مجموعه اى از صفات جمال و جلال او
فهرست موضوعات
جستجو 


این آیه ابتدا از ذات اقدس الهى و مسأله توحید اسماء حسنى و صفات او شروع مى کند، مى فرماید: «خداوند (ذات جامع الصفات است و) هیچ معبودى جز او نیست» (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).
«اللّه» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال، جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستى است، به همین دلیل، هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او را ندارد، و از آنجا که در معنى «اللّه» یگانگى افتاده است، جمله «لا اِلهَ اِلاّ هُو» تأکیدى بر آن است.
پس از آن مى افزاید: «خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم، قائم به او هستند» (الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
«حَىّ» از ماده «حیات» به معنى زندگى است، و این واژه مانند هر صفت مشبّهه دیگر، دلالت بر دوام و ثبات دارد و بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است; چرا که حیاتش عین ذات او است، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده اند و سپس مى میرند، اما در خداوند چنین نیست، چنان که در آیه 58 سوره «فرقان» مى خوانیم: وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ: «توکل بر ذات زنده اى کن که هرگز نمى میرد». این از یکسو.
از سوى دیگر، حیات کامل، حیاتى است که آمیخته با مرگ نباشد، بنابراین، حیات حقیقى حیات او است که از ازل تا ابد ادامه دارد، اما حیات انسان، ـ به خصوص در این جهان که آمیخته با مرگ است ـ نمى تواند حیات حقیقى بوده باشد لذا در آیه 64 سوره «عنکبوت» مى خوانیم: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآْخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ: «زندگى این جهان بازیچه اى بیش نیست و زندگى حقیقى (از نظرى) زندگى سراى دیگر است»! روى این دو جهت، حیات و زندگىِ حقیقى، مخصوص خدا است.
و در ادامه آیه مى افزاید: «هیچ گاه خواب سبک و سنگینى او را فرا نمى گیرد» و لحظه اى از تدبیر جهان غافل نمى شود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ).
«سِنَةٌ» از ماده «وَسَن» به گفته بسیارى از مفسران به معنى سستى مخصوصى است که در آغاز خواب روى مى دهد، یا به تعبیر دیگر، به معنى خواب سبک است، و «نَوْمٌ» به معنى خواب، یعنى حالتى است که قسمت عمده حواس انسان، از کار مى افتد، در واقع، «سِنَهٌ» خوابى است که به چشم عارض مى شود، اما وقتى عمیق تر شد و به قلب عارض شد، «نَوْم» گفته مى شود.
جمله «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» تأکیدى است بر حىّ و قَیّوم بودن خداوند; زیرا قیام کامل مطلق به تدبیر امور عالم هستى، در صورتى است که حتى یک لحظه غفلت در آن نباشد، و لذا هر چیز که با اصل قیّومیت خداوند سازگار نباشد، خود به خود از ساحت مقدس او، منتفى است حتى ضعیف ترین عاملى که موجب سستى در کار او باشد، مانند خواب سبک که در ذات پاک او نیست.
اما این که: چرا «سِنَةٌ» بر «نَوْم»، مقدم داشته شده ـ با این که قاعدتاً فرد قوى تر را جلوتر ذکر مى کنند، و سپس به فرد ضعیف اشاره مى نمایند ـ به خاطر این است که از نظر ترتیب طبیعى، نخست، «سِنَة» (خواب سبک) دست مى دهد و سپس عمیق تر شده تبدیل به «نَوْم» مى گردد.
به هر حال، این جمله، اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است، و لحظه اى قطع نمى گردد، و همچون بندگان نیست که بر اثر خواب هاى سبک و سنگین، یا عوامل دیگر، غافل شود.
ضمناً تعبیر به لا تَأْخُذُهُ: «او را نمى گیرد» در مورد خواب، تعبیر جالبى است که چگونگى تسلط خواب را بر انسان مجسم مى سازد، گوئى خواب همچون موجود قوى پنجه اى است که انسان را در چنگال خود اسیر و گرفتار مى سازد، و ناتوانى قوى ترین انسان ها به هنگام بى تابى در برابر آن کاملاً محسوس است.(1)
سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده، مى فرماید: «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و این در واقع پنجمین وصف از اوصاف الهى است که در این آیه آمده; زیرا قبل از آن اشاره به توحید، حىّ و قیّوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.
این مالکیت، نتیجه همان قیّومیت است; زیرا هنگامى که قیام به امور عالم و تدبیر آنها و همچنین خالقیت مخصوص ذات او باشد، مالکیت همه چیز، نیز از آن او است.
بنابراین، آنچه انسان در اختیار دارد و از آن استفاده مى کند، ملک حقیقى او نیست، تنها چند روزى این امانت با شرائطى که از ناحیه مالک حقیقى تعیین شده، به دست او سپرده شده و حق تصرف در آنها را دارد.
و به این ترتیب، مالکان معمولى موظف اند، شرائطى را که مالک حقیقى تعیین کرده، کاملاً رعایت کنند و گرنه مالکیت آنها باطل و تصرفاتشان غیر مجاز است، این شرائط همان احکامى است که خداوند براى امور مالى و اقتصادى تعیین کرده است.
ناگفته پیدا است، توجه به این صفت که همه چیز مال خدا است، اثر تربیتى مهمى در انسان ها دارد; زیرا هنگامى که معتقد شوند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزى به عنوان عاریت، یا امانت به دست آنها سپرده شده، به طور مسلّم، دست تجاوز به حقوق دیگران، استثمار، استعمار، احتکار، حرص، بخل و طمع دراز نمى کند.(2)
در ششمین توصیف مى فرماید: «کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند»؟! (مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ).
این در واقع پاسخى است به ادعاى واهى بت پرستان که مى گفتند: ما اینها (بت ها) را به خاطر آن مى پرستیم که در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند همان گونه که در آیه 3 سوره «زمر» آمده است: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى».
در حقیقت با یک استفهام انکارى مى گوید: هیچ کس بدون فرمان خدا نمى تواند در پیشگاه او شفاعت کند، و این جمله نیز تأکیدى است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامى موجودات عالم.
یعنى: اگر مى بینید کسانى در پیشگاه خدا شفاعت مى کنند (مانند انبیاء و اولیاء) دلیل بر آن نیست که آنها مالک چیزى هستند و استقلال در اثر دارند، بلکه این مقام شفاعت را نیز خدا به آنها بخشیده، بنابراین، چون شفاعت آنان، به فرمان خدا است، دلیل دیگرى بر قیومیت و مالکیت او محسوب مى شود.
در هفتمین توصیف مى فرماید: «آنچه را پیش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنها است مى داند و از گذشته و آینده آنان آگاه است» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
این جمله دلیلى است بر آنچه در جمله قبل پیرامون شفاعت آمده بود، یعنى خداوند از گذشته و آینده شفیعان آگاه است و آنچه بر خود آنها نیز پنهان است مى داند، بنابراین، آنها نمى توانند موضوع تازه اى درباره کسانى که مى خواهند از آنها شفاعت کنند به پیشگاه خدا عرضه بدارند تا توجه او را به شفاعت شدگان جلب کنند.
توضیح این که: در شفاعت هاى معمولى، شفاعت کننده از یکى از دو طریق وارد مى شود:
یا اطلاعاتى درباره شایستگى و لیاقت شفاعت شونده در اختیار آن شخص بزرگ مى گذارد، و از وى مى خواهد که در حکمش تجدید نظر کند.
یا رابطه شفاعت شونده را با شفاعت کننده بیان مى دارد تا به خاطر علاقه اى که این شخص بزرگ به شفاعت کننده دارد، حکمش را تغییر دهد.
روشن است هر یک از این دو موضوع، فرع بر این است که شفاعت کننده اطلاعاتى داشته باشد که آن اطلاعات نزد شخصى که در پیشگاه او شفاعت مى شود وجود نداشته باشد، اما اگر او احاطه کامل علمى به همه چیز و همه کس داشته باشد، هیچ کس نمى تواند نزد او براى کسى شفاعت کند; زیرا هم لیاقت هاى افراد را مى داند و هم ارتباط آنها را با یکدیگر، بنابراین تنها با اذن او شفاعت صحیح است.
اینها همه در صورتى است که ضمیر در «ما بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» به شفیعان یا شفاعت شدگان برگردد، ولى، این احتمال نیز داده شده است که بازگشت ضمیر به تمام موجودات عاقل که در آسمان ها و زمین قرار دارند باشد که در ضمن جمله «لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ» آمده بود، و تأکیدى است به قدرت کامله پروردگار بر همه چیز و عدم توانائى دیگران; زیرا آن کسى که از گذشته و آینده خود بى خبر است و از غیب آسمان ها و زمین آگاهى ندارد، قدرتش بسیار محدود است.
به عکس، کسى که از همه چیز در هر عصر و زمان در گذشته و آینده آگاه است قدرتش بى پایان مى باشد و به همین دلیل، هر کارى حتى شفاعت، باید به فرمان او صورت گیرد.
و به این ترتیب میان هر دو معنى مى توان جمع کرد.
در این که منظور از «ما بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» چیست؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند:
بعضى گفته اند: منظور از «ما بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ»، امور دنیا است که در پیش روى
انسان قرار دارد، و «ما خَلْفَهُمْ» امور آخرت است که پشت سر انسان مى باشد و بعضى به عکس معنى کرده اند.
بعضى نیز آن را اشاره به اجل انسان، یا اعمال خیر و شرّ او دانسته اند و یا امورى را که مى دانند و نمى دانند.
اما با مراجعه به آیات قرآن، استفاده مى شود که: این دو تعبیر، در بعضى از موارد در مورد مکان به کار رفته مانند آیه 17 سوره «اعراف» که از قول شیطان نقل مى کند: لاَ تِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ: «من از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و چپ به سراغ آنها مى روم».
واضح است این دو تعبیر در اینجا ناظر به مکان است، و لذا چپ و راست را نیز اضافه کرده است.
و گاه به معنى قبل و بعد زمانى است، مانند آنچه در آیه 170 سوره «آل عمران» آمده، مى فرماید: وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ: «شهیدان راه خدا به کسانى که هنوز پشت سر آنها قرار دارند و به آنان ملحق نشده اند بشارت مى دهند» روشن است که در اینجا ناظر به زمان است.
ولى در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به معنى جامعى بوده باشد که هر دو را در برگیرد، یعنى خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست، و همچنین آنچه در پیش روى مردم قرار دارد، و از آن آگاه اند و آنچه در پشت سر آنها است و از آنان پوشیده و پنهان است، همه را مى داند و از همه آگاه است.
و به این ترتیب، پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است، پس هر کار ـ حتى شفاعت ـ باید به اذن او باشد.
در هشتمین توصیف، مى فرماید: «آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند» (وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْء مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ)،(3) و تنها بخش کوچکى از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است.
بر این اساس، علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علم بى پایان او است.
این جمله نیز در حقیقت تأکیدى است بر جمله سابق، در جهت محدود بودن علم شفیعان در برابر علم پروردگار; زیرا آنها به معلومات خداوند احاطه ندارند، و تنها از آن مقدار که او اراده کند با خبر مى شوند.
از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده مى شود:
نخست این که هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانش هاى بشرى از ناحیه خدا است.
او است که تدریجاً پرده از اسرار حیرت انگیز جهان آفرینش بر مى دارد و حقایق جدیدى را در اختیار انسان ها مى گذارد، و معلومات آنان را گسترش مى بخشد.
دیگر این که: خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مى خواهد قرار دهد، و بنابراین پاسخى است به آنها که تصور مى کنند، علم غیب براى بشر غیر ممکن است.
و نیز تفسیرى است براى آیاتى که نفى علم غیب از بشر مى کند، یعنى انسان ذاتاً چیزى از اسرار غیب نمى داند مگر به مقدارى که خدا بخواهد، و به او تعلیم دهد.(4)
تعبیر به «لا یُحِیْطُونَ» نیز اشاره لطیفى است به حقیقت علم که آن یک نوع احاطه است.
در نهمین و دهمین توصیف، مى فرماید: «کرسى (حکومت) او آسمان ها و زمین را در بر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست» (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما).
اشاره به این که آن کس که تمام آنچه در آسمان ها و زمین است ملک او است، و آن کسى که عملش سراسر عالم را شامل و قیّوم همه آنها است، حکومتش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و حفظ و نگهدارى آنها بر او سخت نیست که اساس حاکمیت، علم و دانش است و قدرت نیز زائیده آن.
و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف مى گوید: «و او است بلند مرتبه و با عظمت» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ).
بدیهى است آن که مالکیت آسمان ها و زمین را دارد، و بر همه آنها محیط است، بلندمرتبه واقعى او است و عظمت و بزرگى حقیقى ویژه او، و دیگران آنچه دارند از او گرفته اند.

* * *


1 ـ درباره حقیقت خواب ونظرات مختلفى که در این زمینه است، در تفسیر سوره «یوسف» بحث مشروحى آمده است.
2 ـ تعبیر به «ما» در جمله «ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ» که معمولاً براى موجودات غیر عاقل آورده مى شود ـ در حالى که موجودات عاقل نیز مملوک او هستند ـ به خاطر تغلیب است; چرا که غلبه و اکثریت با موجودات غیر عاقل است.
3 ـ بسیارى از مفسران، «علم» را در اینجا به معنى «معلوم» تفسیر کرده اند و تناسب معنى آیه و همچنین «مِنْ» تبعیضیه نیز همین را اقتضا مى کند ـ «مجمع البیان»، تفسیر «کبیر»، «روح البیان» و «قرطبى»، ذیل آیه مورد بحث.
4 ـ توضیح بیشتر و مشروح تر درباره این موضوع به خواست خدا، ذیل آیات مربوط به علم غیب مخصوصاً آیه 26 سوره «جنّ» خواهد آمد.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای