سرچشمه تفاوتها
فهرست موضوعات
جستجو 
شک نیست که انسانها هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى، فکرى و اخلاق با هم متفاوتند. نیز شک نیست که این تفاوتها بر اثر تعلیم و تربیت قابل تغییر و دگرگونى است، بنابراین تفاوتها هرگز به سلب اختیار آدمى و مسئله جبر نمى انجامد.

ولى سخن در این است که سرچشمه این تفاوتها چیست؟ چرا بعضى از نظر جسمانى بلند قامت، بعضى دیگر کوتاه، عدّه اى زیباروى و گروهى نازیبا، جمعى پر استعداد و بعضى ضعیف و ناتوان، گروهى با سخاوت و جمعى بخیل هستند.

امام(علیه السلام) این اختلافات را به موادّى مستند مى سازد که جسم انسان از آن برگرفته شده و مى فرماید: «آنچه بین آنها ایجاد تفاوت کرده آغازهاى سرشت آنهاست، زیرا آنها قطعه اى بودند از زمین شور و شیرین، محکم و سست، و بر حسب نزدیک بودن خاکهایشان با یکدگر به هم نزدیکند و به مقدار فاصله اختلاف خاکشان با یکدگر متفاوتند»; (إِنَّمَا فَرَّقَ بَیْنَهُمْ مَبَادِئُ(1) طِینِهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا فِلْقَةً(2) مِنْ سَبَخِ(3) أَرْض وَ عَذْبِهَا(4)، وَ حَزْنِ(5) تُرْبَة وَ سَهْلِهَا(6)، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ یَتَقَارَبُونَ، وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلاَفِهَا یَتَفَاوَتُونَ).

بر طبق این بیان، تفاوتها از تفاوت مواد مختلف زمینى گرفته شده است و با توجّه به اینکه زمینها و مواد ترکیبى آنها با هم اختلاف دارند، و ترکیبهاى وجود انسانها از آن مواد با هم متفاوت است و تفاوت آن مواد تأثیر در تفاوت روحیات

و افکار و اخلاق آنها دارد، به این ترتیب در میان انسانها اختلافاتى ظاهر گشت.

در اینجا دو سؤال پیش مى آید: نخست اینکه جدّ اوّلى ما حضرت آدم از خاک آفریده شد و انسانهاى بعد از نطفه آدم و فرزندان او به وجود آمدند نه از خاک. دیگر اینکه آیا این سخن مذهب جبر را تقویت نمى کند که مى گویند: هر کسى مجبور است کارهاى خاصى را انجام دهد و دگرگونى آن ممکن نیست.

پاسخ سؤال دوم را به آخر خطبه، بحث نکات وا مى گذاریم و پاسخ سؤال اوّل از دو راه ممکن است:

نخست اینکه گرچه انسانهاى پس از آدم از نطفه او متولّد مى شوند; ولى نطفه از مواد ترکیبى مختلفى تشکیل یافته که قسمت عمده آن به زمین برمى گردد و در مسیر پرورش از تغذیه مادر استفاده مى کند تا به حد کمال و هنگام تولّد برسد و غذاى مادر هرچه باشد از مواد زمینى گرفته شده، گیاهان از زمین مى رویند و حیوانات مأکول از گیاهان پرورش پیدا مى کنند، بنابراین رشد جنین از یک ذره ظاهراً بى مقدار تا رسیدن به یک جنین کامل همه از مواد زمینى است.

این مطلب را با ذکر یک مثال مى توان روشن تر ساخت و آن اینکه درختان میوه اى که در زمینهاى مختلف مى رویند و همچنین حبوبات و دانه هاى غذایى کاملا با هم متفاوتند; مثلا انگور که در یک زمین مى روید بسیار شیرین تر، لطیف تر و جالب تر از انگورى است که در زمین دیگر مى روید و همچنین سایر میوه ها.

انسانها نیز چنین هستند و از آنجایى که رابطه جسم و روح نسبت به یکدیگر بسیار نزدیک است تفاوت این مواد در روحیات و خلقیات انسان اثر مى گذارد.

پاسخ دیگر اینکه صرف نظر از آنچه گفته شد، اگر تنها بر گرفتن جسم آدم از خاک تکیه کنیم باز ممکن است از این ماده ترکیبى وجود آدم هنگامى که نطفه را تشکیل مى دهد، نطفه هاى مختلفى حاصل شود. در بعضى از حالات بخشى از فلان ماده، بیشتر در نطفه وارد شود و در بعضى از حالات کمتر و به همین دلیل فرزندانى که از یک پدر و مادر و در یک آب و هوا متولّد مى شوند و حتى تغذیه پدر و مادر هم شبیه به هم است، با هم متفاوت و مختلف اند; یکى دلیرتر و دیگرى با سخاوت تر، یکى ضعیف تر و دیگرى باهوش تر است.

این نکته نیز قابل ملاحظه است که آب و هوا نیز بخشى از وجود انسان را تشکیل مى دهد; ولى امام(علیه السلام) در اینجا سرچشمه اختلاف را فقط تفاوت ماده زمینى ذکر فرمود و سخنى از آب و هوا به میان نیاورد یا از آن رو تأثیر آنها نسبت به مواد زمینى بسیار کمتر است و یا اینکه آب و هوا نیز تحت تأثیر موادّ زمینى است، در شوره زارها، آب شور و هوا آلوده و در سرزمینهاى شیرین، آب شیرین و هوا پاک و مطبوع است.

البتّه کیفیّت تابش آفتاب نیز تأثیر خاص خود را دارد و به همین دلیل در مناطق استوایى، افراد غالباً سیاه پوست و در مناطق معتدل، سفیدپوست هستند و به یقین تنها رنگ پوست عوض نمى شود، بلکه منطقه جغرافیایى به سبب تفاوت تابش آفتاب یا تفاوت آب و هوا و زمینها، تأثیر ویژه خود را دارد.

به هر حال با توجّه به آنچه گفتیم، کلام امام را مطابق آنچه ظاهرش دلالت دارد مى توان پذیرفت و با موازین علمى امروز نیز کاملاً سازگار است و نیازى نیست بگوییم منظور از (مَبَادِئُ طِینِهِمْ) ارواح و نفوس انسانى هستند و بقیه الفاظ امام را نیز بر تفاوت ارواح حمل کنیم; نه بر تفاوت اجسام که تأثیر گذار در تفاوت اخلاق و روحیات است، آن گونه که از سخنان ابن ابى الحدید در شرحش بر نهج البلاغه استفاده مى شود.

آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه سخن نمونه هاى متعددى از تأثیر جسم بر اخلاق و فکر و صفات نفسانى بیان مى فرماید و با ذکر هفت نمونه از رابطه جسم و روح و ترکیب ظاهرى با خُلق و خوى باطنى، این بحث را به پایان مى برد و مى فرماید:

«افراد خوش منظر (غالباً) سست عقل اند، بلند قدان کوتاه همت، پاکیزه عملان بد منظر و کوتاه قدان، عمیق و خوش فکرند آنها که نهادى پاک دارند (گاه بر اثر عوامل گوناگون) اخلاق ناپسند ظاهر مى سازند آنها که قلبى نا آرام دارند، افکارشان پراکنده است و سخنوران (زبردست) قوت قلب دارند»; (فَتَامُّ الرُّوَاءِ(7)نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِیرُ الْهِمَّةِ، وَ زَاکِی الْعَمَلِ قَبِیحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِیبُ الْقَعْرِ(8)بَعِیدُ السَّبْرِ(9)، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِیبَةِ مُنْکَرُ الْجَلِیبَةِ، وَ تَائِهُ(10) الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِیقُ اللِّسَانِ حَدِیدُ الْجَنَانِ).

آنچه درباره این روابط هفتگانه در میان جسم و روح و ماده جسمانى و اخلاق در کلام امام(علیه السلام) آمده، به یقین به صورت قاعده اى کلى و بى استثنا نیست، بلکه نظر به غالب افراد دارد و به همین دلیل استثنائاتى براى آنها با چشم خود دیده ایم.

جمله «قَرِیبُ الْقَعْرِ بَعِیدُ السَّبْرِ» با توجّه به اینکه «قعر» در اینجا اشاره به کوتاهى قامت است، زیرا افراد کوتاه قامت فاصله زیادى در میان سر و قدمهایشان نیست و به همین دلیل واژه «قریب القعر» براى آنها مناسب است و با توجّه به اینکه «سبر» به معناى آزمایش و بررسى و عمق یابى است، تعبیر به «بعید السبر» اشاره به عمق فکر و آگاهى فراوان است.

این احتمال نیز وجود که تعبیر به «بعید السبر» اشاره به این باشد که آنها به تعبیر عوام، افرادى تودار هستند که شناختشان به آسانى امکان پذیر نیست. ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود و همچنین ابن میثم و بعضى دیگر از شارحان، این معنا را پذیرفتند.

جمله «مَعْرُوفُ الضَّرِیبَةِ...» با توجّه به اینکه «ضریبه» در اینجا به معناى سجیه، نهاد و خوى و خصلت است و «جلیبه» به معناى کارى است که انسان بر خلاف خوى و خصلت انجام مى دهد گویى آن را خارج از وجود خود جلب و وارد مى کند، مفهومش این است که گروهى از آن انسانهاى پاک نهاد بر اثر عوامل برونى; مانند تربیتهاى غلط و محیطهاى آلوده و تبلیغهاى سوء که منشأ دواعى شیطانى مى شود، بر خلاف سجیه خود رفتار مى کنند.

جمله «تَائِهُ الْقَلْبِ...» مفهومى دارد که غالباً در زندگى خود و دیگران تجربه کرده ایم و آن اینکه افرادى که بر اثر عوامل مختلف، قلبى ناآرام دارند، قدرت تفکّر منظم را از دست مى دهند و طبعاً افکارشان پریشان مى شود به طورى که از پریشانى فکر آنها ناراحتى دلهایشان را مى توان به دست آورد.

جمله «وَ طَلِیقُ اللِّسَانِ...» نیز مفهومى دارد که به تجربه رسیده و آن اینکه سخنوران ماهر، افرادى هستند که قلبى قوى و نیرومند دارند و از چیزى نمى ترسند، شجاع اند و به همین دلیل در ایراد سخنرانى مهارت دارند.
1. «مبادى» جمع مبدأ به معناى آغاز هر چیزى است و در اینجا به معناى عناصرى است که طینت انسانها را تشکیل داده است.
2. «فلقة» به معناى قطعه از هر چیزى است. از ریشه «خلق» بر وزن «حلق» گرفته شده که به معناى شکاف دادن است و از آنجایى که شکاف دادن سبب مى شود هر چیزى به قطعات متعدد تقسیم شود، واژه «فلقه» به معناى قطعه آمده است.
3. «سبخ» به معناى زمین شوره زار است.
4. «عذب» به معناى شیرین و گواراست (مقابل سبخ است).
5. «حزن» این واژه هنگامى که در مورد زمین به کار رود به معناى زمین خشن و ناهموار است و «حزن» به معناى غم نیز از همین ریشه گرفته شده است.
6. «سهل» این واژه هنگامى که در مورد زمین به کار رود به معناى زمین هموار و نرم است و «سهل» به معناى آسان نیز از همین ریشه گرفته شده است.
7. «رواء» از ریشه «رىّ» بر وزن «حى» در اصل به معناى سیراب شدن است، از این رو به افراد زیبا و خوش چهره «رواء» گفته مى شود. گویى آنها همانند گیاهى هستند که کاملا سیراب شده و خوش منظر است.
8. «قعر» در اینجا به معناى باطن است و قعر هر چیزى به آخرین نقطه عمق آن اطلاق مى شود.
9. «سبر» در اصل به معناى آزمودن و بررسى کردن است و به کسى که نمى توان به آسانى به اسرار درون او پى برد «بعید السبر» اطلاق مى شود.
10. «تائه» به معناى سرگردان از ریشه «تیه» بر وزن «سعى» و «تیه» بر وزن «تیم» گرفته شده که به معناى سرگردان شدن و گمراه گشتن است.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای