دعوت به سوى حیات و زندگى
فهرست موضوعات
جستجو 


در تعقیب آیات گذشته که مسلمانان را به علم، عمل، اطاعت و تسلیم دعوت مى کرد در این آیات همان هدف از راه دیگرى دنبال مى شود.
نخست مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که خدا و پیامبر، شما را به چیزى دعوت مى کند که شما را زنده مى کند اجابت نمائید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ).
آیه فوق با صراحت مى گوید: دعوت اسلام، دعوت به سوى حیات و زندگى است، به سوى: حیات معنوى، حیات مادّى، حیات فرهنگى، حیات اقتصادى، حیات سیاسى بمعناى واقعى، حیات اخلاقى و اجتماعى، و بالاخره حیات و زندگى در تمام زمینه ها.
این تعبیر، کوتاه ترین و جامع ترین تعبیرى است که درباره اسلام و آئین حق آمده است. اگر کسى بپرسد اسلام هدفش چیست؟ و چه چیز مى تواند به ما بدهد؟ در یک جمله کوتاه مى گوئیم: هدفش حیات در تمام زمینه ها است و این را به ما مى بخشد.
اما آیا مردم قبل از طلوع اسلام و دعوت قرآن، مرده بودند! که قرآن آنها را دعوت به حیات مى کند؟!
پاسخ این سؤال این است: آرى، آنها فاقد حیات به معنى قرآنیش بودند; زیرا حیات و زندگى مراحل مختلفى دارد که قرآن به همه آنها اشاره کرده است.
گاهى به معناى حیات گیاهى آمده آن چنان که مى گوید: إِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: «بدانید خدا زمین را پس از مرگ زنده مى کند».(1)
گاهى به معناى حیات حیوانى ذکر شده مانند: إِنَّ الَّذی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى: «خداوندى که آن (زمین) را زنده کرد مردگان را نیز زنده مى کند».(2)
زمانى بهمعناى حیات فکرى و عقلانى و انسانى آمده است مانند: أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناه...: «آیا آن کس که مرده و گمراه بود و هدایتش کردیم همانند گمراهان است؟».(3)
گاهى به معناى حیات جاودان جهان دیگر آمده مانند: یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی: «اى کاش براى زندگى امروز (روز رستاخیز) چیزى از پیش فرستاده بودم».(4)
و زمانى به معناى علم و توانائى بى حدّ و انتها مى آید آن چنان که درباره خدا مى گوئیم: الْحَىِّ الَّذِى لایَمُوتُ: «او زنده اى است که برایش مرگ وجود ندارد».(5)
با توجه به آنچه در اقسام حیات گفتیم روشن مى شود: مردم عصر جاهلى گر چه زندگى مادّى حیوانى داشتند اما از زندگى انسانى و معنوى و عقلانى محروم بودند قرآن آمد و آنها را دعوت به حیات و زندگى معنوى و عقلانى کرد.
و از این جا به خوبى معلوم مى شود: آنها که دین و مذهب را در یک سلسله برنامه هاى خشک و بى روح، خارج از محدوده زندگى و در حاشیه برنامه هاى فکرى و اجتماعى مى پندارند، چقدر در اشتباهند; یک دین راستین آن است که: حرکت در همه زمینه هاى زندگى ایجاد کند روح بدمد فکر و اندیشه بدهد، احساس مسئولیت بیافریند، همبستگى و اتحاد و ترقى و تکامل در همه زمینه ها ایجاد کند و به تمام معنى حیات آفرین بوده باشد!
ضمناً این حقیقت نیز آشکار شد آنها که آیه فوق را تنها به «جهاد»، یا «ایمان»، یا «قرآن» و یا «بهشت» تفسیر کرده اند و این امور را به عنوان تنها عامل حیات در آیه فوق معرفى نموده اند، در حقیقت مفهوم آیه را محدود ساخته اند; زیرا مفهوم آیه همه اینها را در بر مى گیرد و بالاتر از آنها را; هر چیز، هر فکر، هر برنامه، و هر دستورى که شکلى از اشکال حیات انسانى را بیافریند در آیه فوق مندرج است.
پس از آن مى فرماید: «بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل مى شود، و این که همه شما نزد او در قیامت اجتماع خواهید کرد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
شک نیست که منظور از قلب ـ همان گونه که سابقاً هم گفته ایم ـ روح و عقل است. و اما این که خدا چگونه میان انسان و روح و عقل او قرار مى گیرد احتمالات فراوانى درباره آن داده شده است:
گاه گفته مى شود: اشاره به شدت نزدیکى خداوند به بندگان است، آن چنان که گوئى در درون جان او و میان او و خودش قرار گرفته; همان گونه که قرآن مى گوید: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ: «ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم».(6)
گاه گفته مى شود: اشاره به آن است که گردش دل ها و فکرها به دست خداست آن چنان که در دعا مى خوانیم: یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الأَبْصارِ: «اى کسى که گردش دل ها و فکرها به دست تو است».(7)
گاه گفته مى شود: منظور این است که اگر لطف خدا نبود هرگز انسان به حقانیت حق، و باطل بودن باطل، پى نمى برد.
و نیز گفته اند: منظور این است که مردم باید تا فرصت دارند در انجام طاعات و کار نیک تلاش کنند; زیرا خداوند میان انسان و قلبش به وسیله مرگ حائل ایجاد مى کند.
اما با یک نظر کلى مى توان همه این تفسیرها را در یک تفسیر واحد جمع کرد و آن این که خداوند در همه جا حاضر و ناظر و به همه موجودات احاطه دارد در عین این که با موجودات این جهان یکى نیست از آنها هم جدا و بیگانه نمى باشد، مرگ و حیات، علم و قدرت، آرامش و امنیت، توفیق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همین دلیل، نه انسان چیزى را مى تواند از او مکتوم دارد، نه کارى را بى توفیق او انجام دهد، و نه سزاوار است به غیر او روى آورد و از غیر او تقاضا کند; چرا که او مالک همه چیز است و محیط به تمام وجود انسان!
ارتباط این جمله با جمله قبل، از این نظر است که اگر پیامبر دعوت به سوى حیات مى کند فرستاده کسى است که حیات و مرگ و هدایت و عقل همه به دست اوست.
لذا براى تأکید این موضوع مى گوید: نه تنها امروز در محدوده قدرت او قرار دارید که در سراى دیگر نیز به سوى او خواهید رفت اینجا و آنجا همه در برابر او قرار دارید.


* * *

در آیه بعد، به عواقب شوم عدم پذیرش دعوت حیات بخش خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اشاره مى کند و مى فرماید: «از فتنه اى بپرهیزید که تنها دامن ستمکاران شما را نمى گیرد بلکه همه را فرا خواهد گرفت» (وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً).
«فِتْنَه» در قرآن مجید در موارد متعددى به کار رفته:
گاهى به معناى آزمایش و امتحان.
و گاهى به معناى بلا و مصیبت و عذاب آمده است.
این کلمه در اصل به معناى داخل کردن طلا در کوره است تا خوبى و بدى آن آشکار شود، سپس به معنى آزمایش ها که نشان دهنده چگونگى صفات باطنى انسان هاست به کار برده شده است، و همچنین در مورد بلاها و مجازات ها که باعث تصفیه روح انسان و یا تخفیف گناه اوست به کار مى رود.
در آیه مورد بحث «فِتْنَه» به معناى بلاها و مصائب اجتماعى است که دامن همه را مى گیرد و به اصطلاح خشک و تَر در آن مى سوزند.
و در حقیقت خاصیت حوادث اجتماعى چنین است: هنگامى که جامعه در اداى رسالت خود کوتاهى کند و بر اثر آن قانون شکنى ها و هرج و مرج ها و ناامنى ها و مانند آن به بار آید، نیکان و بدان در آتش آن مى سوزند و این اخطارى است که خداوند در این آیه به همه جوامع اسلامى مى کند و مفهوم آن این است:
افراد جامعه نه تنها موظفند وظایف خود را انجام دهند بلکه موظفند دیگران را هم به انجام وظیفه وادارند; زیرا اختلاف، پراکندگى و ناهماهنگى در مسائل اجتماعى موجب شکست برنامه ها خواهد شد و دود آن به چشم همه مى رود. کسى نمى تواند بگوید چون وظیفه خود را انجام داده ام از آثار شوم وظیفه نشناسى هاى دیگران بر کنار خواهم ماند چه این که آثار مسائل اجتماعى فردى و شخصى نیست.
این درست به آن مى ماند که براى جلوگیرى از هجوم دشمنى، صد هزار نفر سرباز نیرومند لازم باشد اگر عده اى مثلاً پنجاه هزار نفر وظیفه خود را انجام دهند مسلماً کافى نخواهد بود و نتایج شوم شکست هم وظیفه شناسان را مى گیرد و هم وظیفه نشناسان را، و همان طور که گفتیم خاصیت مسائل جمعى و گروهى همین است.
این حقیقت را با بیان دیگرى نیز مى توان روشن ساخت و آن این که: نیکان جامعه وظیفه دارند در برابر بدان سکوت نکنند اگر سکوت اختیار کنند در سرنوشت آنها نزد خداوند سهیم و شریک خواهند بود.
چنان که در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که: إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لایُعَذِّبُ الْعامَّةَ بِعَمَلِ الْخاصَّةِ حَتّى یَرَوُا الْمُنْکَرَ بَیْنَ ظَهْرانِیِّهِمْ وَ هُمْ قادِرُونَ عَلى أَنْ یُنْکِرُوهُ فَإِذا فَعَلُوا ذلِکَ عَذَّبَ اللّهُ الْخاصَّةَ وَ الْعامَّةَ:
«خداوند عزّوجل هرگز عموم را به خاطر عمل گروهى خاص مجازات نمى کند مگر آن زمان که منکرات در میان آنها آشکار گردد و توانائى بر انکار آن داشته باشند در عین حال سکوت کنند در این هنگام خداوند آن گروه خاص و همه توده اجتماع را مجازات خواهد کرد».(8)
از آنچه گفتیم روشن مى شود: این حکم هم در زمینه مجازات هاى الهى در دنیا و آخرت صادق است، و هم در زمینه نتائج و آثار اعمال گروهى و دسته جمعى.(9)
در پایان آیه با زبان تهدیدآمیز مى گوید: «بدانید خداوند مجازاتش شدید است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَشَدیدُ الْعِقابِ).
مبادا لطف و رحمت خدا آنها را غافل کند و شدت مجازات هاى الهى را به دست فراموشى بسپارید و آشوب ها و فتنه ها دامان شما را بگیرد همان گونه که دامان جامعه اسلامى را گرفت و بر اثر فراموش کردن این سنن الهى آنها را به قهقرا کشانید.
یک نگاه کوتاه به جوامع اسلامى در عصر ما و شکست هاى پى در پى که در برابر دشمنان دامن گیرشان مى شود و فتنه هاى «استعمار»، «صهیونیسم» و «الحاد» و مادّى گرى و مفاسد اخلاقى و متلاشى شدن خانواده ها و سقوط جوانان در دامن فحشاء و انحطاط و عقب گرد علمى، حقیقت و محتواى آیه را مجسم مى سازد که چگونه این فتنه ها دامن کوچک و بزرگ، نیک و بد و عالم و جاهل را فرا گرفته است و اینها همچنان ادامه خواهد یافت تا آن زمان که مسلمانان روح اجتماعى پیدا کنند و نظارت همگانى را در جامعه عملاً بپذیرند و دو وظیفه امر به معروف و نهى از منکر به عنوان وظیفه قطعى و تخلف ناپذیر عملى گردد.(10)


* * *

در آخرین آیه مورد بحث، بار دیگر قرآن دست مسلمانان را گرفته به گذشته تاریخشان باز مى گرداند و به آنها حالى مى کند که در چه پایه اى بودید و اکنون در چه مرحله اى قرار دارید تا درسى را که در آیات قبل به آنها آموخت به خوبى درک کنند.
مى فرماید: «به خاطر بیاورید آن زمان را که شما گروهى کوچک و ناتوان بودید و در چنگال دشمنان گرفتار، و آنها شما را به ضعف و ناتوانى کشانده بودند» (وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ).
«آن چنان که مى ترسیدید مشرکان و مخالفان شما را به سرعت بربایند» (تَخافُونَ أَنْیَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ).
این تعبیر، تعبیر لطیفى است که نهایت ضعف و کمى نفرات مسلمانان را در آن زمان آشکار مى سازد، آن چنان که گوئى همانند یک جسم کوچک در هوا معلق بودند که دشمن به آسانى مى توانست آنها را برباید و از بین ببرد و این اشاره به وضع مسلمانان در «مکّه» قبل از هجرت در برابر مشرکان نیرومند و یا اشاره به مسلمانان بعد از هجرت، در مقابل قدرت هاى بزرگ آن روز همانند ایران و روم است.
آنگاه مى افزاید: «ولى خداوند شما را پناه داد» (فَآواکُمْ).
«و با یارى خود شما را تقویت کرد» (وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ).
«و از روزى هاى پاکیزه شما را بهره مند ساخت» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
«شاید شکر نعمت او را به جا آرید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و اکنون به مرحله اى رسیده اید که قدرت در هم شکستن نیروهاى مشرکان «مکّه» را پیدا کرده اید و تهدیدى براى ستمگران و زورگویان قبایل «حجاز» شده اید.
 


* * *


1 ـ حدید، آیه 17.
2 ـ فصلت، آیه 39.
3 ـ انعام، آیه 122.
4 ـ فجر، آیه 24.
5 ـ فرقان، آیه 58.
6 ـ ق، آیه 16.
7 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 63، چاپ آل البیت - «بحار الانوار»، جلد 12، صفحه 278 و جلد 52، صفحات 148، 149 و...
8 ـ تفسیر «المنار»، جلد 9، صفحه 638 ـ «مسند احمد»، جلد 4، صفحه 192، دار صادر بیروت ـ «مجمع الزوائد هیثمى»، جلد 7، صفحه 267، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1408 هـ ق ـ «فتح البارى»، جلد 13،
صفحه 3، دار المعرفة، طبع دوم ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 302، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
9 ـ در این که کلمه «لاتُصِیْبَنَّ» صیغه نفى است یا نهى، در میان مفسران گفتگو است:
جمعى آن را نهى مى دانند و مى گویند مفهومش این است از فتنه ها بپرهیزید; زیرا نباید آنها تنها ظالمان را در برگیرد.
و بعضى آن را صیغه نفى مى دانند. ولى چون به اعتقاد علماى ادبیات عرب نون تأکید جز در نهى و جواب قسم بیرون نمى آید، جمله را جواب قسم دانسته اند، گویا در آیه قسمى در تقدیر است.
10 ـ این فراز زمانى نوشته شده که انقلاب اسلامى نشده بود، لذا از عبارت بالا شرایط اجتماعى آن روز کشور ما و دیگر کشورهاى اسلامى را مى توان دریافت.
و اکنون خدا را ستایش و سپاس مى گوئیم.20 / 7 / 1383
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای