داورى بین یهود، و حکم قصاص
فهرست موضوعات
جستجو 


این آیه بحث درباره یهود را در مورد داورى خواستن از پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در آیه قبل آمده بود، تعقیب مى کند و از روى تعجب مى گوید: «چگونه اینها تو را به داورى مى طلبند در حالى که تورات نزد آنها است و حکم خدا در آن آمده است» (وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ).
باید دانست حکم مزبور یعنى حکم سنگسار کردن زن و مردى که زناى محصنه کرده اند در «تورات» کنونى در فصل بیست و دوم از «سفر تثنیه» آمده است.(1)
تعجب از این است که: آنها «تورات» را یک کتاب منسوخ نمى دانند، و آئین اسلام را باطل مى شمرند، با این حال چون احکام «تورات» موافق امیالشان نیست، آن را رها کرده و به سراغ حکمى مى روند که از نظر اصولى با آن موافق نیستند.
و از آن عجب تر این که: بعد از انتخاب تو براى داورى، حکم تو را که موافق حکم «تورات» است، چون بر خلاف میل آنها است نمى پذیرند، مى فرماید: «اما پس از شنیدن، از حکم تو روى مى گردانند» (ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ).
«حقیقت این است که آنها اصولاً ایمان ندارند» (وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ).
و گر نه با احکام خدا چنین بازى نمى کردند.
ممکن است ایراد شود: چگونه آیه فوق مى گوید: حکم خدا در «تورات» ذکر شده است، در حالى که ما با الهام گرفتن از آیات قرآن و اسناد تاریخى، «تورات» را تحریف یافته مى دانیم و همین تورات تحریف یافته در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده است؟
در پاسخ باید توجه داشت:
اوّلاً ـ ما تمام «تورات» را تحریف یافته نمى دانیم، بلکه قسمتى از آن را مطابق واقع مى دانیم و اتفاقاً حکم فوق از این احکام تحریف نایافته مى باشد.
ثانیاً ـ تورات هر چه بوده نزد یهودیان یک کتاب آسمانى و تحریف نایافته محسوب مى شده، با این حال آیا جاى تعجب نیست که آنها به آن عمل نکنند؟!

* * *

در آیه دوم و سوم، بحث آیه قبل را تکمیل کرده، و اهمیت کتاب آسمانى موسى(علیه السلام) یعنى «تورات» را چنین شرح مى دهد: «ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود» (إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ).
هدایت به سوى حق و نور و روشنائى براى برطرف ساختن تاریکى هاى جهل و نادانى.
آنگاه مى افزاید: «به همین جهت پیامبران الهى که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند و بعد از نزول تورات روى کار آمدند همگى بر طبق آن براى یهود، حکم مى کردند» (یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا).
نه تنها آنها چنین مى کردند، بلکه «علماى بزرگ یهود و دانشمندان با ایمان و پاک آنها، بر طبق این کتاب آسمانى که به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى کردند» (وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ).(2)
طبق این بیان، تورات کتاب اساسى و اصلى بوده که پیامبرانِ پس از موسى(علیه السلام) تا نزول «انجیل» موظف به عمل و اجراء دستورات آن بوده اند.
پس از آن، روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب که در آن عصر مى زیستند کرده، مى گوید: «از مردم نترسید و احکام واقعى خدا را بیان کنید، بلکه از مخالفت با من بترسید که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد»
(فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ).
و براى این که آنها را از هرگونه آلودگى باز دارد، مى افزاید: «و همچنین آیات خدا را به بهاى کمى نفروشید» (وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً).
اشاره به این که: سرچشمه کتمان حق و احکام خدا، یا ترس از مردم و عوام زدگى است و یا جلب منافع شخصى، و هر کدام باشد، نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است، که در جمله هاى بالا به هر دو اشاره شده است.
و در پایان آیه، حکم قاطعى درباره این گونه افراد که بر خلاف حکم خدا داورى مى کنند، صادر کرده، مى فرماید: «آنها که بر طبق احکام خدا داورى نکنند، کافرند» (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ).
روشن است عدم داورى بر طبق حکم خدا اعم از این است که سکوت کنند و اصلاً داورى نکنند و با سکوت خود مردم را به گمراهى بیفکنند، و یا سخن بگویند و بر خلاف حکم خدا بگویند.
این موضوع نیز روشن است که: کفر داراى مراتب و درجات مختلفى است که از انکار اصل وجود خداوند شروع مى شود، و مخالفت، نافرمانى و معصیت او را نیز در بر مى گیرد; زیرا ایمان کامل، انسان را به عمل بر طبق آن دعوت مى کند و آنها که عمل ندارند ایمانشان کامل نیست.
این آیه، مسئولیت شدید دانشمندان و علماى هر امت در برابر طوفان هاى اجتماعى و حوادثى که در محیطشان مى گذرد را روشن مى سازد، و با بیانى قاطع آنها را به مبارزه بر ضد کج روى ها و عدم ترس از هیچ کس دعوت مى نماید.

* * *

سپس چنان که اشاره شد، در آیه سوم، قسمت دیگرى از احکام جنائى و حدود الهى «تورات» را شرح مى دهد، مى فرماید: «ما در تورات قانون قصاص را مقرّر داشتیم که اگر کسى عمداً بى گناهى را به قتل برساند، اولیاى مقتول مى توانند قاتل را در مقابل، اعدام نمایند، جان در برابر جان» (وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ).
و نیز مقرّر داشتیم اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببرد او نیز مى تواند، چشم او را از بین ببرد «چشم در برابر چشم» (وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ).
و همچنین در مقابل بریدن و از بین بردن بینى، جایز است بینىِ جانى بریده شود «بینى در برابر بینى» (وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ).
همچنین در مقابل بریدن گوش، بریدن گوش طرف مجاز است «گوش در برابر گوش» (وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ).
و اگر کسى دندان دیگرى را بشکند، او مى تواند دندان جانى را در مقابل بشکند «دندان در برابر دندان» (وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ).
و به طور کلّى هر کس جراحتى و زخمى به دیگرى بزند، در مقابل مى توان قصاص کرد «در برابر هر جراحتى قصاص است» (وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ).
بنابراین، حکم قصاص به طور عادلانه و بدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طایفه و شخصیت اجرا مى گردد، و هیچ گونه تبعیضى در آن از این جهات راه ندارد (البته این حکم مانند سایر احکام اسلامى داراى شروط و مقرراتى است که در کتب فقهى آمده است; زیرا این حکم اختصاصى به بنى اسرائیل نداشته، در اسلام نیز نظیر آن وجود دارد چنان که در آیه قصاص در سوره «بقره»، آیه 178 ذکر شد).
این آیه، به تبعیض هاى ناروائى که در آن عصر وجود داشت، پایان مى دهد.
به طورى که از بعضى تفاسیر استفاده مى شود، در میان دو طایفه یهود «مدینه» در آن عصر نابرابرى عجیبى وجود داشت:
اگر فردى از طایفه «بنى النضیر» فردى از طایفه «بنى قریظه» را مى کشت قصاص نمى شد.
ولى به عکس اگر کسى از طایفه «بنى قریظه» فردى از طایفه «بنى النضیر» را به قتل مى رساند، کشته مى شد.
هنگامى که اسلام به «مدینه» آمد، «بنى قریظه» در این باره از پیامبر(صلى الله علیه وآله)سؤال کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: خون ها با هم فرق ندارد، طایفه «بنى النضیر» زبان به اعتراض گشودند که مقام ما را پائین آوردى.
آیه فوق نازل شد و به آنها اعلام کرد که نه تنها در اسلام، در آئین یهود نیز این قانون به طور مساوى وجود داشته است.(3)
ولى براى آن که این توهّم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم مى فرماید:
«اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش کند، کفاره اى براى گناهان او محسوب مى شود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى کند» (فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ).(4)
باید توجه داشت: ضمیر «بِهِ» به قصاص بر مى گردد، گویا این قصاص را «عطیه»اى قرار داده که به شخص جانى بخشیده است.
تعبیر به «تَصَدَّقَ» و همچنین وعده عفوى که خداوند به چنین کسى داده، همگى براى تشویق به عفو و گذشت است; زیرا شک نیست که قصاص هرگز نمى تواند آنچه را انسان از دست داده به او باز گرداند، تنها یک نوع آرامش موقت به او مى دهد.
ولى وعده عفو خدا مى تواند به طور کلّى آنچه را او از دست داده به صورت دیگرى جبران کند و به این ترتیب باقى مانده ناراحتى از قلب و جان او برچیده شود و این رساترین تشویق براى چنین اشخاص است.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «کسى که عفو کند، خداوند به همان اندازه از گناهان او مى بخشد».(5)
این جمله در حقیقت پاسخ دندان شکنى است به کسانى که قانون قصاص را یک قانون غیر عادلانه شمرده اند که مشوّق روح آدمکشى و مُثْله کردن است; زیرا از مجموع آیه استفاده مى شود: اجازه قصاص براى ایجاد ترس و وحشت جانیان و در نتیجه تأمین امنیت جانى براى مردم بى گناه است، و در عین حال راه عفو و بازگشت نیز در آن گشوده شده است.
اسلام مى خواهد با ایجاد حالت ترس و امید، هم جلو جنایت را بگیرد و هم تا آنجا که ممکن است و شایستگى دارد، جلو شستن خون را با خون.
و در پایان آیه مى فرماید: «کسانى که بر طبق حکم خداوند، داورى نکنند ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه این که خون را با خون نباید شست، به کلّى صرف نظر کنیم، دست قاتلان را براى قتل هاى دیگر باز گذاریم و به افراد بى گناه از این رهگذر ظلم و ستم کنیم.
باید توجه داشت که در «تورات» کنونى نیز در فصل 21 «سفر خروج» این حکم آمده است، آنجا که مى گوید: «و اگر اذیتى دیگر رسیده باشد آنگاه، جان عوض جان باید داده شود، چشم عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا، سوختن به عوض سوختن، زخم به عوض زخم، لطمه به عوض لطمه».(6)
لازم به یادآورى است که در آیه پیش، آمده بود: کسانى که حکم به غیر ما انزل اللّه مى کنند، کافرند و در این آیه مى گوید: ظالم و ستمگرند، و این شاید به دو لحاظ باشد، از نظر اعتقادى کفر، و از نظر رابطه انسانى، ظلم و ستم به دیگران.
 

* * *

 


1 ـ «اگر مردى یافت شود که با زن شوهردارى هم بستر شده باشد پس هر دو یعنى مردى که با زن خوابیده است و زن کشته شوند پس بدى را از اسرائیل دور کرده اى» (از عهد عتیق کتاب مقدس، سفر تثنیه، باب 22، شماره 22، ترجمه به همت انجمن پخش کتب مقدسه، صفحه 309).
2 ـ درباره معنى «ربّانى» و ماده اصلى آن در جلد دوم، ذیل آیه 79 سوره «آل عمران» بحث کرده ایم، و «أَحْبار» جمع «حبر» (بر وزن فکر و همچنین بر وزن ابر) به معنى اثر نیک است و سپس بر دانشمندانى که در جامعه اثر نیک دارند اطلاق شده و اگر به «مرکّب» نیز «حبر» گفته مى شود، به خاطر آثار نیک آن است.
3 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 3، صفحه 2188 (جلد 6، صفحه 191، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق) ـ «عون المعبود»، جلد 12، صفحه 89، دار الکتب العلمیة بیروت، طبع دوم، 1415 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 179، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق.
4 ـ بسیارى از مفسران احتمال دیگرى در تفسیر آیه نیز داده اند و آن این که ضمیر «لَهُ» به شخص جانى برگردد و معنى جمله چنین مى شود: «کسى که از حق خود بگذرد، باعث برطرف شدن قصاص از جانى مى گردد و کفاره اى در برابر عمل او محسوب مى شود» ولى ظاهر آیه همان است که در بالا ذکر شد.
5 ـ «کافى»، جلد 7، صفحه 358، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 101، صفحه 389 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 29، صفحات 119 و 120، چاپ آل البیت ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 345، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 637، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق - تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 325، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق.
6 ـ سفر خروج، باب 21، شماره هاى 23 ـ 25 ـ به صفحه 117 «کتاب مقدس»، سفر خروج، به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل مراجعه شود.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای