او را بگیرید و زنجیرش کنید!
فهرست موضوعات
جستجو 


در ادامه آیات گذشته، که سخن از «اصحاب شمال» مى گفت، از آنها که، نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند و آه و ناله از آنها برمى خیزد و آرزوى مرگ مى کنند، در آیات مورد بحث، به گوشه اى از عذاب هاى آنها در قیامت اشاره کرده، مى فرماید:
«در این هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: او را بگیرید، و در بند و زنجیرش کنید»! (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ).
«غُلُّوه» از ماده «غل»، چنان که قبلاً هم گفته ایم: زنجیرى است که گاه به وسیله آن، دست و پاى مجرمان را به گردن آنها مى بستند و بسیار مشقت بار و رنج آور بوده.

* * *

«سپس گفته مى شود او را در آتش دوزخ وارد کنید» (ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ).

* * *

«بعد او را به زنجیرى بکشید که درازاى آن هفتاد ذراع است» (ثُمَّ فِی سِلْسِلَة ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ).
«سِلْسِلَه» به معنى زنجیر است، و در اصل، از ماده «تسلسل» به معنى تکان خوردن و لرزش گرفته شده; زیرا حلقه هاى زنجیر مى لرزند و تکان مى خورند.
تعبیر به «هفتاد ذراع» ممکن است از باب «تکثیر» باشد; زیرا عدد هفتاد از اعدادى است که غالباً براى کثرت به کار مى رود، و نیز ممکن است، منظور همان عدد هفتاد باشد، به هر حال، چنان زنجیرى را آن چنان اطراف مجرمان مى پیچند که، سرتاپاى آنها را فرا مى گیرد.
بعضى از مفسران گفته اند: این زنجیرهاى طولانى براى یک فرد نیست، بلکه، هر گروه را به یک زنجیر مى بندند، ذکر این مجازات بعد از ذکر غل و زنجیر در آیات گذشته، تناسب بیشترى با همین معنى دارد.
«ذِراع» به معنى «فاصله آرنج تا نوک انگشتان» است (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بوده، و یک مقیاس طبیعى است، ولى بعضى گفته اند: این ذراع غیر از ذراع معمول است، به طورى که هر ذراع از آن فاصله هاى عظیمى را دربر مى گیرد، و همه دوزخیان را به آن زنجیر مى بندند.
بار دیگر تکرار مى کنیم: مسائل مربوط به قیامت را، با زبان ما ساکنان دنیا نمى توان کاملاً بیان کرد و آنچه در آیات و روایات آمده، تنها شبحى از آن را ترسیم مى کند.
تعبیر به «ثُمَّ» در این آیه: نشان مى دهد که: بعد از ورود به جهنم، در زنجیر هفتاد ذراعى گرفتار مى شود، و این مجازات جدیدى است براى آنها، این احتمال نیز وجود دارد که: همه این زنجیرهاى فردى و جمعى، قبل از ورود در جهنم است، و «ثُمَّ» به اصطلاح براى تأخیر در ذکر است.

* * *

در دو آیه بعد، به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته، مى فرماید: «زیرا او اصرار داشت که به خداى بزرگ ایمان نیاورد» (إِنَّهُ کانَ لایُؤْمِنُ بِاللّهِ الْعَظِیمِ).
و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار، او را به سوى خدا دعوت مى کردند نمى پذیرفت، و به این ترتیب، پیوند او با «خالق» به کلى قطع شده بود.

* * *

و نیز، مردم را «بر اطعام مستمندان تشویق نمى کرد» (وَ لایَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ).
و به این ترتیب، پیوند خود را از «خلق» نیز بریده بود.
بنابراین، عامل بزرگ بدبختى او قطع رابطه از «خالق» و «خلق» بود، و از این تعبیر، به خوبى استفاده مى شود که: عمده اطاعات، عبادات و دستورات شرع را مى توان در این دو خلاصه کرد.
و عطف «اطعام مسکین» بر «ایمان»، اشاره به اهمیت فوق العاده این عمل بزرگ انسانى است، و به راستى چنین است، زیرا به گفته بعضى: بدترینِ عقائد، «کفر» است، و بدترینِ رذائل اخلاقى، «بخل».
جالب توجه این که، نمى گوید: «اطعام نمى کرد» مى گوید: دیگران را وادار به اطعام نمى نمود، اشاره به این که:
اوّلاً ـ تنها اطعام کردن یک فرد، مشکل مستمندان را حل نمى کند، باید دیگران را نیز دعوت به این کار خیر کرد، تا جنبه عمومى پیدا کند.
ثانیاً ـ ممکن است انسان شخصاً توانائى بر اطعام نداشته باشد، اما همه کس توانائى بر ترغیب دیگران را دارند.
ثالثاً ـ افراد بخیل چنانند که، نه تنها بذل و بخششى ندارند، بلکه علاقه به بذل و بخشش دیگران نیز ندارند.
از بعضى از قدماء نقل شده است: همواره به همسر خود دستور مى داد: غذا را بیشتر طبخ کند تا به مسکینان نیز بدهد، و بعد مى گفت:
«نصف آن زنجیر را با ایمان به خدا از تن خود بیرون آوردیم، و نصف دیگرش را با اطعام بیرون مى کنیم».(1)

* * *

سپس مى افزاید: «چون عقیده و عمل او چنین بود امروز در اینجا یار گرم و مهربانى ندارد» (فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ).

* * *

«و نه طعامى جز از چرک و خون» (وَ لا طَعامٌ إِلاّ مِنْ غِسْلِین).
قابل توجه این که: «جزا» و «عمل» آنها کاملاً با هم متناسب اند، به خاطر قطع پیوند با خالق، در آنجا دوست گرم و صمیمى ندارند، و به خاطر ترک اطعام مستمندان، غذائى جز چرک و خون از گلوى آنها پائین نمى رود; چرا که آنها سال ها لذیذترین طعام ها را مى خوردند، در حالى که بى نوایان جز خون دل، طعامى نداشتند.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: «غِسْلِین» به معنى آبى است که از شستشوى بدن کفار در دوزخ فرو مى ریزد، ولى معروف این است که: منظور چرک و خونى است که از بدن دوزخیان فرو مى ریزد، و شاید منظور «راغب» نیز همین باشد، و تعبیر به «طَعام» نیز مناسب همین معنى است.
در اینجا سؤالى مطرح مى شود و آن این که: در آیه 6 سوره «غاشیه» آمده است: لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاّ مِنْ ضَرِیْع: «آنها غذائى جز ضریع ندارند» و «ضَرِیع» را به نوعى «خار» تفسیر کرده اند، و در آیات 43 و 44 سوره «دخان» مى خوانیم: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ * طَعامُ الْأَثِیمِ: «درخت زقوم * طعام گنهکاران است» و «زَقُّوم» را به گیاه تلخ و بدبو و بدطعمى تفسیر کرده اند، که نمونه آن در سرزمین «تهامه» مى روئیده است، و شیره تلخ و سوزنده اى داشته، چگونه مى توان میان آن آیات و آیه مورد بحث جمع کرد؟
در پاسخ این سؤال بعضى گفته اند: هر سه کلمه (ضَرِیْع و زَقُّوم و غِسْلِیْن)، اشاره به یک مطلب است، (و آن گیاه خشن و ناگوارى است که غذاى اهل دوزخ است).
بعضى دیگر گفته اند: دوزخیان در طبقات مختلفى هستند و هر یک از این سه چیز، غذاى گروهى از آنان است.
بعضى دیگر گفته اند: غذاى آنها «زقّوم و ضَرِیع» است، و نوشیدنى آنها «غِسْلِین» و تعبیر به «طعام» در مورد نوشیدنى بى سابقه نیست.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، براى تأکید مى افزاید: «این غذا را جز خطاکاران نمى خورند» (لایَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ).
بعضى از مفسران گفته اند: «خاطى» به کسى گفته مى شود که، عمداً به سراغ کار خلاف مى رود، ولى «مخطى» هم به عمد گفته مى شود هم به سهو، بر این اساس، این غذاى دوزخى، مخصوص کسانى است که، با تعمد و آگاهى و به عنوان طغیان و سرکشى راه شرک و کفر و بخل را مى پویند.

* * *


1 ـ «روح المعانى»، جلد 29، صفحه 51.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای