه آن حضرت با سر پیامبر تماس داشت; ولى این احتمال با تعبیر «على صدرى» سازگار نیست. در اینکه منظور از «نفس» در جمله «سَالَتْ نَفْسُهُ» چیست؟ در میان شارحان و مترجمان نهج البلاغه گفت و گوى بسیارى است و این گفت و گوها بر محور دو تفسیر دور مى زند:

نخست اینکه منظور از نفس خون است که در بسیارى از عبارات فقها و ادبا به این معنا آمده; «نفس سائله» در کتب فقهى به معناى خون جهنده است و در اشعار عرب نیز به این معنا استعمال شده است و گفته اند: «پیامبر اکرم در آخرین ساعت عمر، مقدارى خون از حلق مبارکش بیرون آمد و از دهان بیرون ریخت و طبق این خطبه آن خون در کف دست مبارک على(علیه السلام) قرار گرفت و آن حضرت به عنوان تبرّک بر صورت خود مالید».(1)

تفسیر دیگر این که نفس همان روح مقدّس انسانى است که در قرآن مجید بارها به آن اشاره شده است: «(اللهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا); خداوند روح انسان ها را در هنگام مرگ مى گیرد».(2) بنابراین مفهوم جمله این مى شود که روح مقدّس و پاک پیامبر به هنگام جدا شدن از بدن بر دست على(علیه السلام) قرار گرفت و آن حضرت آن را به صورت خود کشید.(3)

ولى در اینجا جمله اى که براى بسیارى از شارحان یا مترجمان مبهم مانده تعبیر «أَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی» است; مى گویند: مگر روح چیزى است که بتوان آن را بر صورت مالید؟!

براى حل این اشکال مى توان گفت که «کفّ» مؤنّث است، زیرا اعضاى جفت بدن جنبه تأنیث دارد و اعضایى که یکى بیشتر نیست مذکر شمرده مى شود. شاعر عرب نیز مى گوید: «وَ کَفٍّ خَضیب زُیِّنَتْ بِبَنانى»، بنابراین معناى جمله این مى شود که دست من با روح مقدّس پیامبر تماس گرفت. سپس دست را به عنوان تبرّک به صورت کشیدم. به این ترتیب مشکل تفسیر جمله بالا حل مى شود.

سپس امام به سایر مراسم پیامبر اکرم از غسل و دفن پرداخته، مى فرماید : «من متصدّى غسل او بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مى کردند. (گویى) در و دیوار و صحن و خانه به ضجّه درآمده بودند، گروهى (از فرشتگان) به زمین مى آمدند و گروهى به آسمان مى رفتند و گوش من از صداى آنان که آهسته بر آنان نماز مى خواندند، خالى نمى شد تا زمانى که او را در قبر به خاک سپردیم»; (وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَه ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی، فَضَجَّتِ الدَّارُ وَ الاَْفْنِیَةُ(4). مَلاٌَ یَهْبِطُ، وَ مَلاٌَ یَعْرُجُ، وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَةٌ(5) مِنْهُمْ. یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَارَیْنَاهُ(6) فِی ضَرِیحِهِ).

جمله «وُلّیت غسله» ممکن است اشاره به این باشد که پیامبر اکرم مرا مسئول و متولّى این کار ساخته بود و یارى فرشتگان به منظور احترام و تعظیم و تکریم پیامبر اکرم بود. ضجّه و فریاد در و دیوار خانه ممکن است به معناى حقیقى آن باشد، همان گونه که در مورد تسبیح جمادات در تفسیر آیات تسبیح در قرآن مجید ذکر کرده اند و ممکن است به معناى مجازى باشد و اشاره باشد به فضاى غم و اندوه عظیمى که بر فضاى خانه پیامبر سایه افکنده بود. این احتمال نیز داده شده که در اینجا واژه ملائکه محذوف شده که جمله قرینه بر آن است بنابراین معناى جمله «فضجّت...» این مى شود فرشتگانى که در خانه حضور داشتند فریاد و ضجّه برآوردند; ولى این احتمال بعید به نظر مى رسید.

احتمال چهارمى نیز وجود دارد و آن این که مردمى که در اطراف خانه حضور داشتند فریاد مى کشیدند.

تعبیر به هبوط و عروج فرشتگان اشاره به این است که گروه گروه مى آمدند و بر آن حضرت نماز مى گزاردند و مى رفتند و در این میان گوش مبارک على(علیه السلام) بود که صداى آنها را به هنگام نماز و درود فرستادن بر آن حضرت درک مى کرد و این نماز و درود فرشتگان تا هنگام دفن ادامه داشت.

تعبیر به «ضریح» اشاره به شکافى است که در زمین براى دفن آن حضرت ایجاد کردند; زیرا «ضریح» در لغت به همین معناست، هر چند امروز ضریح به آن چیزى که روى قبر مى گذارند، اطلاق مى شود.

در روایات شیعه و اهل سنّت نیز آمده است : تنها متولّى غسل و دفن پیامبر، على(علیه السلام)بود از جمله مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از کتاب الوصیه «شیخ عیسى ضریر» از امام کاظم(علیه السلام) چنین نقل مى کند: «قالَ رَسُولُ اللهِ یا عَلى! أَضَمِنْتَ دَیْنى تَقْضیهِ عَنِّى! قالَ نَعَمْ. قالَ اللّهُمَّ فَاشْهَدْ. ثُمَّ قالَ یا عَلى تَغْسِلْنى وَ لا یَغْسِلْنى غَیْرُکَ فَیَعْمى بَصَرَهُ... قالَ عَلى(علیه السلام)فَکَیْفَ أقْوى عَلَیْکَ وَحْدى؟ قالَ یَعْنیکَ جِبْرَئیلُ وَ میکائیلُ وَ إسْرافیلُ...; پیامبر اکرم فرمود: اى على! آیا تو ضمانت کردى که بدهى هاى مرا بپردازى؟ عرض کرد آرى! فرمود خدایا گواه باش! سپس فرمود: اى على! مرا غسل بده و غیر تو نباید مرا غسل دهد که نابینا خواهد شد... على(علیه السلام) عرض کرد چگونه من به تنهایى قادر بر این کار خواهم شد؟ فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و... تو را یارى خواهند کرد».(7)

آن گاه امام(علیه السلام) به نتیجه گیرى از مجموع بحثهاى گذشته پرداخته و قرب خود را به پیامبر در حال حیات و وفات دلیل روشنى بر سزاوارتر بودن به امر خلافت مى شمرد و به دنبال آن، همگان را براى جهاد با دشمن بسیج مى کند و مى فرماید: «(با توجه به آنچه گفتم) چه کسى به آن حضرت در حیات و مرگش از من سزاوارتر است»; (فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیًّا وَ مَیِّتاً؟).

ممکن است سؤال شود که این امور چه ارتباطى به مسئله خلافت دارد؟ پاسخ این سؤال روشن است; مقصود على(علیه السلام) این است که اگر خلافت پیامبر ـ به فرض ـ منصوص نباشد باید به شایسته ترین و نزدیک ترین افراد سپرده شود. آیا کسى که همیشه تسلیم فرمان پیامبر بود و در همه غزوات اسلامى ایثار و فداکاریش فزون تر بود و کسى که زمزمه هاى غیب را مى شنید و هبوط و عروج فرشتگان را با چشم مى دید و مراسم خاصّ غسل و کفن و دفن پیامبر را طبق وصیت آن حضرت بر عهده داشت، آیا از همه شایسته تر نیست؟ علم و آگاهى از یک سو، فداکارى بى نظیر از سوى دیگر، قرب به رسول الله از سوى سوم و وصیت به غسل و کفن و دفن از سوى چهارم، همه اینها امتیازاتى است که هر گاه در کفه ترازو گذارده شود، بر همه چیز ترجیح پیدا مى کند.

سپس حضرت نتیجه گیرى دیگرى کرده، مى فرماید: «بنابراین با بینش خود حرکت کنید و صدق نیّت خود را در جهاد با دشمن اثبات نمایید، زیرا به خدایى که معبودى جز او نیست سوگند که من در جاده حق قرار دارم و آنها (مخالفان من) در لغزشگاه باطل اند»; (فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِکُمْ، وَلْتَصْدُقْ نِیَّاتُکُمْ فِی جِهَادِ عَدُوِّکُمْ. فَوَالَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِنِّی لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ، وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ(8) الْبَاطِلِ).

امام در واقع منطق منظّمى را که به صورت علّت و معلول هاى زنجیره اى است در این خطبه دنبال کرده است; نخست قرب و فداکارى خود را به پیامبر در حال حیات و نزدیکى خود را بعد از وفات به آن حضرت ثابت کرده و به دنبال آن شایستگى خویش را براى احراز مقام خلافت، از همه بیشتر مى شمرد. سپس به نتیجه گیرى نهایى پرداخته، همه را دعوت به جهاد با دشمن مى کند که منظور در اینجا مبارزه با معاویه و لشکریانش اوست و به آنها اطمینان خاطر مى دهد که راه حق همین است.(9)

تعبیر به «جادَةِ الْحَقِّ وَ مَزَلَّةِ الْباطِلِ» تعبیر جالب و حساب شده اى است، زیرا حق همچون جاده مستقیم و روشنى است که انسان را به مقصد مى رساند; ولى باطل، جاده نیست، بلکه لغزشگاه و پرتگاه است.

سرانجام امام(علیه السلام) خطبه را با دو جمله دیگر پایان مى دهد، مى فرماید : «من سخنانم را آشکارا مى گویم و همگى مى شنوید (و به همه شما اتمام حجّت مى کنم) و براى خود و شما از درگاه خدا درخواست غفران و آمرزش دارم»; (أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ، وَ أَسْتَغْفِرُ اللّهَ لِی وَلَکُمْ!).

امام(علیه السلام) با این جمله با مردم اتمام حجت مى کند و بر عمل کردن به دستوراتش تأکید مىورزد و براى حسن ختام از خداوند براى همه طلب آمرزش مى کند تا اگر یارانش مرتکب خطاهایى شده باشند مشمول عنایت الهى شوند.
1. شرح نهج البلاغه ابن میثم و ابن ابى الحدید و فى ظلال (ذیل خطبه مورد بحث).
2. زمر، آیه 42 .
3. منهاج البراعه محقق خویى و بهج الصباغه محقق تسترى (ذیل خطبه مورد بحث).
4. «افنیه» جمع «فناء» بر وزن «غناء» به معناى صحن خانه و جوانب آن است.
5. «هینمه» به معناى صداى آهسته است.
6. «و ارینا» از ریشه «موارات» و از ریشه «ورى» بر وزن «نَفْى» به معناى پوشاندن و پنهان ساختن گرفته شده و در اینجا به معناى دفن کردن است.
7. بحارالانوار، جلد 22، صفحه 492 .
8. «مزلّة» از ریشه «زلل» بر وزن «ضرر» به معناى لغزش گرفته شده، اسم مکان و به معناى لغزشگاه خطرناک است.
9. مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود (جلد 4، صفحه 88) مى نویسد: این خطبه از خطبه هایى است که مطابق نقل نصر بن مزاحم در کتاب صفّین، امیرمؤمنان على(علیه السلام)آن را در صفّین ایراد کرد.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای