باید صفوف مشّخص شود
فهرست موضوعات
جستجو 


آیه مورد بحث، این نکته را تذکر مى دهد، هر مصیبتى (مانند مصیبت احد) که پیش مى آید، علاوه بر این که بدون علت نیست، وسیله آزمایشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستین از منافقان و یا افراد سست ایمان.
لذا در قسمت اول آیه، مى فرماید: «و آنچه در روزى که دو دسته (مؤمنان و کافران) با هم رو به رو شدند به شما رسید، به فرمان خدا بود» (وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ).
آرى، آنچه در روز احد آن روز که جمعیت مسلمانان با بت پرستان بهم درآویختند بر شما وارد شد به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت.
زیرا هر حادثه اى طبق قانون عمومى آفرینش علت و سبب مخصوصى دارد و اساساً عالم روى یک سلسله علل و اسباب پى ریزى شده است و این یک اصل ثابت و همیشگى است.
روى این اصل، هر لشگرى که در میدان جنگ سستى کند و به مال و ثروت و غنیمت دل ببندد و دستور فرمانده دلسوز خود را فراموش نماید محکوم به شکست خواهد بود.
بنابراین، منظور از اِذْنِ اللّهُ: «فرمان خدا» همان اراده و مشیت او است که به صورت قانون علیت در عالم هستى منعکس شده است.
و در پایان آیه مى فرماید: «و براى این که مؤمنان را مشخص کند» (وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ).
آرى، یکى دیگر از آثار این جنگ، این بود که صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ایمان، از سست ایمان شناخته گردند.


* * *

آن گاه، در آیه بعد، به اثر دیگرى اشاره کرده، مى فرماید: «و تا کسانى که نفاق ورزیدند شناخته شوند» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا).
به طور کلى در حادثه احد، سه گروه مشخص در میان مسلمانان پیدا شدند:
گروه اول، افراد معدودى بودند که تا آخرین لحظات، پایدارى نمودند و در برابر انبوه دشمنان، تا آخرین نفس ایستادگى به خرج دادند:
بعضى شربت شهادت نوشیدند.
و بعضى جراحات سنگین برداشتند.
گروه دیگر، تزلزل و اضطراب در دل هاى آنها پدید آمد و نتوانستند تا آخرین لحظه، استقامت کنند و راه فرار را پیش گرفتند.
گروه سوم، منافقان بودند که در اثناء راه، به بهانه هائى که اشاره خواهد شد از شرکت در جنگ، خوددارى کرده، به «مدینه» بازگشتند، که آنها «عبداللّه بن ابى سلول» و سیصد نفر از یارانش بودند.
اگر حادثه سخت احد نبود، هیچ گاه صفوف به این روشنى مشخص نمى شد و افراد هر کدام با صفات ویژه خود در صف معینى قرار نمى گرفتند و هر کس ممکن بود، هنگام ادعا، خود را بهترین فرد با ایمان بداند.
در حقیقت در آیه، اشاره به دو چیز شده:
نخست، علت فاعلى شکست احد.
و دیگر، علت غائى و نتیجه نهائى آن.
تذکر این نکته نیز لازم است که در آیه فوق مى فرماید: وَ لِیَعْلَمَ الَّذِیْنَ نافَقُوا: «تا کسانى که نفاق ورزیدند شناخته شوند» و نمى فرماید: لِیَعْلَمَ الْمُنافِقِیْنَ: «تا منافقان شناخته شوند».
و به عبارت دیگر، نفاق به صورت «فعل» ذکر شده نه به صورت «وصف»، این تعبیر گویا بدان جهت است که نفاق، هنوز در همه آنان به صورت صفت ثابتى در نیامده بود، لذا در تاریخ اسلام مى خوانیم بعضى از آنان، بعدها موفق به توبه شدند و به صف مؤمنان پیوستند.
سپس قرآن گفتگوئى که میان بعضى از مسلمانان و منافقین، قبل از جنگ رد و بدل شده، به این صورت بیان مى کند که:
بعضى از مسلمانان ـ طبق نقل «ابن عباس»، «عبداللّه بن عمرو بن حرّام انصارى» بوده است(1) ـ هنگامى که دید «عبداللّه بن ابى سلول» با یارانش خود را از لشگر اسلام کنار کشیده و تصمیم بازگشت به «مدینه» دارند به آنها گفت: چرا باز مى گردید؟ بیائید یا به خاطر خدا و در راه او پیکار کنید و یا لا اقل در برابر خطرى که وطن و خویشان شما را تهدید مى کند دفاع نمائید. مى فرماید:
«به ایشان گفته شد بیایند در راه خدا نبرد کنند یا ـ حداقل ـ از حریم خود دفاع نمائید» (وَ قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا).
ولى آنها به یک بهانه واهى دست زده، «گفتند: ما اگر مى دانستیم جنگ مى شود بى گمان از شما پیروى مى کردیم» (قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ).
و بنا به تفسیر دیگر، منافقان گفتند: اگر ما این را، «جنگ» مى دانستیم با شما همکارى مى کردیم، یعنى به نظر ما این جنگ نیست بلکه یک نوع انتحار و خودکشى است; زیرا با عدم توازنى که میان لشگر اسلام و کفار دیده مى شود، جنگ کردن با آنها عاقلانه نیست. به خصوص این که لشکرگاه اسلام در نقطه نامناسبى قرار گرفته است.
به هر ترتیب، اینها بهانه اى بیش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پیروز شدند و اگر شکستى دامنگیرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافکارى هاى خودشان بود، خداوند مى گوید: آنها دروغ مى گفتند:
«آنها در آن روز به کفر نزدیک تر از ایمان بودند» (هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْایمانِ).
در ضمن از این جمله استفاده مى شود که کفر و ایمان داراى درجاتى است که بعقیده و طرز عمل انسان بستگى دارد.
لذا مى افزاید: «آنها به زبان چیزى مى گویند که در دل ندارند» (یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ).
آنها به خاطر لجاجت روى پیشنهاد خود، دائر به جنگ کردن در خود «مدینه»، یا ترس از ضربات دشمن و یا بى علاقگى به اسلام از شرکت در میدان، خوددارى کردند.
«ولى خداوند به آنچه منافقان کتمان مى کنند آگاه تر است» (وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ).
هم در این جهان پرده از چهره آنان برداشته و قیافه آنها را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسیدگى خواهد کرد.


* * *


1 ـ «بحار الانوار»، جلد 20، صفحه 37 ـ تفسیر «ثعالبى»، جلد 1، صفحه 311، ذیل آیه مورد بحث ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 4، صفحه 265، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر «شوکانى»، جلد 1، صفحه 395، ذیل آیه مورد بحث (قابل توجه این که: در برخى منابع، «عبداللّه بن عمرو حزّام انصارى» ذکر شده است).
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای