نسب پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله)
فهرست موضوعات
جستجو 
امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه ـ همچون بسیارى از خطبه هاى دیگر ـ از شهادتین آغاز مى کند (هر چند «واو» در «وأشهد» نشان مى دهد که قبل از آن نیز مطالبى بوده است) مى فرماید: «و گواهى مى دهم که خداوند دادگرى است که همواره، دادگرى داشته و داورى است که همیشه حق را از باطل جدا مى سازد و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده او و سرور بندگان اوست»; (وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ، وَ حَکَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ سَیِّدُ عِبَادِهِ).

تعبیر به «عَدْلٌ» که معناى مصدرى دارد براى تأکید است; یعنى ذات خداوند عین عدالت است و جمله «عَدَلَ» که به صورت فعل ماضى، بعد از آن آمده، تأکید دیگرى است و «حَکَمٌ» به معناى داور مفهوم وسیعى دارد که داورى خداوند را در همه زمینه هاى تکوینى و تشریعى، شامل مى شود; او همواره فصل و جداسازى حق را از باطل داشته و خواهد داشت.

عجب اینکه یکى از شارحان نهج البلاغه (ابن ابى الحدید) ضمیر در «انّه» را به مسئله قضا و قدر باز گردانده و معتقد است قبل از این جمله بوده (و سیّد رضى آن را جدا ساخته است) جمعى از شارحان نیز سخن او را پذیرفته اند، در حالى که جمله «وَأشْهَدُ أَنَّ مُحَمّداً عَبْدُهُ» نشان مى دهد که شهادت قبلى شهادت مربوط به پروردگار است به علاوه «حکم فصل» از صفات خداست; نه صفات قضا و قدر.(1)

توصیف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عبودیّت قبل از رسالت در جمله بالا نشان مى دهد که بزرگ ترین افتخار انسان بندگى خداست و تعبیر به «سیّد عباده» (سرور بندگان خدا) تأکید دیگرى است بر این معنا. آرى! هر چه هست در بندگى پروردگار است.

سپس در ادامه ذکر اوصاف پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، مى افزاید: «هر زمان خدا انسانها را به دو بخش تقسیم کرده، آن حضرت را در بهترین آن دو قرار داده است»; (کُلَّمَا نَسَخَ(2) اللّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَیْنِ جَعَلَهُ فِی خَیْرِهِمَا).

اشاره به اینکه نور وجود آن حضرت که در صلب آدم وجود داشت، پیوسته از صلبى به صلب دیگر منتقل مى شد و آنجا که فرزندان متعدّدى از نسلى به وجود مى آمدند نور وجود آن حضرت در آن شاخه اى که بهتر بود قرار مى گرفت و این راه را از طریق بهترینها پیوسته مى پیمود تا در صلب عبدالله قرار گرفت و به رحم آمنه منتقل شد.

باز مى افزاید: «هیچ ناپاکدامنى در او سهمى نداشت و هیچ فاجرى در او دخالت نکرد»; (لَمْ یُسْهِمْ فِیهِ عَاهِرٌ(3)، وَ لاَ ضَرَبَ فِیهِ فَاجِرٌ).

این همان مضمونى است که در زیارت وارث در مورد فرزندزاده پیامبر، امام حسین(علیه السلام) آمده است: «أشْهَدُ أنَّکَ کُنْتَ نُوراً فی الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلیَّةُ بِأنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ ثِیابَها; گواهى مى دهم که تو نورى بودى در صلب والاى پدران و رحم پاک مادران و هرگز عصر جاهلیّت با تمام آلودگیهایش تو را آلوده نساخت و جامه هاى سیاه آن بر تو پوشانده نشد».(4)

شبیه همین معنا درباره شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شده است، آنجا که مى فرماید: «لَمْ یَزَلْ یَنْقُلُنی اللهُ مِنْ أصْلابِ الطّاهِرینَ إلَى الْمُطَهَّراتِ حَتّى أخْرَجَنی فی عالَمِکُمْ هذا لَمْ یُدَنِّسْنی بِدَنَسِ الْجاهِلیَّةِ; پیوسته خداوند مرا از صلب پدران پاک به رحم مادران پاک دامن منتقل کرد تا اینکه متولّد شدم در حالى که هرگز مرا به آلودگیهاى جاهلیّت آلوده نساخت».(5)

این تعبیر که در خطبه بالا و روایت و زیارت نامه وارد شده، اضافه بر بیان فضیلت والاى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، این درس را نیز به همه ما مى آموزد که دوران تربیت انسان براى رسیدن به مقامات بالا از صلب پدران و رحم مادران آغاز مى گردد و عامل وراثت یکى از عوامل تشکیل دهنده شخصیّت انسان است، هر چند عامل منحصر به فرد نیست. در این زمینه سخن بسیار است که در بحثهاى آینده با استفاده از مناسبتها ـ إن شاءالله ـ بیان خواهد شد.

سپس امام(علیه السلام) از پویندگان راه رسول الله که اوصاف او در عبارات گذشته بیان شد دم مى زند تا نشان دهد در سایه تعلیمات آن بزرگوار باید گروههایى در هر عصرى پرورش یابند و راه او را تداوم بخشند، مى فرماید: «آگاه باشید خداوند براى خیر و نیکى، اهلى قرار داده و براى حق، ستونهایى و براى اطاعت فرمانش پاسدارانى»; (أَلاَ وَ إِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَیْر أَهْلاً، وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً).

اشاره به اینکه در هیچ عصر و زمانى، این راه بدون رهرو نمى ماند و برنامه خیر و حق و اطاعت، تعطیل نمى شود; آنها کسانى هستند که داراى اراده هاى قوّى و نیّات پاک اند و به همین دلیل توفیق الهى شامل حالشان شده است.

جمله «لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً» ممکن است اشاره به امامان معصوم و اوصیاى پیامبر باشد که حامیان حق و پاسداران اطاعت فرمان خدا بودند;

همان گونه که در زیارت جامعه مى خوانیم: «وَالْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فیکُمْ وَ مِنْکُمْ وإِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ; حق همواره با شما و در میان شما و از ناحیه شماست و به سوى شما مى آید و شما اهل حق و معدن آن هستید» و مخصوصاً در حدیث معروفى که شیعه و اهل سنّت آن را در کتب معروف خود نقل کرده اند، مى خوانیم: «عَلیّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلیٍّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُما دارَ; على با حق همراه است و حق با على همراه، به هر سو او مى گردد حق نیز با او مى گردد».(6)

نیز ممکن است اشاره به قرآن مجید و سنّت معصومان، یا اشاره به وجود علما و دانشمندان باشد و این احتمال بعید نیست که همه این تفسیرهاى سه گانه در مفهوم جمله هاى بالا جمع باشد.

در ادامه این سخن به رهروان راه آنها بشارت مى دهد که در برابر انبوه مشکلات اطاعت، تنها نیستند و امدادهاى الهى پى در پى به یارى آنها مى آید، مى فرماید: «به یقین براى شما در انجام هر طاعتى یار و یاورى از جانب خداوند سبحان خواهد بود که زبانها را گویا مى کند و قلبها را ثابت نگه مى دارد، به گونه اى که براى آن کس که بخواهد به آن اکتفا کند کافى است و براى آن کس که شفا جوید مایه شفاست»; (وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدَ کُلِّ طَاعَة عَوْناً مِنَ اللّهِ سُبْحَانَهُ یَقُولُ(7)عَلَى الاَْلْسِنَةِ، وَ یُثَبِّتُ الاَْفْئِدَةَ. فِیهِ، کِفَاءٌ لِمُکْتَف، وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَف).

آرى! خداوند بندگان مؤمن خویش را تنها نمى گذارد زبانشان را گویا و قلب و اراده آنها را محکم مى دارد. این امر کراراً در آیات قرآن منعکس شده است; موسى بن عمران(علیه السلام) از خدا زبان گویا مى خواهد و خدا به او ارزانى مى دارد، افزون بر اینکه برادرش هارون را به یارى او مى فرستد، تأکید مى کند که تنها نیستید و من با شما هستم، همه چیز را مى شنوم و مى بینم: (إِنَّنِى مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى)(8) و در جاى دیگر مى فرماید: «(یُثَبِّتُ اللهُ الَّذِینَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا); خداوند کسانى را که ایمان آوردند به جهت گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى دارد، هم در این جهان و هم در سراى دیگر».(9)

و این همان چیزى است که پیوسته و همه روزه در نمازها از خداوند تقاضا مى کنیم و مى گوییم: (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ).
1. در کتاب تمام نهج البلاغه که جمله هاى مکمّل این خطبه را آورده است تعبیراتى دارد که به وضوح نشان مى دهد ضمیر در «إنّه» به ذات پاک پروردگار باز مى گردد; نه به قضا و قدر (تمام نهج البلاغه، خطبه 22، ص 299)
2. «نسخ» از ریشه «نسخ» بر وزن «مسخ» در اصل به معناى انتقال و جابه جا کردن چیزى است لذا هنگامى که بر اثر حرکت خورشید سایه، جابه جا مى شود مى گویند: «نسخت الشمس الظلّ» و به نوشتن چیزى از روى نوشته اى دیگر استنساخ و نسخه بردارى گفته مى شود، چون مطلب را منتقل مى سازد. نسخ در احکام نیز از این ریشه گرفته شده، زیرا حکمى جاى حکم دیگرى را مى گیرد و در خطبه بالا نسخ اشاره به انتقال نطفه از پدرى به پدر دیگر است که از طریق وراثت، ویژگیهاى پدران به فرزندان منتقل مى شود.
3. «عاهر» به معناى شخص فاسق و فاجر و آلوده دامن است.
4. مصباح المتهجّد، ص 717 .
5. بحارالانوار، ج 15، ص 117; مجمع البیان، ج 3-4، ص 497 .
6. بحارالانوار، ج 33، ص 376; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 297 .
7. ضمیر «یقول» به «الله» بر مى گردد که قبلا ذکر شده و معناى جمله این است که خداوند زبان آنها را گویا مى کند و خیر را بر آن جارى مى سازد.
8. طه، آیه 46 .
9. ابراهیم، آیه 27 .
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای