کَنْز ممنوع است
فهرست موضوعات
جستجو 


در آیات گذشته، سخن از اعمال شرک آمیز یهود و نصارى بود که براى دانشمندان خود یک نوع الوهیت قائل بودند، آیه مورد بحث مى گوید: آنها نه تنها مقام الوهیت را ندارند بلکه صلاحیت رهبرى خلق را نیز دارا نیستند، بهترین گواه این سخن خلافکارى هاى گوناگون آنها بود.
در اینجا روى سخن را به مسلمانان کرده، مى گوید:
«اى کسانى که ایمان آورده اید! بسیارى از علماى اهل کتاب و راهبان، اموال مردم را به باطل مى خورند، و خلق را از راه خالق باز مى دارند» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیراً مِنَ الأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ).
جالب این که: همان گونه که سیره قرآن است، در اینجا حکم را روى همه دانشمندان یهود و راهبان نبرده، بلکه با تعبیر «کَثِیراً» در حقیقت، اقلیت صالح را استثناء کرده است، و این گونه دقت در سایر آیات قرآن نیز دیده مى شود که در سابق به آن اشاره کرده ایم.
اما این که: آنها چگونه اموال مردم را بیهوده و بدون مجوز و به تعبیر قرآن از طریق «باطل» مى خورند؟ در آیات دیگر کم و بیش به آن اشاره شده و قسمتى هم در تواریخ آمده است.
یکى این که: حقایق تعلیمات آئین مسیح(علیه السلام) و موسى(علیه السلام) را کتمان مى کردند، تا مردم به آئین جدید (آئین اسلام) نگروند، منافع آنها به خطر نیفتد و هدایایشان قطع نشود، چنان که در آیات 41، 79 و 174 سوره «بقره» به آن اشاره شده است.
و دیگر این که: با گرفتن «رشوه» از مردم، حق را باطل و باطل را حق مى کردند و به نفع زورمندان و اقویا، حکم باطل مى دادند، چنان که در آیه 41 سوره «مائده» به آن اشاره شده است.
یکى دیگر از طرق نامشروع درآمدشان این بود که به نام «بهشت فروشى» و یا «گناه بخشى» مبالغ هنگفتى از مردم مى گرفتند و بهشت و آمرزش را که منحصراً در اختیار خداوند است، به مردم مى فروختند که در تاریخ مسیحیت سر و صداى زیادى به پا کرده و بحث ها و جدال هائى برانگیخته است!
و اما جلوگیرى کردنشان از راه خدا روشن است; زیرا آیات الهى را تحریف مى کردند و یا به خاطر حفظ منافع خویش، مکتوم مى داشتند، بلکه هر کس را مخالف مقام و منافع خود مى دیدند، متهم مى ساختند، و با تشکیل «محکمه هاى تفتیش مذهبى» آنها را به بدترین وجهى محاکمه و به شدیدترین وضعى محکوم و مجازات مى نمودند.
به راستى اگر آنها اقدام به چنین کارى نکرده بودند و پیروان خویش را قربانى مطامع و هوس هاى خود نمى ساختند، امروز گروه هاى زیادترى آئین حق، یعنى اسلام را از جان و دل پذیرفته بودند.
بنابراین، به جرأت مى توان گفت: گناه میلیون ها انسان که در ظلمت کفر باقى مانده اند، به گردن آنها است!
هم اکنون نیز دستگاه کلیسا و یهود، براى دگرگون ساختن افکار عمومى مردم جهان درباره اسلام، به چه کارهائى که دست نمى زنند؟! و چه تهمت هاى عجیب و وحشتناکى که نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) روا نمى دارند؟!
این موضوع به قدرى دامنه دار است که جمعى از علماى روشن فکر مسیحى صریحاً به آن اعتراف کرده اند که روش سنتى کلیسا در مبارزه ناجوانمردانه با اسلام، یکى از علل بى خبر ماندن غربى ها از این آئین پاک است.
سپس قرآن به تناسب بحث دنیاپرستى پیشوایان یهود و نصارى، به ذکر یک قانون کلى در مورد ثروت اندوزان پرداخته، مى گوید: «کسانى که طلا و نقره را جمع آورى و پنهان مى کنند و در راه خدا انفاق نمى نمایند، آنها را به عذاب دردناکى بشارت ده»! (وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب أَلیم).
«یَکْنِزُونَ» از ماده «کَنْز» (بر وزن گنج) و به معنى گنج است که در اصل به معنى جمع و جور کردن اجزاء چیزى گفته مى شود. از این رو شتر پر گوشت را «کِنازة اللَّحم» مى نامند. سپس به جمع آورى، نگهدارى و پنهان نمودن اموال و یا اشیاء گران قیمت اطلاق گردیده است.
بنابراین، در مفهوم آن جمع آورى، نگاهدارى و گاهى پنهان کردن نیز افتاده است.
«ذَهَب» به معنى «طلا» و «فِضَّه» به معنى «نقره» است. بعضى از دانشمندان لغت (طبق نقل «طبرسى» در «مجمع البیان») درباره این دو لغت تعبیر جالبى کرده اند و گفته اند:
این که: به «طلا»، «ذهب» گفته مى شود، براى آن است که به زودى از دست مى رود و بقائى ندارد (ماده «ذَهاب» در لغت به معنى رفتن است).
و این که به «نقره»، «فضه» گفته مى شود به خاطر آن است که به زودى پراکنده و متفرق مى گردد («اِنفِضاض» در لغت به معنى پراکندگى است) و براى پى بردن به چگونگى حال این گونه ثروت ها همین نامگذارى آنها کافى است!
از آن روز که جامعه هاى انسانى شکل گرفت، مسأله مبادله فرآورده هاى مختلف در میان انسان ها رواج داشت، هر کس مازاد احتیاجات خود را از فراورده هاى کشاورزى و دامى و غیر آن در معرض فروش قرار مى داد.
در آغاز مبادله ها، همواره به صورت مبادله جنس به جنس بود; زیرا پول اختراع نشده بود.
و از آنجا که مبادله جنس به جنس مشکلات فراوانى ایجاد مى کرد; زیرا چه بسا افراد که مى خواستند مازاد نیاز خود را بفروشند، ولى چیز دیگرى در آن حال مورد نیازشان نبود که با آن بخرند، لذا مایل بودند آن را به چیزى تبدیل کنند که هر گاه بخواهند، بتوانند با آن اجناس مورد نظر خویش را فراهم سازند، اینجا بود که مسأله اختراع «پول» مطرح شد.
پیدایش «نقره» و از آن مهم تر «طلا» به این فکر تحقق بخشید و این دو فلز به ترتیب پول ارزان قیمت و گران قیمت را تشکیل دادند و به وسیله آنها گردش معاملات رونق بیشتر و چشمگیرترى پیدا کرد.
بنابراین، فلسفه اصلى پول، همان گردش کامل تر و سریع تر چرخ هاى مبادلات اقتصادى است، و آنها که پول را به صورت «گنجینه» پنهان مى کنند، نه تنها موجب رکود اقتصادى و زیان به منافع جامعه مى شوند که عمل آنها درست بر ضد فلسفه پیدایش پول است.
آیه فوق صریحاً ثروت اندوزى و گنجینه سازى اموال را تحریم کرده است و به مسلمانان دستور مى دهد: اموال خویش را در راه خدا، و در طریق بهره گیرى بندگان خدا به کار اندازند، و از اندوختن، ذخیره کردن و خارج ساختن از گردش معاملات به شدت بپرهیزند، در غیر این صورت، باید منتظر عذاب دردناکى باشند.
این عذاب دردناک تنها کیفر شدید روز رستاخیز نیست بلکه مجازات هاى سخت این دنیا را ـ که بر اثر به هم خوردن موازنه اقتصادى و پیدایش اختلافات طبقاتى دامان فقیر و غنى را مى گیرد ـ نیز شامل مى شود.
اگر در گذشته مردم دنیا به اهمیت این دستور اسلامى درست آشنا نبودند امروز، ما به خوبى مى توانیم به آن پى ببریم; زیرا نابسامانى هائى که دامن بشر را، بر اثر ثروت اندوزى گروهى خود خواه و بى خبر، گرفته و به شکل آشوب ها، جنگها و خونریزى ها ظاهر مى شود، بر هیچ کس پوشیده نیست.


* * *

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای