بیهوده گویان
فهرست موضوعات
جستجو 


در آیه گذشته نمونه اى از منطق عملى «مشرکان» خرافى «مکّه» بیان شد، در آیات مورد بحث نمونه اى از منطق فکرى آنها منعکس شده است تا روشن شود آنها نه داراى سلامت فکر بودند و نه درستى عمل، بلکه همه برنامه هایشان بى اساس و ابلهانه بود!
در آیه نخست مى گوید: «هنگامى که آیات ما بر آنها خوانده شود مى گویند آن را شنیدیم (اما چیز مهمى نیست) اگر بخواهیم مثل آن را مى گوئیم»! (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا).
«اینها که محتواى مهمى ندارد، همان افسانه هاى پیشینیان است»! (إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ الأَوَّلینَ).
این سخن را در حالى مى گفتند که بارها به فکر مبارزه با قرآن افتاده، و از آن عاجز گشته بودند.
آنها به خوبى مى دانستند توانائى معارضه با قرآن را ندارند، ولى از روى تعصب و کینه توزى و یا براى اغفال مردم مى گفتند: این آیات مهم نیست ما هم مثل آن را مى توانیم بیاوریم اما هیچ گاه نیاوردند.
این یکى از منطق هاى نادرستشان بود که با ادعاهاى تو خالى و بى اساس
ـ مانند همه جباران تاریخ ـ سعى داشتند کاخ قدرتشان را چند روزى بر پا دارند.


* * *

در آیه بعد منطق عجیب دیگرى را بازگو مى کند و مى گوید: «(به خاطر بیاور) هنگامى را که (دست به دعا بر مى داشتند و) مى گفتند: خداوندا، اگر این (آئین و این قرآن) حق است و از ناحیه تو است بارانى از سنگ از آسمان بر سر ما فرود آور»! (وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ).
«یا به عذاب دردناک (دیگرى) ما را گرفتار کن» (أَوِ ائْتِنا بِعَذاب أَلیم).
این سخن را به خاطر آن مى گفتند که: بر اثر شدت تعصب و لجاجت، چنان مى پنداشتند که آئین اسلام صددرصد بى اساس است و گرنه کسى که احتمال حقانیت آن را مى دهد چنین نفرینى به خود نمى کند.
این احتمال نیز وجود دارد که سرکردگان مشرکان براى اغفال مردم، گاهى چنین سخنى را مى گفتند تا به افراد ساده لوح نشان دهند آئین محمّد(صلى الله علیه وآله) به کلى باطل است، در حالى که در دلشان چنین نبود.
گویا مشرکان با این سخن مى خواستند این مطلب را وانمود کنند که تو درباره انبیاى پیشین مى گوئى خداوند دشمنانشان را گاهى به وسیله بارانى از سنگ مجازات کرد (همانند قوم لوط) اگر راست مى گوئى تو نیز چنین کن!
در «مجمع البیان» از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده: «پس از آن که پیامبر(صلى الله علیه وآله)على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد، فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» این مسأله در همه جا منتشر شد.
«نعمان بن حارث فهرى» (که از منافقان بود) خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده، گفت: به ما گفتى: شهادت به توحید و نفى بت ها، و گواهى به رسالت تو بدهیم، و دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى، همه را پذیرفتیم، ولى به این قناعت نکردى و این پسر (منظورش على بن ابى طالب(علیه السلام) است!) را خلیفه کردى و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» آیا این سخن از تو است یا دستورى از طرف خداست؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: به خدائى که جز او معبودى نیست از ناحیه خداست.
«نعمان» برگشت در حالى که مى گفت: اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ: «خداوندا! اگر این سخن از ناحیه توست بارانى از سنگ از آسمان بر ما بفرست».
چیزى نگذشت که سنگى بر او سقوط کرد و کشته شد».(1)
این حدیث، منافات با آن ندارد که آیه پیش از داستان غدیر نازل شده باشد;(2) زیرا شأن نزول آیه جریان «نعمان» نبوده، بلکه «نعمان» در نفرین خود از آیه اى که قبلاً نازل شده بود، اقتباس کرد.
و این نظیر آن است که ما در دعاى خود از قرآن اقتباس مى کنیم و مى گوئیم: رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ: «پروردگارا! به ما در دنیا نیکى عطا کن و در آخرت نیز نیکى مرحمت فرما».(3)


* * *

در آیات گذشته دو ایراد از ناحیه مخالفان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) شد که یکى از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن این که گفتند: ما اگر بخواهیم مى توانیم مثل قرآن را بیاوریم. مسلماً این یک ادعاى کاذب و تو خالى بود و اگر مى توانستند حتماً آورده بودند، بنابراین نیازى به پاسخ نداشته است.
ایراد دوم آنها این بود که: اگر این آیات حق است و از طرف خدا است پس ما را مجازات کند و بلا بر ما فرود آرد. قرآن در سومین آیه مورد بحث به آنها چنین پاسخ مى دهد:
«هیچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که تو در میان آنها هستى» (وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ).
در حقیقت وجود پر برکت تو که «رحمة للعالمین»(4) است، مانع از آن خواهد بود که بر این گناهکاران بلا نازل گردد، و همانند اقوام گذشته که به طور دسته جمعى و یا انفرادى با وسائل مختلف از میان رفتند، نابود گردند.
پس از آن اضافه مى کند: «همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که استغفار کنند» (و از او تقاضاى عفو نمایند) (وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).
در تفسیر این جمله، مفسران احتمالاتى داده اند:
بعضى گفته اند: منظور این است که: بعضى از مشرکان بعد از گفتن جمله آیه قبل از گفتار خود پشیمان شده اند و عرضه داشته اند: غُفْرانَکَ رَبَّنا: «خدایا ما را بر این گفتار ببخش»! و همین سبب شد که حتى بعد از خروج پیامبر از «مکّه» گرفتار بلا و نابودى نشوند.
جمع دیگرى گفته اند: این جمله اشاره به باقیمانده مؤمنان در «مکّه» است; زیرا پس از هجرت پیامبر جمعى که قادر بر هجرت نبودند همچنان در «مکّه» باقى ماندند و وجود آنها که پرتوى از وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود مانع از نزول عذاب بر مشرکان «مکّه» شد.
این احتمال نیز وجود دارد که این جمله، مفهوم یک جمله شرطیه را دارد، یعنى اگر آنها از کردار خود پشیمان شوند و به درگاه خدا روى آرند و استغفار کنند مجازات الهى از آنها برداشته خواهد شد.
در عین حال جمع میان این احتمالات در تفسیر آیه نیز بعید نیست، یعنى ممکن است آیه اشاره به همه اینها باشد.
در هر حال، مفهوم آیه اختصاص به مردم عصر پیامبر ندارد، بلکه یک قانون کلى درباره همه مردم است. از این جهت در حدیث معروفى که در منابع شیعه از حضرت على(علیه السلام) و در منابع اهل تسنن از شاگرد على(علیه السلام)، «ابن عباس» نقل شده مى خوانیم: کانَ فِی الأَرْضِ أَمانانِ مِنْ عَذابِ اللّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُما فَدُونَکُمُ الآْخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ... وَ قَرَأَ هذِهِ الآیَةَ:
«در روى زمین دو وسیله امنیت از عذاب الهى بود: یکى از آنها (که وجود پیامبر بود) برداشته شد. هم اکنون به دومى (یعنى استغفار) تمسک جوئید... سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».(5)
از آیه فوق و این حدیث، روشن مى شود: وجود پیامبران وسیله مؤثرى براى امنیت مردم در برابر بلاهاى سخت و سنگین، و پس از آن استغفار و توبه و روى آوردن به درگاه حق، عامل دیگرى است.
اما اگر عامل دوم نیز بر چیده شود جوامع بشرى هیچ گونه مصونیتى در برابر مجازات هاى دردناکى که به خاطر گناهانشان در انتظار آنهاست نخواهند داشت.
این مجازات ها در شکل حوادث دردناک طبیعى، و یا جنگ هاى خانمانسوز و ویرانگر، یا اشکال دیگر، آشکار مى شوند، همان گونه که انواع مختلف آن را را تا کنون دیده یا شنیده ایم.
در دعاى «کمیل» که از حضرت على(علیه السلام) نقل شده مى خوانیم: أَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلاءَ: «خداوندا! گناهانى را که مایه نزول بلاها مى شود بر من ببخش»!(6)
این تعبیر نشان مى دهد اگر استغفار نباشد بسیارى از گناهان مى توانند سرچشمه نزول بلاها شوند.
ذکر این نکته نیز لازم است که منظور از استغفار، گفتن و تکرار جمله «خدایا مرا ببخش» یا «أَللّهُمَّ اغْفِرْ لِى» نیست، بلکه روح استغفار یک حالت بازگشت به سوى حق و آمادگى براى جبران گذشته است.


* * *

در آیه بعد، مى گوید: اینها استحقاق عذاب الهى را دارند: «چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آن که مانع از رفتن مؤمنان به مسجدالحرام مى شوند» (وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و این اشاره به زمانى است که مسلمانان در «مکّه» بودند و حق نداشتند آزادانه در کنار خانه خدا اقامه نماز جماعت کنند و با انواع مزاحمت ها و شکنجه ها رو به رو مى شدند.
و یا اشاره به ممانعت هائى است که بعد از انجام مراسم حج و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مى آوردند.
عجیب این که: این مشرکان آلوده، خود را صاحب اختیار و سرپرست این کانون بزرگ عبادت مى پنداشتند، ولى قرآن اضافه مى کند: «آنها هرگز سرپرستان این مرکز مقدس نبودند» (وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ).
هر چند خود را متولیان و صاحبان اختیار خانه خدا مى پنداشتند، «تنها کسانى حق این سرپرستى را دارند که موحد و پرهیزکار باشند» (إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ).
«ولى غالب آنها از این واقعیت بى خبرند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
گر چه این حکم درباره مسجدالحرام گفته شده است، ولى در واقع شامل همه کانون هاى دینى، مساجد و مراکز مذهبى مى شود. «متولیان» و «متصدیان» آنها باید از پاک ترین، پرهیزکارترین و فعال ترین مردم باشند که این کانون ها را پاک، زنده، مرکز تعلیم، تربیت، بیدارى و آگاهى قرار دهند، نه مشتى افراد کثیف، وابسته، خود فروخته و آلوده، که این مراکز را تبدیل به «دکه تجارتى» و «مرکز تخدیر افکار» و «بیگانگى از حق» سازند.
به عقیده ما اگر مسلمانان همین دستور اسلامى را درباره مساجد و کانون هاى مذهبى اجرا مى کردند امروز جوامع اسلامى شکل دیگرى داشت.


* * *

عجیب تر این که آنها مدعى بودند نماز و عبادتى دارند و به کارهاى احمقانه خود، نعره زدن ها و کف زدن هاى در اطراف خانه خدا، نام نماز مى گذاشتند، بدین رو قرآن اضافه مى کند: «نماز آنها در کنار خانه کعبه، چیزى جز سوت کشیدن و کف زدن نبود» (وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً).
در تاریخ مى خوانیم: گروهى از اعراب در زمان جاهلیت به هنگام طواف خانه کعبه لخت مادرزاد مى شدند، سوت مى کشیدند و کف مى زدند و نام آن را عبادت مى گذاشتند.(7)
و نیز نقل شده: هنگامى که پیامبر در کنار حجر الاسود (رو به سوى شمال مى ایستاد که هم مقابل کعبه باشد و هم بیت المقدس! و) مشغول نماز مى شد، دو نفر از طایفه «بنى سهم» در طرف راست و چپ آن حضرت مى ایستادند یکى صیحه مى کشید و دیگرى کف مى زد، تا نماز پیامبر را مشوش کنند.(8)
در تعقیب این جمله مى گوید: اکنون که همه کارهاى شما حتى نماز و عبادتتان این چنین ابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتید «پس بچشید عذاب الهى را به خاطر این کفرتان» (فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
 


* * *


1 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 151، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحه 166 و جلد 35، صفحات 320 و 323 و جلد 37، صفحات 136، 162، 166، 167، 173، 174 و 175 ـ «کافى»، جلد 8، صفحه 57، دار الکتب الاسلامیة (در اخبار و روایات، نام شخص مزبور «نعمان بن حارث فهرى»، «حارث بن عمرو فهرى»، «حارث بن نعمان فهرى»، «عمرو بن حارث فهرى»، اعرابى و... گفته شده است).
2 ـ شرح بیشتر درباره حدیث فوق و مدارک فراوانى که از کتب اهل سنت براى آن داریم در ذیل آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع» در آغاز سوره «معارج» به خواست خداوند بزرگ خواهد آمد.
3 ـ بقره، آیه 201.
4 ـ انبیاء، آیه 107.
5 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، حکمت 88 ـ «بحار الانوار»، جلد 75، صفحه 67 و جلد 90، صفحه 284 و همچنین صفحات 279 و 281 (مشابه حدیث) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 16، صفحه 68، چاپ آل البیت (مشابه حدیث) ـ «کنز العمال»، جلد 1، صفحه 479، مؤسسة الرسالة بیروت، لبنان ـ «درّ المنثور»، جلد 3، صفحه 182، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ «مسند احمد»، جلد 4، صفحات 393 و 403، دار صادر بیروت ـ «سنن ترمذى»، جلد 4، صفحه 334، دار الفکر بیروت، طبع دوم، 1403 هـ ق.
6 ـ «اقبال الأعمال» سیّد بن طاوس، صفحه 707، دار الکتب الاسلامیة، 1367 هـ ق و سایر کتب ادعیه.
7 ـ «مستدرک الوسائل»، جلد 9، صفحه 408، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 97 و جلد 18، صفحه 160 و جلد 35، صفحات 292 و 301 و جلد 80، صفحه 169.
8 ـ «مواقف الشیعه» احمدى میانجى، جلد 3، صفحه 378، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع اول، 1416 هـ ق ـ «المیزان»، جلد 9، صفحه 857 انتشارات جامعه مدرسین قم ـ «درّ المنثور»، جدل 3، صفحه 183، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای