اسیران جنگى
فهرست موضوعات
جستجو 


در آیات گذشته قسمت هاى مهمى از احکام جهاد و درگیرى با دشمنان بیان شد، در آیات مورد بحث با ذکر قسمتى از احکام اسراى جنگى این بحث تکمیل مى شود; زیرا جنگ ها معمولاً با مسأله گرفتن اسیر توأمند، و طرز رفتار با اسراى جنگى از نظر جنبه هاى انسانى و هم چنین هدف هاى جهاد، فوق العاده اهمیت دارد.
نخستین مطلب مهمى را که در این زمینه بیان مى کند، این است که مى فرماید: «هیچ پیامبرى حق ندارد اسیران جنگى داشته باشد، تا به اندازه کافى جاى پاى خود را در زمین محکم کند، و ضربه هاى کارى و اطمینان بخش بر پیکر دشمن وارد سازد» (ما کانَ لِنَبِیّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتّى یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ).
«یُثْخِنَ» از ماده «اثخان» و از ریشه «ثِخَن» (بر وزن شِکَن) در اصل، به معنى ضخامت، غلظت و سنگینى آمده است، سپس به همین مناسبت به پیروزى و غلبه آشکار و قوت و قدرت و شدت اطلاق شده است.
گروهى از مفسران «حَتّى یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ» را به معنى مبالغه و شدت در کشتار دشمن گرفته، مى گویند:
معنى این جمله این است که: گرفتن اسیران جنگى باید بعد از کشتار فراوان دشمن باشد، ولى با توجه به کلمه فِی الأَرْضِ: «در زمین» و با توجه به ریشه این لغت، که به معنى شدت و غلظت است، روشن مى شود معنى اصلى جمله چنین نیست.
بلکه منظور اصلى، تفوق کامل بر دشمن و نشان دادن قوت، قدرت و محکم کردن سیطره خود بر منطقه است.
ولى از آنجا که گاهى در هم کوبیدن و کشتار دشمن، سبب تحکیم موقعیت مسلمانان مى شود، مى تواند یکى از مصادیق این جمله در شرایط خاصى، کشتار دشمن بوده باشد، نه مفهوم اصلى جمله!
به هر حال، آیه مورد بحث، مسلمانان را به یک نکته حساس جنگى توجه مى دهد، و آن این که:
هیچ گاه مسلمانان پیش از شکست کامل دشمن، نباید به فکر گرفتن اسیر باشند; زیرا چنان که از پاره اى از روایات استفاده مى شود، بعضى از مسلمانان تازه کار در میدان «بدر» سعى داشتند دشمن را تا ممکن است اسیر کنند; براى این که طبق معمول جنگ هاى آن روز، پس از خاتمه جنگ، مبلغ قابل ملاحظه اى به نام «فِدْیَه» یا «فِداء» مى گرفتند و اسیران را در مقابل آن آزاد مى کردند.(1)
این کار ممکن است بعضى از مواقع کار خوبى محسوب شود، ولى قبل از اطمینان کامل از شکست دشمن ،کار خطرناکى است; زیرا مشغول شدن به گرفتن اسیران و بستن دستهاى آنها و انتقال آنان به یک محل مناسب در بسیارى از اوقات، جنگجویان را از اصل هدف جنگ باز مى دارد، و چه بسا به «دشمن زخم خورده» امکان مى دهد، حملات خود را تشدید و جنگجویان را در هم بکوبند.
همان گونه که در حادثه «جنگ احد» توجه به جمع آورى غنائم گروهى از مسلمانان را به خود مشغول ساخت، و دشمن از فرصت استفاده کرد و ضربه نهائى خود را بر آنها وارد کرد!
بنابراین، گرفتن اسیر، تنها در صورتى مجاز است که اطمینان کامل از پیروزى بر دشمن حاصل شود، در غیر این صورت باید با ضربات قاطع، کوبنده و پى در پى قدرت و نیروى دشمن مهاجم را از کار بیندازد.
اما به محض حصول اطمینان از این موضوع، هدف انسانى ایجاب مى کند دست از کشتن بردارند و به اسیر کردن قناعت کنند.
این دو نکته مهم «نظامى» و «انسانى» در آیه فوق در عبارت کوتاهى بیان شده است.
سپس آن گروه که بر خلاف این دستور رفتار کردند را مورد ملامت قرار داده، مى فرماید: «شما تنها به فکر جنبه هاى مادى هستید و متاع ناپایدار دنیا را مى خواهید، در حالى که خداوند سراى جاویدان و سعادت همیشگى را براى شما مى خواهد» (تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ الآْخِرَةَ).
«عَرَض» به معنى «امور ناپایدار» است و از آنجا که سرمایه هاى مادى این جهان پایدار نمى مانند «عَرَضَ الدُّنْیا» به آنها گفته شده.
البته همان طور که گفتیم، توجه به جنبه هاى مادى اسیران جنگى و غفلت از اهداف نهائى، یعنى پیروزى بر دشمن، نه تنها به سعادت و پاداش اخروى لطمه مى زند، که از نظر زندگى این جهان، سربلندى، عزت و آرامش نیز زیان بخش است، و هرگز نباید به خاطر منافع آنى و زودگذر، منافع مستمر آینده را به خطر افکند!
و در پایان آیه مى فرماید: دستور فوق در واقع آمیخته اى از «عزت و پیروزى» و «حکمت و تدبیر» است، چون از ناحیه خداوند صادر شده «و خداوند عزیز و حکیم است» (وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ).


* * *

در آیه بعد، بار دیگر به ملامت و توبیخ کسانى که براى تأمین منافع زود گذر مادى، مصالح مهم اجتماعى را به خطر افکندند، پرداخته، مى فرماید: «اگر فرمان سابق خدا نبود، عذاب و کیفر بزرگى به خاطر اسیرانى که گرفتید به شما مى رسید» (لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ).
درباره جمله «لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ» مفسران، احتمالات گوناگونى داده اند، ولى آنچه مناسب تر با تفسیر مجموع آیه است، این است که:
اگر نه این بود که خداوند از پیش مقرر داشته، تا حکمى را به وسیله پیامبرش براى بندگان بیان نکرده، آنها را مجازات نکند، شما را به خاطر این که به دنبال گرفتن اسیران به منظور جلب منافع مادى رفتید و موقعیت ارتش اسلام و پیروزى نهائى آن را به خطر افکندید، سخت کیفر مى داد، ولى همان گونه که در آیات دیگر قرآن تصریح شده، «سنت پروردگار این است که نخست احکام را تبیین مى کند سپس متخلفین را کیفر مى دهد» مانند: «وَ ما کُنّا مُعَذِّبِیْنَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً».(2)


* * *

در آیه بعد اشاره به یکى دیگر از احکام اسیران جنگى یعنى مسأله گرفتن «فِداء» شده است.
به طورى که در بعضى از روایات که در «شأن نزول» آیات مورد بحث وارد شده، مى خوانیم: بعد از پایان جنگ «بدر» و گرفتن اسیران جنگى و پس از آن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد: دو نفر از اسیران خطرناک «عقبة» و «نضر» را گردن بزنند، گروه انصار به وحشت افتادند که نکند این دستور درباره سایر اسیران اجرا شود (و از گرفتن فدأ محروم بمانند) به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) عرض کردند:
ما هفتاد نفر را کشته و هفتاد نفر را اسیر کردیم و اینها از قبیله تو و اسیران تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنها «فِداء» بگیریم (پیامبر(صلى الله علیه وآله) در انتظار نزول وحى آسمانى در این باره بود) آیات مورد بحث نازل شد و اجازه گرفتن «فِداء» در مقابل آزادى اسیران را داد.(3)
و نیز در روایتى نقل شده: بیشترین مبلغى که براى آزادى اسیران تعیین شده بود، چهار هزار درهم و کمترین مبلغ هزار درهم بود. هنگامى که این موضوع به گوش قریش رسید، یکى پس از دیگرى مبلغ «فِداء» را فرستادند تا اسیران خود را آزاد کنند.
عجیب این که: داماد پیامبر(صلى الله علیه وآله) «ابوالعاص» نیز در میان اسیران بود، دختر پیامبر(صلى الله علیه وآله) یعنى «زینب» همسر «ابوالعاص» گردن بندى را که «خدیجه» در عروسى اش به او داده بود به عنوان «فداء» نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستاد.
هنگامى که چشم پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گردن بند افتاد، خاطره «خدیجه»، آن زن فداکار و مجاهد در نظرش مجسم شد، فرمود:
خدا رحمت کند «خدیجه» را، این گردن بندى است که جهیزیه دخترم «زینب» قرار داد (و طبق بعضى دیگر از روایات به احترام خدیجه از پذیرفتن گردن بند خوددارى کرد، و براى رعایت حقوق مسلمانان موافقت آنها را در این کار جلب نمود).(4)
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) «ابوالعاص» را آزاد کرد، به شرط این که: دخترش «زینب» را (که قبل از اسلام به همسرى «ابوالعاص» در آورده بود) به «مدینه» نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) بفرستد، او نیز این شرط را پذیرفت و بعداً هم به آن وفا کرد.(5)


* * *

به هر حال، آیه فوق به مسلمانان اجازه مى دهد از این غنیمت جنگى (یعنى مبلغى را که در برابر آزادى اسیران مى گرفتند) استفاده کنند، مى فرماید: «از آنچه به غنیمت گرفته اید، حلال و پاکیزه بخورید و بهره گیرید» (فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّباً).
این جمله ممکن است معنى وسیعى داشته باشد، و علاوه بر موضوع «فِداء» سایر غنائم را نیز شامل شود.
سپس به آنها دستور مى دهد: «تقوا را پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللّهَ).
اشاره به این که مباح بودن این گونه غنائم نباید سبب شود، هدف مجاهدین در میدان جهاد جمع غنیمت و یا گرفتن اسیر به خاطر «فِداء» باشد.
و اگر در گذشته چنین نیات زشتى در دل داشتند، بیرون کنند، و نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش مى دهد، مى فرماید: «خداوند غفور و رحیم است» (إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ).


* * *

مسأله مهم دیگرى که در مورد اسیران جنگى وجود دارد موضوع اصلاح، تربیت و هدایت آنها است، این موضوع در مکتب هاى مادى ممکن است مطرح نباشد، ولى در جهادى که براى آزادى و اصلاح انسان ها و تعمیم حق و عدالت صورت مى گیرد، حتماً مطرح است.
لذا در چهارمین آیه مورد بحث به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد که اسیران را با بیان دلگرم کننده اى به سوى ایمان و اصلاح روش خود دعوت و تشویق کند، مى فرماید: «اى پیامبر! به اسیرانى که در دست شما هستند بگو: اگر خداوند در دل هاى شما خیر و نیکى بداند بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما مى بخشد» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ الأَسْرى إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ).
منظور از کلمه «خَیْراً» در جمله «إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْراً» همان ایمان و پذیرش اسلام است و منظور از «خَیْراً» در جمله بعد، پاداش هاى مادى و معنوى است که در سایه اسلام و ایمان عاید آنها مى شود، و به مراتب بالاتر از مبلغى است که به عنوان «فِداء» پرداخته اند.
علاوه بر این پاداش ها، لطف دیگرى نیز درباره شما کرده «و گناهانى را که در سابق و قبل از پذیرش اسلام مرتکب شدید، مى بخشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ).


* * *

و از آنجا که ممکن بود بعضى از اسیران از این برنامه سوء استفاده کنند و با اظهار اسلام به قصد خیانت و انتقامجوئى در صفوف مسلمانان در آیند، در آیه بعد هم به آنها اخطار مى کند، و هم به مسلمانان هشدار مى دهد، مى فرماید: «و اگر بخواهند به تو خیانت کنند چیز تازه اى نیست، آنها پیش از این هم به خدا خیانت کردند» (وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ).
چه خیانتى از این بالاتر که نداى فطرت را نشنیده گرفته و حکم عقل را پشت سر انداختند، و براى خدا شریک و شبیه قائل شدند، و آئین خرافى بت پرستى را جانشین توحید ساختند.
ولى اینها نباید فراموش کنند که: «خداوند تو و یارانت را بر آنها پیروز کرد» (فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ).
در آینده نیز اگر راه خیانت را بپویند به پیروزى نخواهند رسید، باز هم گرفتار شکست خواهند شد.
خداوند از نیات آنها آگاه است و دستوراتى را که درباره اسیران داده است بر طبق حکمت مى باشد; زیرا «خداوند علیم و حکیم است» (وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ).
در تفسیرهاى شیعه و اهل سنت، در ذیل دو آیه فوق، نقل شده که: گروهى از انصار از پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجازه خواستند از عباس عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در میان اسیران «بدر» بود ـ به احترام آن حضرت ـ فدیه گرفته نشود، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: وَ اللّهِ لا تَذَرُونَ مِنْهُ دِرْهَماً: «به خدا سوگند، حتى از یک درهم آن نیز صرف نظر نکنید». (اگر گرفتن فداء قانون خدا است باید درباره همه ـ حتى عموى من ـ اجرا شود، و فرقى میان او و سایرین نباشد).
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «عباس» فرمود: از طرف خودت و فرزند برادرت (عقیل بن أبى طالب) باید فداء دهى.
عباس (که علاقه خاصى به مال داشت) گفت: اى محمّد! مى خواهى مرا چنان فقیر کنى که دست پیش روى طایفه قریش دراز کنم؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: از همان ذخیره اى که نزد همسرت «ام الفضل» گذاردى و گفتى: اگر من در میدان جنگ کشته شدم، این مال را مخارج خود و فرزندانت قرار ده، فدیه را بپرداز!
عباس از این موضوع سخت در تعجب فرو رفت.
گفت: چه کسى این خبر را به تو داده؟ (در حالى که کاملاً محرمانه بوده است).
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: جبرئیل از طرف خداوند.
عباس گفت: سوگند به کسى که محمّد(صلى الله علیه وآله) به آن سوگند یاد مى کند، هیچ کس جز من و همسرم از این راز آگاهى نداشت، سپس گفت: «أَشْهَدُ أَنَّک رَسُولُ اللّهِ» و مسلمان شد.
همه اسیران «بدر»، پس از آزادى به «مکّه» باز گشتند، جز «عباس»، «عقیل» و «نَوفل» که قبول اسلام کردند، در «مدینه» ماندند، و آیات فوق اشاره به وضع آنها مى کند.(6)
در مورد اسلام آوردن «عباس» در بعضى از تواریخ چنین آمده که: پس از قبول اسلام به «مکّه» بازگشته، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به وسیله نامه از توطئه هاى مشرکان آگاه مى ساخت سپس قبل از سال هشتم هجرت (سال فتح «مکّه») به «مدینه» هجرت نمود.
در کتاب «قرب الاسناد» از امام باقر(علیه السلام) از پدرش امام سجاد(علیه السلام) چنین نقل شده: روزى اموال قابل ملاحظه اى نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) رو به «عباس» کرده، فرمود:
عبایت را بگشا، و قسمتى از این مال را برگیر.
«عباس» چنین کرد، سپس پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
این از همان است که خداوند فرموده، و آیه «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ...» را تلاوت کرد.(7)
اشاره به این که وعده خدا راجع به جبران اموالى که از شما گرفته شده هم اکنون عملى شد.
و از این حدیث معلوم مى شود پیامبر(صلى الله علیه وآله) در صدد بود اسیرانى را که اسلام آوردند به نحو احسن تشویق و اموالى را که پرداخته اند به طرز بهترى جبران کند.
 


* * *


1 ـ «بحار الانوار»، جلد 19، صفحه 239.
2 ـ اسراء، آیه 15.
3 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 136، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 19، صفحه 260 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 1، صفحه 270، مؤسسه دار الکتاب، قم، 1404 هـ ق.
4 ـ چنان که در «کامل ابن اثیر»، جلد 2، صفحه 134 آمده است: «فَلَمّا رَءاها رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)رَقَّ لَها رِقَّةً شَدِیْدَةً وَ قالَ: اِنْ رَأَیْتُمْ أَنْ تُطْلِقُوا لَها أَسِیْرَها، وَ تَرُدُّوا عَلَیْهَا الَّذِى لَها، فَافْعَلُوا، فَأَطْلَقُوا لَها أَسِیْرَها وَ رَدُّوا الْقَلادَةَ» ـ «نیل الاوطار»، جلد 8، صفحه 144، دار الجلیل بیروت ـ «تحف العقول»، صفحه 455، انتشارات جامعه مدرسین، طبع دوم، 1363 هـ ق، تحقیق: على اکبر غفارى ـ «بحار الانوار»، جلد 19، صفحه 349 ـ «مناقب اهل بیت» مولى حیدر شیروانى، صفحه 444، مطبعه منشورات اسلامیة، 1414 هـ ق، تحقیق: شیخ محمد الحسون ـ «درّ المنثور»، جلد 3، صفحه 204، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
5 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 9، صفحه 139، انتشارات جامعه مدرسین ـ «بحار الانوار»، جلد 19، صفحه 241 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث.
6 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 168، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «کافى»، جلد 8، صفحه 202، دار الکتب الاسلامیة ـ تفسیر «قرطبى» و تفسیر «المنار»، ذیل آیه مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحات 105 و 130 و جلد 19، صفحات 241، 258، 265، 273، 274، 301، 302 و 311.
7 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 168، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 19، صفحات 265 و 286 و جلد 22، صفحه 284 ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 2، صفحه 69، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق ـ «قرب الإسناد»، صفحه 12، انتشارات کتابخانه نینوى، تهران.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای