فرار از جهاد ممنوع!
فهرست موضوعات
جستجو 


همان گونه که در تفسیر آیات گذشته اشاره شد بازگو کردن داستان جنگ «بدر» و نعمت هاى گوناگون خداوند بر «مسلمانان نخستین» در این جریان، به خاطر آن است که از گذشته براى آینده درس بیاموزند. بدین لحاظ در آیات مورد بحث روى سخن را به مؤمنان کرده و یک دستور کلى جنگى را به آنها توصیه و تأکید مى کند و مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان جهاد رو به رو شدید به آنها پشت نکنید و فرار اختیار ننمائید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الأَدْبارَ).
«لَقِیْتُمْ» از ماده «لِقاء» به معنى اجتماع و رو به رو شدن است، ولى در بسیارى از موارد به معنى رو به رو شدن در میدان جنگ آمده است.
«زَحْف» در اصل به معناى حرکت کردن به سوى چیزى است آن چنان که پاها به روى زمین کشیده شود، همانند حرکت کودک قبل از آن که راه بیافتد و یا شتر به هنگام خستگى که پاى خود را به روى زمین مى کشد; سپس به حرکت لشکر انبوه نیز گفته شده است; زیرا از دور چنان به نظر مى رسد که گوئى روى زمین مى لغزند و به پیش مى آیند.
در آیه فوق به کار بردن کلمه «زَحْف» اشاره به این است، که هر چند دشمن از نظر نفرات و تجهیزات فراوان، و شما در اقلیت قرار داشته باشید، نباید از میدان مبارزه فرار کنید همان گونه که نفرات دشمن در میدان «بدر» چند برابر شما بود، پایدارى به خرج دادید و سرانجام پیروز شدید.
اصولاً فرار از جنگ، یکى از بزرگ ترین گناهان در اسلام محسوب مى شود منتهى با توجه به بعضى از آیات قرآن، آن را مشروط به این دانسته اند که جمعیت دشمن حداکثر دو برابر مسلمانان بوده باشد، که بحث آن به خواست خداوند در همین سوره، ذیل آیات 65 و 66 خواهد آمد.


* * *

به همین جهت، در آیه بعد مجازات دردناک فرارکنندگان از میدان جهاد را با ذکر استثناهاى آن شرح مى دهد مى فرماید: «کسانى که به هنگام مبارزه با دشمن به آنها پشت کنند ـ مگر در صورتى که هدف کناره گیرى از میدان براى انتخاب یک روش جنگى بوده باشد و یا به قصد پیوستن به گروهى از مسلمانان و حمله مجدد ـ چنین کسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد» (وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَة فَقَدْباءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ).
همان گونه که مشاهده مى کنیم: در این آیه، دو صورت از مسأله فرار، استثناء شده که در ظاهر شکل فرار دارد اما در باطن شکل مبارزه و جهاد.
نخست صورتى است که از آن تعبیر به «مُتَحَرِّفاً لِقِتال» شده; «مُتَحَرِّف» از ماده «تَحَرُّف» به معناى کناره گیرى از وسط به اطراف و کناره هاست، و منظور از این جمله این است که: جنگ جویان به عنوان یک تاکتیک جنگى از برابر دشمن بگریزند و به کنارى بروند که او را به دنبال خود بکشانند و ناگهان ضربه غافل گیرانه را بر پیکر او وارد سازند و یا به صورت جنگ و گریز دشمن را خسته کنند که: جنگ گاهى حمله و گاهى عقب نشینى به عنوان حمله مجدد است; چرا که «أَلْحَرْبُ کَرٌّ وَ فَرٌّ».(1)
شکل دوم آن است که جنگجوئى خود را در میدان تنها بیند و براى پیوستن به گروه جنگجویان عقب نشینى کند و پس از پیوستن به آنها حمله را آغاز نماید.
به هر حال، دستور تحریم فرار از میدان، نباید به شکل خشکى تفسیر شود که مانورها و تاکتیک هاى جنگى را از میان ببرد; همان مانورهائى که سرچشمه بسیارى از پیروزى هاست.
و در پایان آیه مى فرماید: نه تنها فرارکنندگان گرفتار خشم خدا مى شوند بلکه «جایگاه آنها دوزخ و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ).
جمله «بْاءَ» از ماده «بَواء» به معناى مراجعت و منزل گرفتن آمده، ولى ریشه آن به معناى صاف و مسطح کردن یک محل و مکان است، و از آنجا که انسان به هنگام منزل گرفتن محل خود را صاف و مسطح مى کند این کلمه به این معنى آمده است، همچنین چون انسان به منزلگاه خویش مراجعت مى کند به معناى بازگشت نیز آمده است و در آیه بالا اشاره به این است که آنها مشمول غضب مستمر و مداوم پروردگار مى شوند، گوئى در خشم و غضب پروردگار منزل گرفته اند.
«مَأوى» در اصل، به معناى پناهگاه است و این که در آیه بالا مى خوانیم: مأواى فرارکنندگان از جهاد جهنم است; اشاره به این است که آنها با فرار مى خواهند پناهگاهى براى خود انتخاب کنند که از هلاکت مصون بمانند، ولى به عکس، پناهگاه آنها جهنم مى شود، نه تنها در جهان دیگر بلکه در این جهان نیز در جهنمى سوزان از ذلت و بدبختى و شکست و محرومیت، پناه خواهند گرفت.
لذا در کتاب «عیون الاخبار» از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام)در پاسخ یکى از دوستانش ـ که از فلسفه بسیارى از احکام سئوال مى کند ـ در زمینه فلسفه تحریم فرار از جهاد نقل مى کند: «خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب وهن و سستى در دین و تحقیر برنامه پیامبران، امامان و پیشوایان عادل مى گردد و نیز سبب مى شود آنها نتوانند بر دشمنان پیروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجراى عدالت و ترک ستمگرى و از میان بردن فساد، کیفر دهند.
به علاوه سبب مى شود: دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند و حتى مسلمانان به دست آنها اسیر و مقتول گردند و سرانجام آئین خداوند عزّوجل برچیده شود».(2)
در میان امتیازات فراوانى که على(علیه السلام) داشت، و گاهى خودش به عنوان سرمشق براى دیگران به آن اشاره مى کند، همین مسأله عدم فرار از میدان جهاد است، آنجا که مى فرماید: فَإِنِّی لَمْ أَفِرَّ مِنَ الزَّحْفِ قَطُّ، وَ لَمْ یُبَارِزْنِی أَحَدٌ إِلاّ سَقَیْتُ الأَرْضَ مِنْ دَمِهِ!:
«من هیچ گاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم (با این که در طول عمرم در میدان هاى زیاد شرکت جستم) و هیچ کس در میدان جنگ با من رو به رو نشد مگر این که زمین را از خونش سیراب کردم».(3)
عجیب این است که: جمعى از مفسران اهل تسنن اصرار بر این دارند که: حکم آیه فوق مخصوص جنگ «بدر» بوده است و این تهدید و تشدیدى که در زمینه فرار از جهاد در آن بیان شده مربوط به جنگجویان «بدر» است، در حالى که نه تنها دلیلى در آیه بر اختصاص نیست بلکه مفهوم آیه یک مفهوم کلى درباره همه جنگجویان و همه مجاهدان است.
قرائن دیگر در آیات و روایات نیز این موضوع را تأیید مى کند (البته این حکم اسلامى شرائطى دارد که در آیات آینده از همین سوره بیان خواهد شد).


* * *

سپس براى این که مسلمانان از پیروزى «بدر» مغرور نشوند و تنها بر نیروى جسمانى خودشان تکیه نکنند بلکه همواره دل و جان خود را به یاد خدا و مددهاى او گرم و روشن نگاه دارند مى فرماید:
«این شما نبودید که دشمنان را در میدان بدر کشتید بلکه خداوند آنها را به قتل رساند» (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ).
«و تو اى پیامبر! نیز خاک و ریگ در صورت آنها نپاشیدى بلکه خدا پاشید» (وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى).
در روایات اسلامى و کلمات مفسران آمده است در روز «بدر» پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: مشتى از خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده، على(علیه السلام)چنین کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را به سوى مشرکان پرتاب کرد و فرمود: شاهَتِ الْوُجُوهُ: «رویتان زشت و سیاه باد»!(4)
نوشته اند: این کار اثر معجزآسائى داشت، از آن گرد و غبار و سنگ ریزه، در چشم دشمنان فرو ریخت و وحشتى از آن به همه دست داد.
شک نیست: در ظاهر همه این کارها را پیامبر و مجاهدان «بدر» انجام دادند اما این که مى گوید: شما نبودید که این کار را کردید اشاره به این است که:
اوّلاً ـ قدرت جسمانى و روحانى و نیروى ایمان که سرچشمه این برنامه ها بود از ناحیه خدا به شما بخشیده شد و شما به نیروى خدا داد در راه او گام برداشتید.
ثانیاً ـ در میدان «بدر» حوادث معجزآسائى، که سابقاً به آن اشاره کردیم، تحقق یافت که مایه تقویت روحیه مجاهدان اسلام و موجب شکست روحیه دشمنان شد; این تأثیر فوق العاده نیز از ناحیه پروردگار بود.
در حقیقت آیه فوق، اشاره لطیفى است به مکتب: لا جَبْرَ وَ لا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ: «نه اجبار است و نه واگذارى مطلق، بلکه چیزى است در میان این دو»;(5)
زیرا در عین این که نسبت کشتن دشمنان را به مسلمانان و نسبت پاشیدن خاک را به پیامبر مى دهد در عین حال، از آنها این نسبت را سلب مى کند (دقت کنید).
بدون شک، در چنین عبارتى تناقضى وجود ندارد بلکه هدف این است که این کار، هم کار شما بود، و هم کار خدا، کار شما بود چون به اراده شما انجام گرفت و کار خدا بود چون نیرو و مدد از ناحیه او بود.
بنابراین، آنها که پنداشته اند: آیه فوق دلیل بر مکتب جبر است پاسخشان در خود آیه نهفته شده است.
و نیز این که قائلین به «وحدت وجود» آیه را دستاویزى براى مکتب خود قرار داده اند، پاسخ آن نیز در خود این آیه به طرز لطیفى منعکس است; زیرا اگر منظور، بیان این باشد که خدا و خلق یکى هستند نباید نسبت فعل را به صورتى براى آنها اثبات و به صورتى از آنها نفى کند.
این نفى و اثبات خود دلیل بر تعدد مخلوق و خالق است و اگر فکر خود را از پیش داورى هاى نادرست و تعصب آمیز خالى کنیم، خواهیم دید آیه ارتباطى با هیچ یک از مکتب هاى انحرافى ندارد، بلکه تنها به مکتب واسطه و «أَمْرٌ بَیْنَ الأَمْرَیْن» اشاره مى کند آن هم به خاطر یک هدف تربیتى; یعنى از میان بردن آثار غرور که معمولاً بعد از پیروزى ها، دامنگیر افراد مى شود.
و در پایان آیه اشاره به نکته مهم دیگرى مى کند و آن این که: میدان «بدر» یک میدان آزمایش براى مسلمانان بود «و خدا مى خواست مؤمنان را از سوى خود به وسیله این پیروزى بیازماید» (وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً).
«بَلاء» در اصل به معناى آزمایش کردن است منتهى گاهى به وسیله نعمت هاست که آن را «بلاء حسن» مى گویند;
و گاهى به وسیله مصیبت ها و مجازات هاست که به آن «بلاء سَىِّء» گفته مى شود، چنان که درباره بنى اسرائیل مى خوانیم: وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ: «آنها را به وسیله نعمت ها و مصائب آزمودیم».(6)
خدا مى خواست در این نخستین برخورد مسلحانه مؤمنان با دشمنان نیرومند، طعم پیروزى را به آنها بچشاند و نسبت به آینده امیدوار و دلگرم سازد.
این موهبت الهى آزمونى براى همه آنها بود، ولى هرگز نباید آنها از این پیروزى نتیجه منفى بگیرند و گرفتار غرور شوند، دشمن را کوچک بشمرند، خودسازى و آمادگى را فراموش کنند، و از اتکاى به لطف پروردگار غفلت نمایند.
بدین جهت با این جمله آیه را تمام مى کند که: «خداوند هم شنواست و هم داناست» (إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ).
یعنى، خدا صداى استغاثه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان را شنید، از صدق نیت و اخلاص آنها آگاه و با خبر بود، و به همین دلیل همگى را مشمول لطف قرار داد و بر دشمن پیروز ساخت، و در آینده نیز خدا بر طبق نیات، و میزان اخلاص و اندازه پایمردى و استقامت مسلمانان با آنها رفتار خواهد کرد، مؤمنان مخلص و مجاهد، سرانجام پیروز مى شوند و متظاهران ریاکار و سخن گویان بى عمل شکست خواهند خورد.


* * *

در آخرین آیه، براى تأکید و تعمیم این موضوع مى فرماید: «سرنوشت مؤمنان و کافران و عاقبت کارشان همان بود که شنیدید» (ذلِکُمْ).(7)
سپس به عنوان ذکر علت مى گوید: «خداوند نقشه هاى کافران را در برابر مؤمنان ضعیف و سست مى کند تا نتوانند آسیبى به آنها و برنامه هایشان برسانند» (وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ).
 

 

* * *


1 ـ «جواهر الکلام»، جلد 21، صفحه 189، دار الکتب الاسلامیة، طبع سوم، 1362 هـ ش، تحقیق: شیخ عباس قوچانى - «منتهى المطلب»، جلد 2، صفحه 944، طبع قدیم، ناشر: حاج احمد، تبریز، 1333، مقابله حسن پیشنماز ـ «تذکرة الفقهاء»، جلد 1، صفحه 432، طبع قدیم، مکتبة الرضویة لإحیاء الآثار الجعفریة (جلد 9، صفحه 219، طبع جدید، چاپ آل البیت، 1417 هـ ق).
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 138، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)»، جلد 2، صفحه 92، انتشارات جهان، 1378 هـ ق ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 87، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 6، صفحه 98 و جلد 76، صفحه 9.
3 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 139، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 31، صفحه 445 ـ «خصال صدوق»، جلد 2، صفحه 580، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403 هـ ق.
4 ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحه 72 و جلد 19، صفحات 229، 243، 257، 283، 315 و 340.
5 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 160، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 4، صفحه 197 و جلد 5، صفحات 11، 17، 22، 57 و 82.
6 ـ اعراف، آیه 168.
7 ـ این جمله در حقیقت «ذلِکُمُ الَّذِى سَمِعْتُمْ هُوَ حالُ الْمُؤْمِنِیْنَ وَ الْکافِرِیْنَ» مى باشد.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای