از آنها که داراى این صفاتند پیروى مکن
فهرست موضوعات
جستجو 


بعد از ذکر اخلاق عظیم پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که در آیات گذشته آمده بود، در این آیات، به ذکر اخلاق دشمنان او مى پردازد، تا در یک مقایسه، فاصله میان این دو کاملاً روشن شود.
نخست مى فرماید: «از این تکذیب کنندگان که خدا و پیامبر و روز رستاخیز و آئین او را تکذیب مى کنند، اطاعت و پیروى مکن» (فَلاتُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ).
آنها، مردمى گمراه و اغواگرند، و تمام اصول حق را زیر پا نهاده اند، و اطاعت از چنین کسانى، حتى در یک کلام، نتیجه اى جز گمراهى و بدبختى ندارد.

* * *

آنگاه، به تلاش و کوشش آنها براى به سازش کشیدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشاره کرده، مى افزاید: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها هم نرمش نشان دهند» (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ).
نرمش و انعطاف، به معنى صرفنظر کردن از قسمتى از فرمان هاى خدا، به خاطر آنان.
مفسران نقل کرده اند: این آیات زمانى نازل شد که، رؤساى «مکّه»، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به پیروى از آئین نیاکان و شرک و بت پرستى دعوت کردند، خداوند او را از اطاعت آنها نهى کرد.(1)
بعضى دیگر نقل کرده اند: «ولید بن مغیرة» که از سران بزرگ شرک بود، اموال عظیمى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرضه داشت و سوگند یاد کرد: اگر از آئینش بازگردد به او خواهد داد!(2)
از لحن آیات و از آنچه در تواریخ آمده است، به خوبى استفاده مى شود: وقتى مشرکان کوردل، سرعت پیشرفت آئین اسلام را مشاهده کردند، به فکر افتادند، از طریق دادن امتیازاتى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، امتیازاتى را از او بگیرند، و او را به نوعى سازش بکشانند ـ همان گونه که روش همه طرفداران باطل در طول تاریخ است ـ
لذا، گاه اموال عظیم، گاه زنان زیبا، و گاه پست و مقام برجسته را پیشنهاد مى کردند، و در حقیقت، روح پیامبر(صلى الله علیه وآله) را با مقیاس وجود خود اندازه گیرى و مقایسه مى نمودند.
اما قرآن بارها به پیامبر(صلى الله علیه وآله) هشدار داده: هرگز کمترین انعطافى در برابر این پیشنهادهاى انحرافى از خود نشان ندهد، و با اهل باطل هرگز مداهنه نکند، چنان که در آیه 49 سوره «مائده» مى خوانیم: وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ:
«در میان آنها (اهل کتاب) بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هوس هاى آنها پیروى مکن، و برحذر باش، تو را از تعلیماتى که خدا بر تو نازل کرده منحرف نسازند».
«یُدْهِنُون» از ماده «مداهنه» در اصل از «دهن» به معنى «روغن» گرفته شده، و در این گونه موارد، به معنى نرمش و انعطاف به خرج دادن است.
و معمولاً این تعبیر، در مورد انعطاف هاى مذموم و منافقانه به کار مى رود.

* * *

پس از آن، بار دیگر از اطاعت آنها نهى کرده و صفات نه گانه مذمومى را که هر یک به تنهائى مى تواند، مانع اطاعت و تبعیت گردد، برمى شمرد، مى فرماید: «از هر کس که بسیار سوگند یاد مى کند و پست است اطاعت مکن» (وَ لاتُطِعْ کُلَّ حَلاّف مَهِین).
«حَلاّف» به کسى مى گویند که بسیار قسم مى خورد، براى هر کار کوچک و بزرگى سوگند یاد مى کند، و معمولاً این گونه افراد، در سوگندهاى خویش صادق نیستند.
«مَهِین» از «مهانت» به معنى حقارت و پستى است و بعضى آن را به معنى افراد کم فکر یا دروغگو یا شرور تفسیر کرده اند.

* * *

و مى افزاید: «کسى که بسیار عیبجو و سخن چین است» (هَمّاز مَشّاء بِنَمِیم).
«هَمّاز» از ماده «همز» (بر وزن طنز) به معنى غیبت کردن و عیبجوئى نمودن است.
«مَشّاء بِنَمِیم» کسى است که: براى بر هم زدن و افساد در میان مردم و ایجاد خصومت و دشمنى، رفت و آمد مى کند (باید توجه داشت، این هر دو وصف به صورت صیغه مبالغه آمده، که از نهایت اصرار آنها در این کارهاى زشت حکایت مى کند).

* * *

در پنجمین، ششمین و هفتمین وصف مى گوید: «کسى که بسیار از کار خیر جلوگیرى مى کند، تجاوزگر، و گنهکار است» (مَنّاع لِلْخَیْرِ مُعْتَد أَثِیم).
نه تنها خود کار خیرى نمى کند و راه خیرى ارائه نمى دهد، که، سدّى است در مقابل خیر و برکت دیگران، به علاوه، انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى که خدا براى هر انسانى تعیین کرده، و اضافه بر این صفات، آلوده هرگونه گناهى نیز هست، به طورى که گناه جزء طبیعت او شده است.

* * *

و سرانجام، به هشتمین و نهمین صفات آنها اشاره کرده، مى فرماید: «او بعد از همه اینها پرخور، و بدنام است» (عُتُلّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیم).
«عُتُلّ» به طورى که «راغب» در «مفردات» مى گوید: به کسى مى گویند که بسیار غذا مى خورد، و همه چیز را به سوى خود مى کشد، و دیگران را از آن باز مى دارد.
بعضى دیگر، «عُتُلّ» را به معنى انسان بدخوى کینه توز خشن، یا انسان بى حیاى بد خلق تفسیر کرده اند.
«زَنِیم» کسى است که اصل و نسب روشنى ندارد و او را به قومى نسبت مى دهند، در حالى که از آنها نیست، و در اصل از «زنمه» (بر وزن قلمه) به قسمتى از گوش گوسفند مى گویند، که آویزان است، گوئى جزء گوش نیست و به آن وابسته است.
تعبیر به «بَعْدَ ذلِکَ» اشاره اى به این معنى است که، این دو صفت از صفات سابق زشت تر و نکوهیده تر است، چنان که جمعى از مفسران از آن استفاده کرده اند.
خلاصه این که: خداوند در اینجا، چنان ترسیمى از مکذّبان و صفات زشت و اخلاق رذیله آنها فرموده که، شاید در سرتاسر قرآن شبیه و نظیر نداشته باشد، و به این ترتیب، روشن مى سازد، مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) چگونه افرادى بوده اند، افرادى دروغگو، پست، عیبجو، سخن چین، متجاوز گنهکار، بى اصل و نسب، و به راستى، از غیر چنین افرادى، مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود.

* * *

در آیه بعد، هشدار مى دهد: «مبادا به خاطر این که آنها داراى مال و فرزندان فراوان هستند در برابر آنها نرم و تسلیم شوى، و از آنها اطاعت کنى» (أَنْ کانَ ذا مال وَ بَنِینَ).
بدون شک، پیامبر هرگز تسلیم نمى شد، و این آیات در حقیقت تأکیدى است بر این معنى، تا خط مکتبى و روش عملى او بر همه آشکار گردد، و هیچ کس از دوست و دشمن چنین انتظارى نداشته باشد.
بنابراین، جمله فوق، تتمه اى است براى آیه «وَ لاتُطِعْ کُلَّ حَلاّف مَهِین»، ولى، بعضى گفته اند: این آیه در حقیقت بیان علت پیدایش این صفات است، یعنى: غرور ناشى از ثروت و نفرات بسیار، آنها را به این رذائل اخلاقى مى کشاند، و به همین دلیل، در بسیارى از ثروتمندان و قدرتمندان بى ایمان، همه این صفات دیده مى شود، ولى، لحن آیات با تفسیر اول مناسب تر است، و به همین دلیل، غالب مفسران نیز آن را برگزیده اند.

* * *

سپس، عکس العمل این گونه افراد را که داراى چنین صفات پست هستند، در برابر آیات الهى نشان مى دهد، مى گوید: «هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى شود مى گوید: اینها افسانه هاى خرافى پیشینیان است»! (إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
و با این بهانه و این برچسب زشت، از آیات خداوند فاصله مى گیرد، آنها را به دست فراموشى مى سپرد، و دیگران را نیز اغوا مى کند، و به همین دلیل، نباید از چنین افرادى اطاعت و پیروى کرد، و این تکمیلى است بر نهى از اطاعت این گونه افراد.

* * *

آخرین آیه مورد بحث، از یکى از مجازات هاى این گروه پرده برداشته، مى افزاید: «به زودى بر بینى و خرطوم او علامت و داغ ننگ مى نهیم»! (سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ).
این، تعبیرى است گویا و رسا بر نهایت ذلیل ساختن آنها، زیرا:
اوّلاً ـ تعبیر به «خُرطُوم» (بینى) که تنها در مورد خوک و فیل گفته مى شود، تحقیر روشنى براى آنها است.
ثانیاً ـ «بینى» در لغت عرب، معمولاً کنایه از بزرگى و عزت است، همان گونه که در فارسى نیز وقتى مى گوئیم: بینى او را به خاک بمالید، دلیل بر این است که عزت او را بر باد دهید.
ثالثاً ـ علامت گذاردن، مخصوص حیوانات است، در حیوانات در صورت آنها مخصوصاً بر بینى آنها علامت گذارى نمى شود، و در اسلام نیز این کار نهى شده است، همه اینها با بیانى رسا مى گوید: خداوند این چنین افراد طغیانگر خودخواه متجاوز سرکش را، چنان ذلیل مى کند و کوس رسوائى آنها را در همه جا به صدا درمى آورد که، عبرت همگان گردند.
تاریخ اسلام نیز، گواه بر این معنى است که، این دسته از مخالفان لجوج، با پیشرفت اسلام چنان خوار و ذلیل شدند که، نظیر و مانند نداشت، و رسوائى در آخرت از آن هم بیشتر است.
بعضى از مفسران گفته اند: بیشتر آیات این سوره، ناظر به «ولید بن مغیره» یکى از سران معروف شرک مى باشد، ولى مسلّماً این معنى مانع از عمومیت مفهوم آیات و گستردگى و شمول تعبیرات آن نیست.(3)

* * *


1 ـ «فخر رازى»، جلد 30، صفحه 85 و «مراغى»، جلد 29، صفحه 31.
2 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 10، صفحه 6710.
3 ـ بعضى گفته اند: علامت نهادن بر بینى در میدان جنگ «بدر» عملاً صورت گرفت و ضربه بر بینى بعضى از سردمداران کفر وارد گشت، به طورى که علامت آن باقى ماند، اگر منظور شخص «ولید بن مغیرة» باشد، تاریخ مى گوید او قبل از جنگ بدر با خوارى از دنیا رفت، و اگر غیر از او باشد ممکن است.
در خطبه معروف امام على بن الحسین(علیهما السلام) در مسجد شام نیز آمده است: أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَراطِیْمَ الْخَلْقِ حَتّى قالُوا لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ: «من فرزند کسى هستم که بر خرطوم هاى مشرکان کوبید تا «لا اله الا اللّه» گفتند» (منظور از این ضارب امیر مؤمنان على(علیه السلام) است) (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 138).
این تعبیر با توجه به آیه مورد بحث که خداوند مى گوید، ما بر خرطوم او علامت مى گذاریم معنى جالبى دارد و نشان مى دهد اراده الهى به دست بنده خاصش على(علیه السلام) اجرا شد.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای