نامه (فوق العاده مهم مالک اشتر) در یک نگاه
فهرست موضوعات
جستجو 

پنجاه نکته مهم در یک فرمان

براى پى بردن به اهمّیّت این عهدنامه ـ پیش از آنکه محتواى آن در یک نگاه بررسى شود ـ توجّه به نکات زیر لازم است:

این نامه طولانى ترین و پرمحتواترین نامه هاى نهج البلاغه است که آیین کشوردارى را از تمام جهات بررسى کرده و اصولى پایدار که هرگز کهنه نمى شود در آن ترسیم شده است.

1. قابل توجّه اینکه ابن ابى الحدید در ذیل خطبه کوتاه 68 (در شرح خود خطبه 67) از ابراهیم ثقفى نویسنده الغارات نامه اى نسبتاً مفصل و طولانى نقل مى کند که على(علیه السلام) به عنوان برنامه اى اخلاقى جهت تهذیب نفوس و پرورش روح و تقوا براى محمد بن ابى بکر نوشته است و در ذیل آن از همان مورخ (صاحب الغارات) نقل مى کند که محمّدبن ابى بکر این نامه را در مصر پیوسته با خود داشت و در آن نگاه مى کرد و به آداب آن متأدّب مى شد. هنگامى که عمرو عاص بر او مسلط شد و او را شهید کرد تمام نامه هاى محمّد را گرفت و براى معاویه فرستاد. معاویه در این نامه پیوسته نگاه مى کرد و شگفت زده مى شد.

سپس مى گوید: ولید بن عقبه (برادر مادرى عثمان همان کسى که قرآن، در آیه «ان جاءکم فاسق..». او را فاسق نامیده است) در آنجا نزد معاویه حاضر بود. هنگامى که شگفتى او را از این نامه ملاحظه کرد به معاویه گفت دستور ده تا این احادیث را بسوزانند. معاویه گفت: چقدر اشتباه مى کنى. ولید گفت: آیا این صحیح است که مردم بدانند احادیث ابو تراب (على بن ابى طالب) نزد توست و از آن درس مى آموزى؟ معاویه گفت: واى بر تو به من مى گویى علم و دانشى مثل این را بسوزانم به خدا سوگند مطالب علمى جامع تر و استوارتر از این تا کنون نشنیده ام.

این عهدنامه سرانجام در خزائن بنى امیّه باقى ماند ولى هیچ کس آن را افشا نمى کرد تا زمانى که عمربن عبدالعزیز به حکومت رسید و آن را منتشر ساخت و جامعه اسلامى از آن بهره مند شدند.(1)

گفتنى است که ابن ابى الحدید پس از ذکر این سخن از نویسنده الغارات مى گوید: سزوارتر این است که بگوییم نامه اى که معاویه پیوسته به آن نگاه مى کرد و تعجّب مى نمود و بر طبق آن حکم مى کرد همان عهدنامه اى است که على(علیه السلام) به مالک اشتر نوشته بود، زیرا مردم آداب و قضایا و احکام و سیاست را از آن آموختند (ولى نامه محمد بن ابى بکر تنها متضمّن بحث هایى اخلاقى بود) و باید گفت این عهدنامه هنگامى که معاویه مالک اشتر را مسموم ساخت و پیش از رسیدن به مصر شهید شد بهوسیله ایادى او به معاویه منتقل گشت. وى پیوسته در آن مى نگریست و شگفت زده مى شد و مثل چنین عهدنامه اى است که باید در خزائن سلاطین نگاه دارى شود.

به این ترتیب ابن ابى الحدید بر این اعتقاد است که آن نامه تاریخى فوق العاده که معاویه پیوسته از آن بهره مى گرفت ولى افشا نمى کرد و سرانجام بهوسیله عمربن عبدالعزیز کشف و افشا شد همین عهدنامه مالک بوده است.

ما هم نظریه ابن ابى الحدید را کاملا تأیید مى کنیم، زیرا قراین و شواهد مختلف بر آن گواهى مى دهد.

2. نویسنده معروف مسیحى جورج جرداق در کتاب خود به نام الامام على صوت العدالة الانسانیة مى نویسد: بسیار مشکل است که انسان اختلافى در میان این عهدنامه و اعلامیّه جهانى حقوق بشر بیابد، بلکه تمام نکات اساسى موجود در این اعلامیه در عهدنامه امام(علیه السلام) دیده مى شود. اضافه بر این در عهدنامه امام چیزى است که در اعلامیه جهانى حقوق بشر نیست و آن عواطف عمیق انسانى است که بر تمام این نامه سایه افکنده است.(2)

باید توجّه داشت که اعلامیه جهانى حقوق بشر بیش از هزار و سیصد سال بعد از این عهدنامه، آن هم به کمک گروهى از متفکران از سراسر جهان تدوین شده ولى در عین حال هنوز نقایصى دارد و نقیصه مهم آن خالى بودن از مسائل معنوى و ارزش هاى والاى انسانى است.

3. براى پى بردن به اهمّیّت این نامه لازم است اشاره اى به موقعیّت محل مأموریت مالک اشتر; یعنى سرزمین مصر داشته باشیم.

مورخان تقریباً اتفاق دارند که خاستگاه تمدن بشرى، منطقه مشرق زمین و از جمله سرزمین مصر بوده است که در چندین هزار سال قبل، پیش از آنکه دیگر نقاط وارد تمدن شوند آنها پایه هاى تمدن بشرى را گذاردند تا آنجا که «ویل دورانت» این منطقه را گهواره تمدن بشرى نام مى گذارد و در واقع چنین است و به همین دلیل پیامبران بزرگ الهى که پایه گذاران تمدن مادى و معنوى بوده اند نیز همگى از این منطقه برخاستند سپس پیام دعوت آنها به دیگر نقاط عالم منتقل شد.

مورخ مزبور در جلد اوّل تاریخ تمدّن معروف خود ده ها صفحه درباره تمدن مصر باستان سخن مى گوید. آثار مهمى که از آن زمان باقى مانده و هزاران سال است على رغم دگرگونى هاى اعصار و قرون همچنان پابرجاست نیز نشانه دیگرى از این تمدن کهن است.

مصر یکى از کانون هاى مهم علم و دانش بشرى بود و مخصوصاً شهر اسکندریه بر اساس مدارک تاریخى یکى از مهم ترینِ آنها به شمار مى رفت. مردم مصر نه تنها علوم یونانیان را اقتباس کردند، بلکه خود علوم فراوان دیگرى بر آن افزودند. در واقع مصر در حکومت اسلامى استان محسوب نمى شد، بلکه کشورى بزرگ و پهناور با مردمى هوشیار و تمدنى آشکار بود.

مصر در سال 19 هجرى در زمان خلافت خلیفه دوم بهوسیله لشکر اسلام فتح شد و از آن زمان مصریان زیر پرچم اسلام قرار گرفتند و به سرعت ـ مانند ایرانیان ـ این آیین جدید را که داراى فرهنگ قوى و نشانه هاى حقانیّت روشن بود پذیرا شدند; اما متأسفانه بعضى حاکمان ظالم از طرف خلفا به زمامدارى مصر برگزیده شدند. از جمله در زمان عثمان، عبدالله بن ابى سرح(3) زمامدار مصر بود که ظلم و ستم او بر مردم مصر سبب شورش آنها گشت و چنان که مى دانیم دامنه این شورش به مدینه کشیده شد و خطاى بزرگ خلیفه سوم به این شورش دامن زد، آنجا که فرمان عزل عبد الله را نوشت و به دست شورشیان داد تا به مصر برگردند و همراه آن نامه دیگرى با شخص دیگر براى عبد الله فرستاد که هنگامى که شورشیان به مصر بازگشتند همه آنها را گردن بزند. این نامه به دست آنها افتاد و از وسط راه بازگشتند و غائله قتل عثمان فراهم شد.

امیرمؤمنان على(علیه السلام) براى جبران خطاهاى گذشته نخست محمّد بن ابى بکر را براى حکومت مصر فرستاد و چون در عمل ثابت شد که او توان کشیدن این بار سنگین را ندارد، امام(علیه السلام) شخص توانا و قدرتمندى همچون مالک را براى این مأموریت برگزید و با همین نامه مورد بحث او را براى سامان بخشیدن به اوضاع این کشور پهناور به سوى مصر فرستاد و افسوس که جنایت معاویه نگذاشت این برنامه به انجام رسد و مردم مصر نفس راحتى بکشند.

* * *

به هر حال این عهدنامه در یک نگاه اجمالى از بخش هاى متعدّدى تشکیل شده است که ممکن است آن را از یک نظر به پنجاه بخش تقسیم کرد.

1. در بخش اوّل امام(علیه السلام) هدف اصلى اعزام مالک را به مصر در چهار چیز خلاصه کرده است: رسیدگى کامل به جمع آورى خراج و پیکار با دشمنان این سرزمین و اصلاح اهل آن و عمران و آبادى این سرزمین.

2. تأکید بر رعایت تقوا پیش از هر چیز و اهمّیّت نقش آن در زندگى انسان.

3. مبارزه با هواى نفس.

4. توجّه دادن مالک به موقعیّت محلّ مأموریت او.

5. توصیه به ذخیره عمل صالح و اجتناب از بخل.

6. تلاش و کوشش براى جلب رضایت رعایا و توده هاى ملّت.

7. نهى از سرکشى در برابر فرمان هاى الهى.

8. راه مبارزه با کبر و غرور ناشى از مقام.

9. رعایت عدل و انصاف در هر حال و پرهیز از هرگونه ظلم و ستم که سبب تغییر نعمت ها مى شود.

10. باید محبوب ترین امور آن شمرده شود که جلب رضایت عامه مردم کند نه خواص.

11. برحذر بودن از وسوسه هاى عیب جویان و سخن چینان و تلاش در عیب پوشى مردم.

12. لزوم مشورت در کارها و برحذر بودن از مشورت با افراد بخیل و ترسو و دنیاپرست.

13. کنار گذاردن سردمداران حکومت هاى ستمگر پیشین و به عکس ارتباط داشتن با اهل ورع و صداقت و ایمان.

14. تشویق نیکوکاران و سرزنش و کیفر بدکاران.

15. جلب حسن ظن مردم از طریق احسان و نیکى و سبک کردن بار هزینه ها.

16. احترام به آداب و رسوم نیک پیشین.

17. تداوم نشست و مشورت با علما و خردمندان.

18. تقسیم رعایا به گروه هاى مختلف و رسیدگى به هر کدام طبق نیازها و موقعیّت ها.

19. نهایت تأکید بر رعایت حال قشر محروم.

20. ویژگى هاى فرماندهان نظامى و افسران لشکر.

21. توجّه خاص به سوابق اشخاص و خاندان هاى خوش نام و صالح.

22. ویژگى هاى فرماندهان ارشد.

23. تأکید بر اصل عدالت که مایه روشنى چشم زمامداران است.

24. ستایش از کارهاى خوب نیکوکاران تا انگیزه اى براى همگان در کار نیک گردد.

25. سنجش ارزش کار هرکس بدون توجّه به موقعیّت اجتماعى او.

26. مراجعه به کتاب و سنّت در حل مشکلات و استنباط احکام.

27. شرایط قضات و صفات لازم در آنها.

28. زیر نظر داشتن احکام قضایى قضات و تأمین کامل هزینه هاى زندگى آنها براى جلوگیرى از ابتلا به رشوه خوارى.

29. بیان معیار در انتخاب فرمانداران بلاد و پرداختن حقوق کافى به آنان و گماردن عیون (مأموران اطّلاعاتى) بر کارهاى آنها.

30. سامان بخشیدن به وضع خراج و مالیات و توجّه به عمران و آبادى بیش از توجّه به جمع آورى خراج.

31. ویژگى هاى مربوط به دبیران و مسئولان اسناد و منشیان خاص و تقسیم کار در میان آنها به طور دقیق.

32. رسیدگى کامل به وضع تجار و صنعت گران و آنهایى که براى نقل و انتقال یا تولید نیازمندى هاى مردم صادقانه خدمت مى کنند و نظارت دقیق بر معاملات، نرخ اجناس و مبارزه با احتکار.

33. باز هم تأکید بیشتر به قشر محروم و کم درآمد جامعه، و لزوم رسیدگى مداوم و خبر گرفتن از وضع آنها.

34. لزوم رسیدگى به وضع ایتام و کهن سالان.

35. تعیین وقت مشخصى براى ملاقات عمومى و اجازه دادن تماس مردم به طور مستقیم با زمامدارشان.

36. تعیین وقت خاصّ دیگرى براى کارگزاران جهت حلّ مشکلات خاص آنها.

37. تنظیم برنامه دقیق براى کارهاى مختلف روزها.

38. اهتمام به اقامه فرایض و اهمّیّت دادن به نماز جماعت و چگونگى برگزارى آن و تعیین وقت فراغتى براى ارتباط با پروردگار عالم.

39. فاصله نگرفتن از مردم براى مدّت طولانى.

40. چگونگى برخورد با همکاران خاص و صاحبان اسرار کشور.

41. رعایت دقیق حقوق همه اعم از افراد نزدیک و دور.

42. اعلام عذر موجه در برابر کمبودها و مشکلات و سوء ظن ها.

43. پذیرش دعوت دشمنان به صلح در عین رعایت هوشیارى در برابر آنان و احترام به قراردادهایى که با آنها برقرار مى شود.

44. پرهیز شدید از خونریزى غیر مجاز.

45. پرهیز از هرگونه عُجب و خودبینى و خودپسندى.

46. بر حذر بودن از منت گذاشتن بر رعایا.

47. اجتناب از شتاب زدگى و عجله در کارها.

48. پرهیز از رانت خوارى و گرفتن حق اختصاصى در مشترکات.

49. توجّه به سیره رسول خدا و انبیاى الهى در تمام امور مربوط به زمامدارى.

50. سرانجام دعا براى خود و مالک و درخواست رحمت و توفیق از پروردگار و سعادت شهادت.

این عهدنامه را از زاویه اى دیگر مى توان در ده محور خلاصه کرد: 1. اهمّیّت ماموریتى که بر عهده مالک گذارده شده بود. 2. تذکرات اخلاقى فوق العاده که در روش حکومت بسیار تاثیر گذار است. 3. تقسیم رعایا و قشرهاى مختلف مردم به چندین بخش از نیروهاى نظامى گرفته تا ماموران جمع مالیات و کارگزاران حکومت و قضات و تجار و صاحبان صنایع و تعیین وظایف و ویژگى هاى مربوط به آنها. 4. اهتمام فوق العاده به طبقات محروم. 5. لزوم تعیین وقتى براى ملاقات عمومى مردم و به اصطلاح دیدار چهره به چهره با ارباب حاجات.
6. انتخاب مشاوران قوى و خردمند. 7. جلوگیرى از هرگونه رانت خوارى و امتیاز طلبى. 8. اهتمام به امر صلحِ آمیخته با هوشیارى در برابر دشمنان و پرهیز از هرگونه خونریزى بى دلیل. 9. اهتمام به امر برگزارى فرایض دینى براى عموم مردم. 10. دعا براى موفقیت جهت انجام این مسئولیت ها و کمک طلبیدن از ذات پاک پروردگار.


1 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 72.
2 . مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 425.
3 . درباره پیشینه عبد الله ابى سرح ـ برادر رضاعى عثمان ـ در اسلام، شرحى در ذیل نامه 38 در جلد نهم همین کتاب نوشته ایم.

 

12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای