عیب پوش باش
فهرست موضوعات
جستجو 

امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه عمدتا درباره عیب پوشى والى نسبت به رعیت سخن مى گوید و تأکید مىورزد که وظیفه او تنها مبارزه با عیوب ظاهر است و باید از تجسس و پرداختن عیوب باطن و از کسانى که او را تشویق به این کار مى کنند بپرهیزد. مى فرماید: «باید دورترین رعایا به تو و مبغوض ترین آنها در نزد تو کسانى باشند که بیشتر در جستجوى عیوب مردمند»; (وَلْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَأَشْنَأَهُمْ(1) عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ).

معمولاً در اطراف زمامداران گروهى از عیب جویان حاضر مى شوند و براى تقرب به والى و زمامدار عیوب و خیانت هاى این و آن را شرح مى دهند آبروى افراد را مى برند و ذهن والى را به آنها مشوب مى کنند و او را گرفتار سوء ظن نسبت به هرکس مى سازند. امام(علیه السلام) مى فرماید: باید این گروه را از خود دور کنى که مایه نابسامانى حکومتند; از یک سو ایجاد اختلاف در میان مردم مى کنند و از سویى دیگر رابطه زمامداران را با توده هاى ملت سست مى سازند و از سوى سوم بذر بدبینى و سوء ظن را در همه جا مى پاشند.

آرى باید چنان باشد که هیچ کس تصور نکند با عیب جویى از این و آن به والى تقرب پیدا مى کند.

سپس امام براى تأکید و تأیید این سخن به استدلال پرداخته مى افزاید: «زیرا در (غالب) مردم عیوبى وجود دارد (که از نظرها پنهان است و) والى از همه سزاوارتر است که آنها را بپوشاند، بنابراین لازم است عیوبى را که بر تو پنهان است آشکار نسازى»; ( فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً، الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا).

در ادامه مى افزاید: «وظیفه تو تنها این است که آنچه را بر تو ظاهر گشته اصلاح کنى و آنچه از تو مخفى مانده است خدا درباره آن داورى مى کند»; (فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَاللهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ).

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده است: «لاَ یُبْلِغْنِی أَحَدٌ مِنْکُمْ عَنْ أَصْحَابِی شَیْئاً فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَیْکُمْ وَأَنَا سَلِیمُ الصَّدْرِ; هیچ یک از شما عیوب (پنهانى) یاران مرا براى من نقل نکند، زیرا من دوست دارم به همه شما خوش بین باشم».(2)

آنچه امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود بیان فرموده اشاره به این حقیقت دارد که بالاخره غالب مردم داراى نقاط ضعفى هستند که بر دیگران پوشیده است. اگر این نقاط ضعف آشکار گردد هم مردم به یکدیگر بدبین مى شوند و هم والى به آنها بدبین مى گردد و این بدبینى که در حدیث پیامبر نیز به آن اشاره شد، رشته اتحاد آنها را پاره مى کند و امکان همکارى صمیمانه آنها را به یکدیگر و همه را با والى سلب مى نماید. به همین دلیل قرآن مجید صریحا از تجسس و تفحص از عیوب پنهانى نهى کرده و مى فرماید: (وَلا تَجَسَّسوا).(3)

وظیفه والى آن است که اگر کسى پرده درى کند و آشکارا دست به کارهاى خلاف زند و عیوب خویش را جسورانه ظاهر نماید به اصلاح آن از طرق مسالمت آمیز بپردازد و اگر از این راه موفق نشد شدت عمل به خرج دهد و حدود الهى را که در حکم جراحى لازم براى پیکر اجتماع است، اجرا کند.

سپس امام(علیه السلام) براى تکمیل این سخن از راه دیگرى وارد مى شود و مى فرماید: «تا آنجا که در توان دارى عیب پوشى کن تا خدا عیوب تو را که دوست دارى از رعیتت پنهان باشد بپوشاند»; (فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ).

اشاره به اینکه درباره دیگران عیب پوش باش تا خدا عیوب تو را مستور دارد. این پاداش الهى در دنیاست. در آخرت نیز پاداشى مهم تر و عالى تر در انتظار عیب پوشان است.

در روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْ سَتَرَ أَخاهُ فی فاحِشَة رَآها عَلَیْهِ سَتَرَهُ اللهُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ; کسى که کار بدى از برادر مسلمانش ببیند و آن را مستور دارد خداوند عیب او را در دنیا و آخرت مستور خواهد داشت».(4)

در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «کَانَ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامٌ لَهُمْ عُیُوبٌ فَسَکَتُوا عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ فَأَسْکَتَ اللهُ عَنْ عُیُوبِهِمُ النَّاسَ فَمَاتُوا وَلاَ عُیُوبَ لَهُمْ عِنْدَ النَّاس; در مدینه گروه هایى بودند که عیوبى داشتند ولى عیوب دیگران را پوشاندند خداوند هم عیوب آنها را از مردم پوشاند، لذا هنگامى که از دنیا رفتند مردم هیچ عیبى بر آنها نمى گرفتند».(5)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه چهار دستور دیگر در این بخش از عهدنامه به مالک اشتر مى دهد. نخست مى فرماید: «عقده آنها را که کینه دارند (با برخورد خوب و محبّت آمیز) بگشا»; (أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْد(6)).

روشن است که عوامل مختلفى ممکن است مردم را درباره والى کینه توز کند. والى باید بیدار و هشیار باشد و این کینه ها را که در سینه ها نهفته است با رفتار نیک و بزرگوارانه بر طرف سازد و عقده گشایى کند.

این احتمال نیز در تفسیر این جمله داده شده که کینه هاى درون خود را نسبت به مردم رها کند و اگر کسى کار خلافى کرد به دل نگیرد و فراموش کند. از قدیم گفته اند کارهاى خوبى را که مردم درباره شما مى کنند فراموش نکنید و به موقع
جبران نمایید و کارهاى بد آنها را به فراموشى بسپارید و در مقام انتقام برنیایید; ولى معناى اوّل مناسب تر است.

در دستور دوم مى افزاید: «و اسباب عداوت و دشمنى را درباره خود قطع کن»; (وَاقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْر(7))، زیرا مى دانیم عداوت ها معمولاً بى سبب نیست; یا نتیجه بدرفتارى است یا تضییع حقوق، یا خودبزرگ بینى و امثال آن. هنگامى که این اسباب قطع گردد دشمنى ها به دوستى مبدل مى شود.

در سومین دستور مى فرماید: «از آنچه براى تو روشن نیست تغافل کن»; (وَتَغَابَ(8) عَنْ کُلِّ مَا لاَ یَضِحُ(9) لَکَ).

اشاره به اینکه اصرار بر جستجوگرى در کار مردم نداشته باش و در جزئیات خود را به فراموشکارى و تغافل بزن، زیرا پرداختن به جزئیات، انسان را از پرداختن به امور کلى و مهم بازمى دارد و به اختلافات و کینه ها و عداوت ها دامن مى زند.

در چهارمین و آخرین دستور مى فرماید: «و در تصدیق سخن چینان شتاب مکن زیرا سخن چین خیانت پیشه است، هرچند در لباس ناصحان ظاهر شود»; (وَلاَ تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِیقِ سَاع(10) فَإِنَّ السَّاعِیَ غَاشٌّ(11)، وَإِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِینَ).

مى دانیم سخن چین کسى است که با خبر رسانى درست و نادرست در میان افراد آنها را به جان هم مى اندازد و بذر عداوت را در سرزمین سینه ها مى پاشد. از قدیم گفته اند:

میان دو کس جنگ چون آتش است *** سخن چین بدبخت هیزم کش است.

به عکس، اسلام اجازه مى دهد براى صلح دادن افراد حتى دروغ بر زبان جارى کنند و به تعبیر دیگر آب بر آن آتش بریزند نه آنکه هیزمى بر آن بیافزایند.

در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «أَ لاَ أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الاَْحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ; آیا به شما شرورترین مردم را معرفى کنم؟ عرض کردند آرى یا رسول الله فرمود: آنها سخن چینانى هستند که در میان دوستان جدایى مى افکنند و پاکان را متهم به عیوب مى سازند».(12)


1 . «أشْنأهم» از ریشه «شَنْأ» بر وزن «شمع» به معناى کینه و عداوت گرفته شده است.
2 . بحارالانوار، ج 16، ص 230.
3 . حجرات، آیه 12.
4 . کنزالعمال، ح 6392.
5 . بحارالانوار، ج 72، 213، ح 4.
6 . «حِقْد» به معناى کینه و عداوتى است که در قلب نهفته شده و در انتظار فرصت براى ظهور و بروز است.
7 . «وِتْر» بر وزن «فکر» و «وَتْر» بر وزن «سطر» هر دو به معناى مفرد و تنها بودن است. از آنجا که هرگاه کسى کشته شود بازماندگان او تنها مى مانند و طبعاً کینه او را به دل مى گیرند این واژه به معناى کینه و عداوت نیز به کار مى رود و در جمله بالا همین معنا مراد است.
8 . «تَغابَ» فعل امر است از ریشه «تغابى» به معناى تغافل از ماده «غِباوَة» به معناى جهل و بى خبرى گرفته شده گویى کسى که خود را به فراموشى و تغافل مى زند از آن امر جاهل و بى خبر است.
9 . «یضح» از ریشه «وضوح» به معناى روشن شدن چیزى است.
10 . «سَاع» از ریشه «سعى» در اصل به معناى هرگونه تلاش و کوشش است; ولى در این گونه موارد به کسى گفته مى شود که سعى در سخن چینى و عیب جویى افراد دارد.
11 . «غاشّ» به معناى خائن و بدخواه است از ریشه «غِشّ» به معناى خیانت و بدخواهى گرفته شده است.
12 . کافى، ج 2، ص 369، ح 1.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای