سوره توبه
فهرست موضوعات
جستجو 


این سوره، در«مدینه» نازل شده و داراى 129 آیه است

 

چند نکته:

قبل از ورود به تفسیر سوره ، توجه به چند نکته لازم است:

1. نام های این سوره

مفسران برای این سوره نام های زیادی که بالغ بر «ده» نام می شود ، ذکر کرده اند ، که از همه معروف تر «برائت» ، «توبه» و «فاضحه» است ، و هر یک از این نام ها دلیل روشنی دارد ، نام «برائت» به این جهت بر این سوره گذارده شده که آغاز آن برائت و بیزاری خداوند از مشرکان پیمان شکن است. 

و «توبه» به این خاطر است که در این سوره سخن از «توبه» فراوان به میان آمده ، و نامگذاری به «فاضحه» به جهت آن است که آیات مختلفی از آن موجب رسوائی و فضاحت منافقان و پرده برداری از روی اعمالشان بوده است.

* * *

2 ـ تاریخچه نزول سوره
 
این سوره آخرین سوره یا از آخرین سوره هائى است که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مدینه» نازل گردیده، و همان گونه که گفتیم داراى 129 آیه است.
آغاز نزول آن را در سال نهم هجرت مى دانند، و مطالعه آیات سوره نشان مى دهد: قسمتى از آن پیش از جنگ «تبوک»، و قسمتى به هنگام آمادگى براى جنگ، و بخش دیگرى از آن پس از مراجعت از جنگ نازل شده است.
از آغاز سوره تا آیه 28 قبل از فرا رسیدن مراسم حج نازل گردیده، و همان طور که شرح آن به خواست خدا خواهد آمد، آیات آغاز این سوره که پیرامون وضع باقیمانده مشرکان بود در مراسم حج به وسیله امیر مؤمنان على(علیه السلام) به مردم ابلاغ شد.

* * *

3 ـ محتواى سوره توبه
  
از آنجا که این سوره به هنگام اوج گرفتن اسلام در جزیره عرب و پس از در هم شکسته شدن آخرین مقاومت مشرکان، نازل گردیده، محتواى آن داراى اهمیت ویژه و فرازهاى حساسى است.
الف ـ قسمت مهمى از آن پیرامون باقیمانده مشرکان و بت پرستان و قطع رابطه با آنها، و الغاء پیمان هائى است که با مسلمانان داشتند (به خاطر نقض مکرر این پیمان ها از طرف آنان) تا بقایاى بت پرستى براى همیشه از محیط اسلام بر چیده شود.
ب ـ و از آنجا که با گسترش اسلام و در هم شکسته شدن صفوف دشمنان، عده اى تغییر چهره داده، خود را در صفوف مسلمانان جاى دادند، تا در فرصت مناسب به اسلام ضربه کارى زنند، قسمت مهم دیگرى از این سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن مى گوید، و به مسلمانان شدیداً هشدار مى دهد و نشانه هاى منافقان را بر مى شمرد.
ج ـ بخش دیگرى از این سوره پیرامون اهمیت جهاد در راه خدا است; زیرا در این موقع حساس غفلت از این موضوع حیاتى باعث ضعف و عقب نشینى و یا شکست مسلمانان مى شد.
د ـ بخش مهم دیگرى از این سوره به عنوان تکمیل بحث هاى گذشته از انحراف اهل کتاب (یهود و نصارى) از حقیقت توحید، و انحراف دانشمندانشان از وظیفه رهبرى و روشنگرى سخن مى گوید.
هـ ـ و نیز در آیات دیگرى به تناسب بحث هاى مربوط به جهاد، مسلمانان را به اتحاد و فشردگى صفوف دعوت مى کند و متخلفین یعنى افراد سست و تنبلى که به بهانه هاى مختلف شانه از زیر بار وظیفه جهاد تهى مى کردند شدیداً سرزنش و ملامت و به عکس از مهاجرین نخستین و سایر مؤمنان راستین مدح و ستایش مى کند.
و ـ و از آنجا که جامعه گسترده اسلامى در آن روز نیازهاى مختلفى پیدا کرده بود، که مى بایست برطرف گردد، به همین مناسبت بحثى از زکات، و پرهیز از تراکم و کنز ثروت، و لزوم تحصیل علم، و وجوب تعلیم افراد نادان را یاد آور مى شود.
ز ـ علاوه بر مباحث فوق، مباحث دیگرى مانند داستان هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مسأله ماه هاى حرام که جنگ در آن ممنوع است، موضوع گرفتن جزیه از اقلیت ها و امثال آن به تناسب مطرح گردیده است.

* * *

4 ـ چرا این سوره «بسم اللّه» ندارد؟
 
پاسخ این سؤال را چگونگى شروع این سوره به ما مى دهد; زیرا این سوره در واقع با اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن، و اظهار برائت و بیزارى و پیش گرفتن یک روش محکم و سخت در مقابل آنان آغاز شده است، و روشنگر خشم خداوند نسبت به این گروه است و با «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ» که نشانه صلح و دوستى و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خدا است، تناسب ندارد.
این موضوع در روایتى از على(علیه السلام) نقل شده است.(1)
گروهى نیز معتقدند: چون این سوره در حقیقت دنباله سوره «انفال» است; زیرا در سوره «انفال» پیرامون پیمان ها سخن گفته شده، و در این سوره پیرامون الغاى پیمان هاى پیمان شکنان بحث شده، لذا «بسم اللّه» در میان این دو ذکر نشده است.
روایتى نیز در این باره از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(2)
و هیچ مانعى ندارد که علت ترک «بسم اللّه» هر دو موضوع باشد، که به یکى در روایت نخست و به دیگرى در روایت دوم اشاره شده است.

* * *


1 ـ مرحوم «طبرسى» از على(علیه السلام) چنین نقل مى کند: «لَمْ یَنْزِلْ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ عَلى رَأْسِ سُورَةِ بَرائَة، لاَِنَّ بِسْمِ اللّهِ لِلأَمانِ وَ الرَّحْمَةِ وَ نَزَلَتْ بَرائَةٌ لِرَفْعِ الأَمانِ بِالسَّیْفِ»! ـ «مجمع البیان»، ابتداى سوره «توبه» ـ «مستدرک الوسائل»، جلد 4، صفحه 229، آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 82، صفحه 53،2
و جلد 90، صفحه 145 ـ «سعد السعود»، صفحات 71 و 72، انتشارات دار الذخائر، قم.
2 ـ مرحوم «طبرسى» از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل مى کند که فرمود: «الأَنْفالُ وَ الْبَرائَةُ واحِدٌ» ـ «مجمع البیان»، ابتداى سوره «توبه» ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 176، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 277 ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 2، صفحه 73، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق.

 
 


5 ـ فضیلت تلاوت این سوره
 
در روایات اسلامى اهمیت خاصى به تلاوت این سوره و سوره «انفال»، داده شده است. از جمله در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود:
مَنْ قَرَأَ بَرائَةً وَ الأَنْفالَ فِى کُلِّ شَهْر لَمْ یَدْخُلْهُ نِفاقٌ أَبَداً وَ کانَ مِنْ شِیْعَةِ أَمِیْرِ الْمُؤْمِنِیْنَ حَقّاً:
«کسى که سوره برائت و انفال را در هر ماه بخواند روح نفاق در او داخل نمى شود و از پیروان راستین على(علیه السلام) خواهد بود».(1)
بارها گفته ایم اهمیت فوق العاده اى که در روایات به خواندن سوره هاى مختلف داده شده، نه به این معنى است که خواندن بدون اندیشه و عمل سبب میشود که به طرز خارق العاده اى این آثار آشکار شود، و فى المثل کسى که الفاظ برائت و انفال را بدون کمترین فهم معنى آنها بخواند از نفاق بیگانه و در صف شیعیان راستین قرار خواهد گرفت.
بلکه اینها در حقیقت اشاره به محتواى سوره و اثر سازنده آن در تربیت فرد و اجتماع است، که آن هم بدون فهم معنى و آمادگى براى عمل ممکن نیست.
و از آنجا که صفوف مؤمنان راستین و منافقان و خطوط اصلى زندگى آنان در این دو سوره به طرز واضحى مشخص شده، و براى آنها که مرد عملند، نه سخن، راه را کاملاً روشن ساخته است، بنابراین تلاوت آنها به ضمیمه فهم محتوا و پیاده کردن آن در زندگى، این اثر فوق العاده را دارد و آنها که به قرآن و آیات نورانیش همانند یک افسون مى نگرند در حقیقت از روح این کتاب تربیتى و انسان ساز بیگانه اند.
اهمیت نکات مختلفى که در این سوره به آن اشاره شده بقدرى زیاد است که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده:
«سوره برائت و توحید با هفتاد هزار صف از صفوف ملائکه بر من نازل گردید و هر کدام اهمیت این دو سوره را توصیه مى کردند»!(2)

* * *


1 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 250، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 4، صفحات 339 و 340، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 277 و جلد 94، صفحه 133.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 5، صفحه 1، ذیل آیه مورد بحث ـ «بحوث فى تاریخ القرآن»، صفحه 48، انتشارات جامعه مدرسین، طبع اول، 1420 هـ ق ـ تفسیر «ابى السعود»، پایان تفسیر سوره «توبه» ـ تفسیر «بیضاوى»، پایان تفسیر سوره «توبه» ـ تفسیر «کشاف»، پایان سوره «توبه».

 



6 ـ درک یک واقعیت تاریخى
 
 تقریباً تمام مفسران و مورخان اتفاق نظر دارند هنگامى که این سوره ـ یا آیات نخستین آن ـ نازل شد و پیمان هائى را که مشرکان با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) داشتند لغو کرد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) براى ابلاغ این فرمان آن را به «ابوبکر» داد تا در موقع حج در «مکّه» براى عموم مردم بخواند.
سپس آن را گرفت و به على(علیه السلام) داد و على(علیه السلام) مأمور ابلاغ آن گردید و در مراسم حج به همه مردم ابلاغ کرد.
گر چه جزئیات و شاخ و برگ آن را متفاوت نقل کرده اند ولى توجه به چند نکته زیر مى تواند حقیقتى را براى ما روشن سازد:
الف ـ «احمد حنبل» پیشواى معروف اهل سنت در کتاب «مسند» خود از «ابن عباس» چنین نقل مى کند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) فلان شخص را (منظور «ابوبکر» است که از روایات آینده روشن مى شود) فرستاد و سوره «توبه» را به او داد (تا به مردم به هنگام حج ابلاغ کند).
سپس على(علیه السلام) را به دنبال او فرستاد و آن را از او گرفت و فرمود: لا یَذْهَبُ بِها اِلاّ رَجُلٌ مِنِّى وَ أَنَا مِنْهُ: «ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسى باید باشد که او از من است و من از اویم».(1)
ب ـ و نیز در همان کتاب از «انس بن مالک» نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) سوره «برائت» را با «ابوبکر» فرستاد اما هنگامى که به «ذى الحُلَیْفَه» (نام دیگرش مسجد شجره است که در یک فرسخى «مدینه» قرار دارد) رسید فرمود:
لا یُبَلِّغُها اِلاّ أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِى فَبَعَثَ بِها مَعَ عَلِىٍّ: «این سوره را جز خودم یا کسى که از خاندان من است نباید ابلاغ کند. سپس آن را با على(علیه السلام)فرستاد».(2)
ج ـ و نیز در همان کتاب به سند دیگر از على(علیه السلام) نقل مى کند پیامبر(صلى الله علیه وآله)هنگامى که سوره «برائت» را با او فرستاد على(علیه السلام) عرض کرد اى پیامبر خدا! من خطیب و سخنور نیستم، پیامبر فرمود چاره اى جز این نیست، یا من آن را باید ببرم یا تو.
على(علیه السلام) گفت: اکنون که چنین است من مى برم. پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
اِنْطَلِقْ فَاِنَّ اللّهَ یُثَبِّتُ لِسانَکَ وَ یَهْدِى قَلْبَکَ: «برو که خداوند زبان تو را ثابت مى دارد و قلب تو را هدایت مى کند».
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستش را بر دهان على(علیه السلام)گذارد (تا به برکت آن زبانش گویا و فصیح گردد).(3)
د ـ «نسائى» پیشواى مشهور اهل سنت در کتاب «خصائص» از «زید بن یُثَیْع» از على(علیه السلام) چنین نقل مى کند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) سوره «برائت» را با «ابوبکر» به سوى اهل «مکّه» فرستاد، سپس او (على(علیه السلام)) را به دنبال وى اعزام داشت و گفت: نامه را از او بگیر و به سوى «مکّه» برو.
على(علیه السلام) در راه به «ابوبکر» رسید، نامه را از او گرفت، «ابوبکر» محزون بازگشت و به پیامبر عرض کرد:
أُنْزِلَ فِىَّ شَىْءٌ؟: «آیا درباره من آیه اى نازل شده»؟ (که مرا از این کار عزل کردى).
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نه، اِلاّ أَنِّى أُمِرْتُ أَنْ أُبَلِّغَهُ أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِى: «من مأمور شدم یا خودم آن را ابلاغ کنم یا مردى از خاندانم آن را ابلاغ کند».(4)
هـ ـ و نیز به سند دیگر از «عبداللّه ابن رقیم» چنین نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)سوره «برائت» را با «ابوبکر» فرستاد، هنگامى که قسمتى از راه را پیمود، على(علیه السلام)را فرستاد، سوره را از او گرفت و آن را با خود (به «مکّه») برد.
«ابوبکر» در دل یک نوع ناراحتى احساس کرد (به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد) پیامبر فرمود: «لا یُؤَدِّى عَنِّى اِلاّ أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّى».(5)
و ـ دانشمند معروف «ابن کثیر» در تفسیر خود از «احمد حنبل» از «حنش» از على(علیه السلام) چنین نقل مى کند، هنگامى که ده آیه از سوره «برائت» بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل شد، «ابوبکر» را خواند و او را براى تلاوت این آیات براى اهل «مکّه» مبعوث نمود.
سپس به دنبال من فرستاد، و فرمود: به دنبال «ابوبکر» برو، هر کجا به او رسیدى نامه را از او بگیر...
«ابوبکر» به سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بازگشت، و پرسید: آیا درباره من چیزى نازل شده؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نه، «وَ لکِنْ جِبْرَئِیْلُ جائَنِى فَقالَ لَنْ یُؤَدِّى اِلاّ أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ».(6)
ز ـ عین همین مضمون را «ابن کثیر» از «زید بن یُثَیْع» نقل کرده است.(7)
ح ـ و نیز همان دانشمند اهل سنت این حدیث را به سند دیگر از «ابوجعفر محمد بن على بن حسین بن على» (امام باقر)(علیه السلام)، در تفسیر خود آورده است.(8)
ط ـ علامه «ابن اثیر» دانشمند دیگر اهل سنت در «جامع الاصول» از «ترمذى» از «انس بن مالک» چنین نقل کرده است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) سوره «برائت» را با «ابوبکر» فرستاد، سپس او را خواست و فرمود: لا یَنْبَغِى لاِ َحَد أَنْ یُبَلِّغَ هذِهِ اِلاّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِى، فَدَعا عَلِیّاً فَأَعْطاهُ اِیّاها: «براى هیچ کس سزاوار نیست این سوره را ابلاغ کند مگر مردى از خاندانم، سپس على(علیه السلام) را خواست و سوره را به او داد».(9)
ى ـ «محب الدین طبرى» اهل سنت در کتاب «ذخائر العقبى» از «ابوسعید» ی «ابوهریرة» چنین نقل مى کند: رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) «ابوبکر» را مأمور نظارت بر امر حج کرد هنگامى که به سرزمین «ضَجْنان» رسید، صداى شتر على(علیه السلام) را شنید، آن را شناخت، و به سراغ او آمده و گفت: براى چه آمدى؟
گفت: خیر است، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سوره «برائت» را با من فرستاده است، هنگامى که «ابوبکر» بازگشت (و از تغییر این رسالت اظهار نگرانى کرد) پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: لا یُبَلِّغُ عَنِّى غَیْرِى أَوْ رَجُلٌ مِنِّى یَعْنِى عَلِیّاً: «هیچ کس از طرف من جز خودم نباید ابلاغ کند، مگر کسى که از من است، منظورش على(علیه السلام)بود».(10)
در روایات دیگر تصریح شده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتر مخصوص خود را به على سپرد تا بر آن سوار شود و به «مکّه» برود و این دعوت را ابلاغ کند، در وسط راه هنگامى که «ابوبکر» صداى شتر را شنید شناخت.
این حدیث با آنچه در بالا ذکر شد، در واقع یک مطلب را مى رساند، و آن این که شتر، شتر مخصوص پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که در آن موقع در اختیار على(علیه السلام) قرار داده بود، زیرا مأموریت او مأموریت مهمى بود.
در بسیارى دیگر از کتب معروف اهل سنت این حدیث گاهى به صورت مسند، و گاهى به صورت مرسل نقل شده است، و از احادیثى است که هیچ کس در اصل آن ایرادى ندارد.
مطابق بعضى از روایات که از طرق اهل تسنن وارد شده «ابوبکر» پس از آن که از منصب ابلاغ این آیات عزل شد، به عنوان امیر الحاج به «مکّه» آمد، و بر امر حج نظارت داشت.
 

* * *


1 ـ «مسند احمد»، جلد 1، صفحه 331، دار صادر بیروت، 6 جلدى.
2 ـ «مسند احمد»، جلد 3، صفحه 212، دار صادر بیروت، 6 جلدى.
3 ـ «مسند احمد»، جلد 1، صفحه 150، دار صادر بیروت، 6 جلدى.
4 ـ «خصائص نسائى»، صفحه 28 (صفحات 91 و 92، مکتبة نینوى الحدیثة، تحقیق: محمّد هادى امینى).
5 ـ «خصائص نسائى»، صفحه 28 (صفحات 91 و 92، مکتبة نینوى الحدیثة، تحقیق: محمّد هادى امینى).
6 و 7 و8  -  تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 332 (جلد 2، صفحات 346 و 347، دار المعرفة بیروت، 1412 هـ ق).
9 ـ «جامع الاصول»، جلد 9، صفحه 475 ـ «سنن ترمذى»، جلد 4، صفحه 339، دار الفکر بیروت، طبع دوم، 1403 هـ ق، تحقیق: عبدالرحمن محمّد عثمان.
10 ـ «ذخائر العقبى»، صفحه 69، مکتبة القدسى، لحسام الدین قدسى، از روى نسخه دار الکتب المصریة و نسخه الخزانة التیموریة، 1356 هـ ق.
 

 


 
توضیح و بررسى:
 
 این حدیث به روشنى فضیلت بزرگى را براى على(علیه السلام) اثبات مى کند، ولى متأسفانه مانند سایر احادیثى که از این گونه است، مورد بى مهرى قرار گرفته، و جمعى تلاش و کوشش مى کنند آن را یا به کلى از ارزش بیاندازند، و یا از اهمیت آن بکاهند، و براى این کار راه هائى انتخاب کرده اند!:
1 ـ گاهى مانند، نویسنده «المنار» از میان احادیث مربوط به این قسمت، تنها آن احادیثى را انتخاب کرده اند که درباره نظارت «ابوبکر» بر مراسم حج سخن مى گوید، ولى درباره گرفتن سوره «برائت» از او و گفتارى که پیغمبر(صلى الله علیه وآله)درباره على(علیه السلام) فرمود سکوت اختیار کرده اند!
در حالى که سکوت قسمتى از احادیث از این موضوع، دلیل بر آن نمى شود که آن همه احادیث را که در این باره بحث مى کند، نادیده بگیرند، روش تحقیقى ایجاب مى کند که همه احادیث را مورد توجه قرار دهند، هر چند بر خلاف میل و پیش داورى هاى آنها باشد.
2 ـ زمان دیگرى به تضعیف سند بعضى از احادیث مانند حدیثى که به «سِماک» و «حَنَش» منتهى مى شود، پرداخته اند (همانند همان مفسر مذکور).
در حالى که این حدیث یک طریق و دو طریق ندارد، و راوى آن منحصر به «سِماک» و «حَنَش» نیست، بلکه به طرق متعدد در کتب معتبر آنان آمده است.
3 ـ و زمانى به توجیه هاى شگفت انگیزى درباره متن حدیث پرداخته اند، مثل این که گفته اند: اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مأموریت ابلاغ سوره را به على(علیه السلام) داد، به خاطر این بوده که بنا به عادت عرب لغو پیمان ها باید به وسیله خود شخص یا یکى از خاندان او ابلاغ گردد.
در حالى که:
اولاً ـ در طرق متعددى تصریح شده که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: جبرئیل براى من این دستور را آورده، و یا چنین مأموریتى پیدا کرده ام.
ثانیاً ـ در بعضى از طرق این احادیث که در بالا ذکر شد مى خوانیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: اگر تو این کار را نکنى من خودم باید اقدام به این کار کنم مگر «عباس» عموى پیغمبر یا یکى دیگر از بستگان او در میان مسلمانان وجود نداشتند که اگر على(علیه السلام) نرود باید شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) اقدام به این کار کند؟
ثالثاً ـ براى اصل این موضوع که عادت عرب چنین بوده است هیچ گونه مدرکى ذکر نکرده اند، و چنین به نظر مى رسد: حدس، تخمین و گمانى براى توجیه حدیث فوق، طبق میل خود بوده است.
رابعاً ـ در بعضى از طرق معتبر این حدیث جمله «لا یَذْهَبُ بِها اِلاّ رَجُلٌ مِنِّى وَ أَنَا مِنْهُ» یا مانند آن آمده است که نشان مى دهد: پیامبر على(علیه السلام) را همچون خودش و خویش را همچون او مى دانست (همان مضمونى که در آیه مباهله آمده است).(1)
از آنچه در بالا آوردیم چنین نتیجه مى گیریم: اگر تعصب ها و پیش داورى ها را کنار بگذاریم پیامبر با این کار، برتر بودن مقام على(علیه السلام) را از همه صحابه مشخص ساخته است، «اِنْ هذا اِلاّ بَلاغٌ»!

* * *


1 ـ «مسند احمد»، جلد 1، صفحه 331، دار صادر بیروت، 6 جلدى ـ «المستدرک حاکم نیشابورى»، جلد 3، صفحه 133، دار المعرفة بیروت، 1406 هـ ق، تحقیق: دکتر یوسف مرعشلى ـ «مجمع الزوائد هیثمى»، جلد 9، صفحه 119، دار الکتب العلمیة، بیروت، طبع 1408 هـ ق ـ «سنن کبراى نسائى»، جلد 5، صفحه 113، دار الکتب العلمیة بیروت، طبع اول، 1411 هـ ق و...
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای