چنان که در شأن نزول اشاره شد، جمعى اهل سخنند و جمعى اهل عمل، قرآن در اینجا از کسانى سخن مى گوید که در یک موقعیت نامناسب با حرارت و شور عجیبى تقاضا مى کردند: به آنها اجازه جهاد داده شود، ولى به آنها دستور داده شد: فعلاً خوددارى کنید، به خودسازى، انجام نماز، تقویت نفرات و اداى زکات بپردازید، اما همین افراد هنگامى که زمینه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گردید، ترس و وحشت یک باره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر این دستور گشودند، مى فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که به آنها گفته شد: دست از جهاد بردارید! نماز را بر پا کنید! و زکات بپردازید! (ولى ناراحت شدند)؟! اما هنگامى که فرمان جهاد داده شد، جمعى از آنان از مردم مى ترسیدند، همان گونه که از خدا مى ترسیدند، بلکه بیشتر از آن»! (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً).
آنها در اعتراض خود «صریحاً مى گفتند: خدایا چرا به این زودى دستور جهاد را بر ما نازل کردى؟! چرا این دستور را مدتى به تأخیر نینداختى»؟(وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَریب).
و یا این که چرا این رسالت را به عهده نسل هاى آینده نگذاردى؟!(1)
قرآن به این گونه افراد دو جواب مى دهد: نخست جوابى است که لابلاى عبارت: «یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً» گذشت، یعنى آنها به جاى این که از خداى قادر قاهر بترسند از بشر ضعیف و ناتوان وحشت دارند، بلکه وحشتشان از چنین بشرى بیش از خدا است!
دیگر این که به چنین افرادى باید گفته شود: به فرض این که با ترک جهاد چند روزى آرام زندگى کنید، بالاخره این زندگى فانى و بى ارزش است، ولى جهان ابدى براى پرهیزکاران با ارزش تر است، به خصوص این که پاداش خود را به طور کامل خواهند یافت و کمترین ستمى به آنها نمى شود، لذا مى فرماید: «به آنها بگو: سرمایه زندگى دنیا ناچیز است و سراى آخرت براى کسى که پرهیزگار باشد بهتر است و کوچک ترین ستمى به شما نخواهد شد» (قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً).(2)