در برابر من نه غلق نه چاپلوسى!
فهرست موضوعات
جستجو 
همان گونه که قبلا اشاره شد بخش مهمى از این خطبه ناظر به بیان حقوق والى و رعیت است و بعد از آن که یکى از حاضران برخاست و در یک ثناى جمیل، آن حضرت را ستود، امام(علیه السلام) مسیر خطبه را به بخش خاصى از حقوق والى و رعیت هدایت کرد و آن، ترک مدح و ثناخوانى براى ولات و زمامداران بود. سپس در این بخش که آخرین بخش خطبه است به یکى دیگر از آفات زمامداران و مردم مى پردازد و آن اینکه رابطه آنها با یکدیگر رابطه تملّق و چاپلوسى و کتمان حقایق تلخ به جهت ناخوشایند بودن آن و ترک انتقاد سالم و سازنده است، مى فرماید: «با من آن گونه که با زمامداران ستمگر سخن گفته مى شود سخن نگویید و آن گونه که مردم خود را در برابر حاکمان تندخو و جبّار حفظ مى کنند محدود نسازید و به طور تصنّعى و منافقانه با من رفتار نکنید»; (فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ(1)، وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ).

اشاره به اینکه افراد عادى هنگامى که در برابر زمامداران جبّار قرار مى گیرند، شخصیت واقعى خود را پنهان مى سازند و از هرگونه نقد و شکایت و ایراد خوددارى مى کنند، مبادا مورد خشم آنها قرار گیرند و به عکس با مدّاحى و چاپلوسى و تملّق سعى دارند از شرّ آنها در امان بمانند و به همین دلیل هرگز رخدادهاى واقعى جامعه براى آنها روشن نمى شود و همواره در چاه ضلالت و گمراهى و بى خبرى گرفتارند.

امام(علیه السلام) به همه مخاطبان خود اطمینان مى دهد که در برابر حرف حساب و بیان مشکلات و انتقادها و شکایات هیچ مشکلى متوجّه آنها نخواهد شد، بلکه آزادند همه گفتنیها را در مسائل مربوط به حکومت و جامعه بگویند.

آرى! این یکى از تفاوتهاى بارز حاکمان عدل و جور است. در کتاب عقد الفرید مى خوانیم هنگامى که هارون در مکّه بر منبر خطبه مى خواند مردى برخواست و این آیه را تلاوت کرد: «(کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ)(2); هرگاه سخنى بگویید و عمل نکنید خشم عظیم خداوند را بر مى انگیزد». هارون دستور داد یک صد تازیانه بر او زدند به گونه اى که شب تا به صبح ناله مى کرد و مى گفت: مُردم مُردم! در همان کتاب آمده است که ولید بن عبدالملک روز جمعه بر منبر بود تا خورشید به زردى گرایید (وقت نماز تنگ شد) مردى برخاست و گفت: وقت نماز در انتظار تو نیست (و خورشید تا پایان سخنرانى تو متوقف نمى شود) و خداوند تو را معذور نمى دارد! ولید گفت: راست گفتى; ولى کسى که این سخن را مى گوید نباید در اینجا باشد محافظان من کجا هستند که برخیزند و گردن او را بزنند.(3)

این در حالى است که بارها در تاریخ زندگى امیرمؤمنان على(علیه السلام) دیده ایم که افراد منافقى همچون اشعث بن قیس و بعضى از خوارج، شدید اللحن ترین تعبیرات را در برابر آن حضرت داشته اند;ولى آن حضرت هرگز متعرض آنها نشد.

سپس در ادامه همین سخن مى فرماید: «هرگز درباره من گمان مبرید که درباره حقى که به من پیشنهاد مى کنید کوتاهى کنم (یا ناراحت شوم) و هرگز خیال نکنید من در پى بزرگ ساختن خویشتنم، زیرا کسى که شنیدن حق یا پیشنهاد عدالت به او برایش سنگین باشد عمل به آن دو براى او سخت تر و سنگین تر است»; (وَ لاَ تَظُنُّوا بِیَ اسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی، وَ لاَ الِْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَو الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ).

اشاره به اینکه آنها که توان شنیدن انتقاد را ندارند از انجام اصلاحات ناتوان ترند و بنابراین هر روز در ظلم و فساد بیشتر فرو مى روند.

آنگاه امام(علیه السلام) در تأکید این سخن، همه مخاطبان خود را به بیان صریح حق و ذکر مشکلات فردى و اجتماعى و تأکید بر عدالت اجتماعى تشویق مى کند و مى فرماید: «با توجّه به آنچه بیان کردم از گفتن سخن حقّ یا مشورت عادلانه، خوددارى نکنید، زیرا من (به عنوان یک انسان و نه به عنوان یک امام معصوم) خود را بالاتر از آن نمى دانم که اشتباه کنم و از خطا در کارهایم ایمن نیستم مگر اینکه خداوندى که از من قادرتر است مرا از خطا حفظ کند»; (فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فَإِنِّی لَسْتُ فی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِی، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی).

جمله «فَإِنِّی لَسْتُ فی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ» دستاویز بعضى از مخالفان عصمت ائمه شده و سر و صداى زیادى درباره آن به راه انداخته اند. در حالى که جمله «إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللّهُ مِنْ نَفْسِی» آن را به خوبى تفسیر مى کند، زیرا مفهوم جمله اوّل این است که من به عنوان یک انسان، ایمن از خطا نیستم و مفهوم جمله دوم این است که به عنوان حفظ و حمایت الهى وضع دیگرى دارم شبیه آنچه قرآن مجید درباره یوسف بیان کرده است، مى فرماید: «(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَنْ رَّأى بُرْهَانَ رَبِّهِ); آن زن (زلیخا) قصد او کرد و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمى دید ـ قصد مى نمود».(4)

اشاره به اینکه یوسف به عنوان یک انسان بیم این مى رفت که آلوده هوا و هوس همسر عزیز مصر شود; ولى مشاهده برهان ربّ که اشاره به مقام عصمت و معرفت بالاى یوسف نسبت به پروردگار است، او را نگه داشت.

اضافه بر این امیرمؤمنان على(علیه السلام) در مقام تعلیم و تربیت اصحاب خویش است و به آنها مى آموزد که در هر شرایطى باشید احتمال خطا درباره خود بدهید; ولى از روى تواضع، خود را هم در زمره آنها قرار مى دهد. به هر حال نباید این جمله را دربرابر آن همه دلایلى که بر مقام عصمت پیامبر و امام است بهانه و دستاویز قرار داد.

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «ما مِنْکُمْ مِنْ أَحَد إلاّ وَ لَهُ شَیْطانٌ ـ قیل و لا انت یا رسول الله؟ قال: ـ وَلا أَنَا إلاّ أنَّ اللهَ تَعالى أعانَنی عَلَیْهِ فَأسْلَمَ; هیچ یک از شما نیست مگر اینکه شیطانى دارد، کسى عرض کرد: همچنین شما اى رسول خدا؟ فرمود: آرى همچنین من; ولى خداوند متعال مرا یارى کرد و شیطانم تسلیم من شد (و من به تأیید الهى از شرّ او در امانم)».(5)

شاهد گویاى دیگرى درباره آنچه گفتیم سخنى است که خود امام(علیه السلام) در اواخر خطبه 97 بیان کرده، مى فرماید: «وَ إنّی لَعَلى بَیِّنَةِ مِنْ رَبّی وَ مِنْهاج مِنْ نَبِیّی وَ إنّى لَعَلَى الطَّریقِ الْواضِحِ ألْقُطُهُ لَقْطاً; من نشانه روشنى از پروردگارم دارم و بر طریق واضح پیامبرم گام بر مى دارم و در راهى آشکار با هوشیارى و دقت به پیش مى روم».

طبق این بیان امام تأیید مى کند که او با حمایت پروردگار، همیشه راه درست مى پیماید و خطایى در کار او نیست.

آنگاه امام(علیه السلام) در تکمیل و تأیید گفتار بالا مى فرماید: «به یقین من و شما بندگان و مملوک پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست و آنچنان در وجود ما تصرّف دارد که ما آن گونه، قدرت تصرف در خویش را نداریم. او ما را از آنچه در آن بودیم به سوى صلاح و رستگارى راهنمایى کرد، ضلالت را به هدایت تبدیل نمود، و بینایى را بعد از کوردلى به ما عطا فرمود»; (فَإِنَّما أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَرَبَّ غَیْرُهُ; یَمْلِکُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحَنَا عَلَیْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَةَ بَعْدَ الْعَمَى).

همان گونه که اشاره شد، روایت کافى در مورد این خطبه مشروح تر از آن است که در نهج البلاغه آمده و مرحوم سیّد رضى در واقع گزینشى از بخشهاى این خطبه را داشته است.

در بخشى از روایت کافى مى خوانیم: «آن مرد که مدح و ستایش بلیغى از على(علیه السلام) کرد و امام به او پاسخ داد (و گفته مى شود حضرت خضر بوده، زیرا بعداً کسى او را نیافت) در ادامه سخنانش در حالى که بغض گلویش را گرفته بود و گریه مجال سخن گفتن را به او نمى داد، خطاب به امام چنین گفت: «اى تربیت کننده بندگان خدا و اى آرام بخش شهرها! کجا سخن ما مى تواند بیانگر فضل تو باشد و توصیف ما کارهاى برجسته تو را شرح دهد؟! چگونه مى توانیم به حق ثناى تو برسیم یا اعمال برجسته تو را احصا کنیم؟! چگونه چنین چیزى ممکن است در حالى که نعمت خدا به وسیله تو بر ما جارى شد و اسباب خیر فراهم گشت؟! آیا تو پناهگاه درماندگان نبودى؟ آیا تو با مخالفانت همچون برادر رفتار نکردى؟ آرى به وسیله تو و اهل بیتت خداوند عز و جل ما را از خطرات رهایى بخشید و اموال غم واندوه را فرو نشاند...!».(6)
1. «بادره» از ریشه «بدور» بر وزن «غروب» در اصل به معناى شتاب کردن براى انجام کارى است و «بادره» به معناى حرکات تند و خشن و آمیخته با خطاست که از شخص غضبناک سر مى زند.
2. یوسف، آیه 3 .
3. عقد الفرید، ج 1، ص 40 (طبق نقل شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 6، ص 447-448).
4. یوسف، آیه 24 .
5. بحارالانوار، ج 60، ص 329 .
6. کافى، ج 8، ص 358. ادامه این بحث در کافى بسیار جالب است که علاقه مندان مى توانند به نشانى که ذکر شد مراجعه کنند. ما براى اینکه از روش تفسیرى خود خارج نشویم از ایراد همه آن صرف نظر کردیم.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای