اگر فرزندانم چنین مى کردند آنها را نمى بخشیدم
فهرست موضوعات
جستجو 

امام(علیه السلام) در این بخش از نامه در ادامه سرزنش ها و اعتراضات شدید، به مخاطب خود مى فرماید: «اى کسى که در گذشته نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى چگونه آب و غذایى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى که مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى و چگونه با اموال یتیمان و مساکین و مؤمنان و مجاهدانى که خداوند این اموال را به آنها اختصاص داده و بوسیله آنان بلاد اسلام را حفظ کرده، کنیزانى را مى خرى و زنانى را به همسرى در مى آورى (نمى دانى آمیزش با آن کنیزان حرام و نکاح با آن زنان نارواست)»; (أَیُّهَا الْمَعْدُودُ ـ کَانَ ـ عِنْدَنَا مِنْ أُولِی الاَْلْبَابِ، کَیْفَ تُسِیغُ(1) شَرَاباً وَطَعَاماً. وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاماً، وَتَشْرَبُ حَرَاماً، وَتَبْتَاعُ الاِْمَاءَ وَتَنْکِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُجَاهِدِینَ الَّذِینَ أَفَاءَ(2) اللهُ عَلَیْهِمْ هَذِهِ الاَْمْوَالَ، وَأَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلاَدَ!).

تعبیر به «کانَ» که ناظر به زمان گذشته است اشاره به این است که ما تو را قبلاً جزء خردمندان مى دانستیم ولى با این اعمالت که از خود نشان داده اى اکنون در زمره آنان نیستى.

جمله «کَیْفَ تُسِیغُ...» اشاره به این است که تمام زندگى تو آمیخته با حرام شده و آب و غذایى که از اموال غصب شده بیت المال به دست مى آورى، نوشیدن و خوردنش بر تو حرام است و همسرانى که از کنیزان با پول حرام خریدارى مى کنى و مهریّه حرامى که براى زنان آزاد قایل مى شوى سبب مى شود زندگى خانوادگى تو نیز آلوده به حرام گردد.

جمله «مِنْ أَمْوَالِ الْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ...» اشاره به این است که اگر این اموال مال افراد ثروتمندى بود غصب آنها کمتر قبح و زشتى داشت; ولى غصب اموالى که متعلّق به دو گروه یتیمان و محرومان و مجاهدان و مدافعان اسلام است بسیار قبیح تر و زشت تر است.

سپس امام(علیه السلام) پس از این سرزنش طولانى چنین نتیجه گرفته و مى فرماید: «اکنون از خدا بترس و اموال این گروه (محرومان و مجاهدان) را به آنها بازگردان»; (فَاتَّقِ اللهَ وَارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ).

آن گاه او را شدیداً تهدید مى کند و مى فرماید: «و اگر به این دستورى که دادم عمل نکنى و خداوند مرا بر تو مسلّط کند کارى مى کنم که عذرم در پیشگاه خدا درباره تو پذیرفته باشد و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم مگر اینکه داخل دوزخ شد ضربه اى بر تو وارد مى کنم»; (فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِی اللهُ مِنْکَ لاَُعْذِرَنَّ(3) إِلَى اللهِ فِیکَ، وَلاََضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلاَّ دَخَلَ النَّارَ!).

اشاره به اینکه من جز در راه خدا و در برابر دشمنان او شمشیر نمى کشم و هر کس را که تاکنون با این شمشیر از پاى در آورده ام، سرازیر جهنم شده است و به گفته شاعر:

قضا ز قهر خدا چون که گشت آبستن *** به یک شکم دو پسر زاد ذوالفقار و سقر

در اینجا سؤالى پیش مى آید و آن اینکه چرا کسى که از بیت المال چیزى را ربوده مستحق اعدام باشد در حالى که در حدود اسلامى حداکثر اجراى حدّ سرقت بر وى است. تازه حدّ سرقت هم در اینجا بعید به نظر مى رسد، چون شرط آن سرقت از حرز; یعنى جایى است که قفل و بند داشته باشد اگر قفل و بندش را بشکنند و چیزى از آن را به سرقت ببرند حدّ سرقت جارى مى شود و مى دانیم بیت المال در اختیار این فرماندار بوده نه آنکه در حرز باشد.

در پاسخ این سؤال ممکن است گفته شود: اوّلا: این سرقت توأم با انکار حرمت آن بوده و وى آن مال را بر خود حلال مى دانسته و این نوعى انکار ضرورى دین است.

ثانیاً: امام(علیه السلام) مى فرماید: اگر دستور مرا نسبت به بازگرداندن این اموال به بیت المال عمل نکنى و در برابر من مقاومت نمایى در واقع قیام بر ضد امامت کرده اى و مى دانیم قیام بر ضد امام مجوز قتل است.

آن گاه امام(علیه السلام) براى تأکید بیشتر و جدى بودن این تهدید مى افزاید: «به خدا سوگند اگر حسن و حسین (فرزندان عزیزم)، کارى همچون کار تو کرده بودند هیچ گونه با آنها مدارا نمى کردم و اراده مرا (در دفاع از حق بیت المال) تغییر نمى دادند تا زمانى که حق را از آنها بستانم و باطلى را که از ستم هاى آنها بهوجود آمده از میان بردارم»; (وَوَاللهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ(4)، وَلاَ ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَة، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِیحَ(5) الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا).

بدیهى است که هرگز منظور امام(علیه السلام) این نیست که امکان دارد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دست به غصب اموال بیت المال بزنند، بلکه منظور بیان مبالغه در مطلب است که هیچ کس در برابر تخلّف از حق و عدالت مصونیت ندارد.

به بیان دیگر قضیّه شرطیّه که از واژه «لو» و مانند آن استفاده مى شود به معناى احتمال وقوع شرط نیست، زیرا این تعبیرات حتى در امورى که محال است براى بیان تأکید مطلب گفته مى شود همان گونه که در آیه شریفه «(قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدینَ); بگو: اگر براى خدا فرزندى بود، من نخستین پرستش کننده او بودم»(6) این تعبیر تأکیدى است بر نفى گفته نابخردانِ اهل کتاب که براى خداوند فرزندى قایل بودند.

امام(علیه السلام)، در این سخن خود روشن مى سازد که هرگز مسائل عاطفى نمى تواند حاکم بر احکام الهى باشد و روابط بر ضوابط پیشى نمى گیرد همان گونه که قرآن مجید در مسأله اجراى حد مى فرماید: «(وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللهِ); و نباید  رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از (اجراى) حکم الهى مانع شود»(7) و در مورد اجراى حق مى فرماید: «(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللهُ أَوْلى بِهِما); اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، حتى اگر چه به زیان شما، یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد. (چرا که) اگر او (کسى که گواهى شما به زیان اوست) غنى یا فقیر باشد خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند (و لزومى ندارد براى رعایت آنها حق را رها کنید)».(8)

سپس امام(علیه السلام) براى بیدار ساختن او از طریق دیگرى وارد مى شود که بسیار موثّق و نافذ است، مى فرماید: «به خداوندى که پروردگار جهانیان است سوگند مى خورم اگر آنچه را تو از اموال آنها گرفته اى از راه حلال در اختیار من بود هرگز مرا خوشحال نمى ساخت که آن را به عنوان میراث براى بازماندگانم بگذارم»; (وَأُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ مَا یَسُرُّنِی أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِی، أَتْرُکُهُ مِیرَاثاً لِمَنْ بَعْدِی).

اشاره به اینکه این اموال عظیم اگر حلال هم باشد مایه خوشبختى و سعادت انسان نمى شود چه رسد به اینکه حرام باشد، زیرا راهى جز این ندارد که به صورت میراث براى بازماندگانش بگذارد; حساب و وبالش براى اوست و لذّتش براى دیگران. آیا عاقلانه است که انسان دست به چنین کارى بزند. حال اگر از طریق حرام باشد چه مصیبتى براى صاحب آن خواهد بود.

لذا در حدیثى در کتاب کافى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که این دعا را مى فرمود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد وَمَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد الْعَفَافَ  وَالْکَفَافَ وَارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد الْمَالَ وَالْوَلَدَ; خداوندا به محمّد
و آل او و کسانى که او و خاندانش را دوست دارند خویشتن دارى و به مقدار نیاز عنایت کن و کسانى که محمّد و اهل بیتش را دشمن مى دارند مال (فراوان) و فرزندان (بسیار) روزى ده».(9)

سرانجام امام(علیه السلام) در پایان این نامه اشاره به پایان زندگى و مرگ و حوادث پس از آن مى کند تا روح خفته آن فرماندار را بیدار کند و خطرى را که در کمین اوست به وى نشان دهد مى فرماید: «بنابراین کمى دست نگه دار (و اندیشه کن) گویى به پایان زندگى رسیده اى و در زیر خاک ها دفن شده اى و اعمالت به تو عرضه شده است در جایى که ستمگر فریاد حسرت بر مى دارد و آن کس که عمر خود را ضایع ساخته، آرزو مى کند که به دنیا بازگردد (و جبران کند); ولى زمان فرار نیست (و تمام راه ها بسته است)»; (فَضَحِّ(10) رُوَیْداً، فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى(11)، وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى(12)، وَعُرِضَتْ عَلَیْکَ أَعْمَالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذِی یُنَادِی الظَّالِمُ فِیهِ بِالْحَسْرَةِ، وَیَتَمَنَّى الْمُضَیِّعُ فِیهِ الرَّجْعَةَ (وَلاتَ حِینَ مَناص)(13)).

امام بزرگوار این معلم بیدارگر و پیشواى هوشیار، مخاطب خود را با این جمله هاى کوبنده از خواب غفلت بیدار مى کند. لحظه مرگ و سپس دفن در زیر خاک ها و به دنبال آن حضور در صحنه قیامت براى حساب و کتاب و سرانجام پشیمانى و تقاضاى بازگشت به دنیا را که به هنگام مرگ و در صحنه قیامت دارد به او نشان مى دهد و آن را با آیه شریفه «(وَّلاَتَ حِینَ مَنَاص); ولى وقت نجات گذشته بود»(14) مؤکّد مى سازد.


1 . «تَسیغُ» از ریشه «سَوْغ» بر وزن «قوم» به معناى گوارا بودن گرفته شده که معمولاً در مورد غذا و آب به کار مى رود; ولى به طور کنایه در امور دیگر نیز استعمال مى شود.
2 . «أفاء» از ریشه «فىء» به معناى بازگشت است گویى اموالى که در دست کفّار بوده جنبه غصب داشته و هنگامى که به غنیمت گرفته مى شود، به صاحبان اصلى باز مى گردد.
3 . «أُعْذِرَنَّ» از ریشه «اعذار» به معناى عذر خود را ظاهر ساختن است.
4 . «هَوادَة» به معناى نرمش، صلح و علاقه به کسى است و در اینجا همان معناى اوّل اراده شده است.
5 . «أُزیحُ» از ریشه «اِزاحَة» به معناى زایل کردن است.
6 . زخرف، آیه 81 .
7 . نور، آیه 2.
8 . نساء، آیه 135.
9 . کافى، ج 2، ص 140، ح 3. در همان باب روایات دیگرى در همین زمینه آمده است.
10 . «ضَحَّ» صیغه امر است از ریشه «تَضْحیة» در اصل به معناى به چرا بردن گوسفندان به هنگام بر آمدن آفتاب است و جمله «فَضَحَّ رُوَیْداً» در جایى گفته مى شد که منظور این بود که گوسفندان را آهسته در چراگاه حرکت دهند تا به اندازه کافى سیر شود. سپس این جمله در مواردى که منظور دست نگه داشتن و آرام بودن است به کار رفته است.
11 . «مَدَى» به معناى پایان کار و رسیدن به سنین بالاست.
12 . «الثَّرى» به معناى خاک است.
13 . واژه «لاتَ» براى نفى است و در اصل لاء نافیه بوده و تاء تانیث براى تأکید بر آن افزوده شده است. «مَناص» از ریشه «نوص» به معناى پناهگاه و فریادرس است مى گویند: عرب هنگامى که حادثه سخت و وحشتناکى رخ مى داده مخصوصاً در جنگ ها این کلمه را تکرار مى کرد و مى گفت: مناص، مناص; یعنى پناهگاه کجاست، پناهگاه کجاست؟ و چون این مفهوم با فرار مقارن است گاهى به معناى محل فرار نیز آمده است، بنابراین جمله «وَلاتَ حینَ مَناص» مفهومش این است که راه فرار و نجات و پناهگاهى نیست.
14 . ص، آیه 3.

 

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای