وَ أَعْجَبُ مِنْ ذلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَة فِی وِعَائِهَا، وَ مَعْجُونَة شَنِئْتُهَا، کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّة أَوْقَیْئِها، فَقُلْتُ: أَصِلَةٌ، أَمْ زَکَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ، وَ لکِنَّهَا هَدِیَّةٌ. فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ! أَعَنْ دِینِ اللّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُوجِنَّة، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَ اللّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الاَْقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَکِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللّهَ فِی نَمْلَة أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَة مَا فَعَلْتُهُ، وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فِی فَمِ جَرَادَة تَقْضَمُهَا. مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیم یَفْنَى، وَ لَذَّة لاَ تَبْقَى! نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَ قُبْحِ الزَّلَلِ. وَ بِه نَسْتَعِینُ.
ترجمه
از این شگفت انگیزتر داستان کسى است (اشعث بن قیس منافق) که نیمه شب در خانه را زد و ظرف سرپوشیده اى (پر از حلواى خوش طعم و شیرین) براى من هدیه آورد. معجونى بود که من از آن متنفر شدم گویى با آب دهان مار یا استفراغ او خمیر شده بود. به او گفتم: آیا این هدیه است یا زکات یا صدقه؟ که این هر دو بر ما اهل بیت حرام است. او گفت: نه این است و نه آن ولى هدیه است! گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند آیا از طریق آیین خدا به سراغ من آمده اى تا مرا بفریبى؟ آیا تعادل فکرى خود را از دست داده اى یا جن زده اى یا بر اثر شدت بیمارى هذیان مى گویى؟ به خدا سوگند اگر اقلیمهاى هفتگانه (روى زمین) را با آنچه در زیر آسمانهایش قرار دارد به من داده شود که خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم هرگز نخواهم کرد. به یقین دنیاى شما نزد من از برگ درختى که در دهان ملخى در حال جویدن باشد پست تر و بى ارزش تر است. على را با نعمتهاى فانى دنیا و لذتهاى ناپایدار آن چه کار؟! به خدا پناه مى بریم از خواب رفتن عقل و لغزش هاى قبیح و زشت و در این راه از او یارى مى طلبیم.