سعى کن منافقان را بشناسى
فهرست موضوعات
جستجو 


از آیات فوق استفاده مى شود که گروهى از منافقان نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و پس از بیان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان «تبوک» معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را مورد عتاب قرار مى دهد و مى فرماید: «خداوند تو را بخشید; چرا به آنها اجازه دادى که از شرکت در میدان جهاد خوددارى کنند»؟! (عَفَا اللّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ).
«چرا نگذاشتى آنها که راست مى گویند از آنها که دروغ مى گویند شناخته شوند»؟ و به ماهیت آنها پى برى؟ (حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبینَ).
در این که عتاب و سرزنش فوق که توأم با اعلام عفو پروردگار است دلیل بر آن است که اجازه پیامبر(صلى الله علیه وآله) کار خلافى بوده، یا تنها «ترک اولى»، و یا هیچ کدام، در میان مفسران گفتگو است:
بعضى آن چنان تند رفته اند، و حتى جسورانه و بى ادبانه نسبت به مقام مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفته اند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانسته اند،(1) و لااقل ادبى را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش رعایت کرده که نخست سخن از «عفو» مى گوید و بعد «مؤاخذه» مى کند رعایت نکرده اند و به گمراهى عجیبى افتاده اند.
انصاف این است که: در این آیه ـ حتى در ظاهر آن ـ هیچ گونه دلیلى بر صدور گناهى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)وجود ندارد; زیرا همه قرائن نشان مى دهد چه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها اجازه مى داد و چه اجازه نمى داد، این گروه منافق در میدان «تبوک» شرکت نمى کردند، و به فرض که شرکت مى کردند نه تنها گرهى از کار مسلمانان نمى گشودند که مشکلى بر مشکلات مى افزودند، چنان که در چند آیه بعد آمده که خداوند از انبعاث آنها به سمت میدان جهاد کراهت داشت و به دلیل این که اگر شرکت مى کردند موجب تخریب بودند مى فرماید:
لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً: «اگر آنها با شما حرکت مى کردند جز شرّ، فساد، سعایت، سخن چینى و ایجاد نفاق کار دیگرى انجام نمى دادند»!(2)
بنابراین، هیچ گونه مصلحتى از مسلمانان با اذن پیامبر(صلى الله علیه وآله) فوت نشد، تنها چیزى که در این میان وجود داشت این بود که: اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها اجازه نمى داد، مشت آنها زودتر باز مى شد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا مى شدند.
ولى این موضوع، چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهى باشد، شاید فقط بتوان نام ترک اولى بر آن گذارد، به این معنى که اذن دادن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن شرائط و در برابر سوگندها و اصرارهاى منافقین، هر چند کار بدى نبود اما ترک اذن از آن بهتر بود تا این گروه زودتر شناخته شوند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که: عتاب و خطاب مزبور جنبه کنائى داشته و حتى ترک اولى نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگرى منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است.
این موضوع را با ذکر مثالى مى توان روشن ساخت; فرض کنید، ستمگرى مى خواهد به صورت فرزند شما سیلى بزند، یکى از دوستانتان دست او را مى گیرد، شما نه تنها از این کار ناراحت نمى شوید که خوشحال نیز خواهید شد.
اما براى اثبات زشتى باطن طرف، به صورت عتاب آمیز به دوستتان مى گوئید: «چرا نگذاشتى سیلى بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند»؟!
و هدفتان از این بیان، تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است!
مطلب دیگرى که در تفسیر آیه باید مورد توجه واقع شود این است که: مگر پیامبر(صلى الله علیه وآله)منافقان را نمى شناخت که خداوند مى گوید: مى خواستى به آنها اذن ندهى تا وضع آنها بر تو روشن گردد.
پاسخ این سؤال این است که:
اوّلاً ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله)از طریق علم عادى به وضع این گروه آشنائى نداشت و علم غیب براى قضاوت درباره موضوعات کافى نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادى وضع آنها روشن گردد.
و ثانیاً ـ هدف تنها این نبوده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بداند بلکه ممکن است هدف این بوده که همه مسلمانان آگاه شوند، هر چند روى سخن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.


* * *

آنگاه به شرح یکى از نشانه هاى مؤمنان و منافقان پرداخته مى فرماید: «آنها که ایمان به خدا و سراى دیگر دارند هیچ گاه براى ترک جهاد با اموال و جان ها، از تو اجازه نمى گیرند» ( لایَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوابِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
آنها هنگامى که فرمان جهاد صادر شد بدون تعلل و سستى به دنبال آن مى شتابند و همان ایمان به خدا و مسئولیت هایشان در برابر او، و ایمان به دادگاه رستاخیز آنان را به این راه دعوت مى کند و راه عذرتراشى و بهانه جوئى را به رویشان مى بندد.
و سرانجام مى فرماید: «خداوند به خوبى افراد پرهیزکار را مى شناسد و از نیت و اعمال آنها کاملاً آگاه است» (وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ).


* * *

در آخرین آیه مورد بحث مى فرماید: «تنها کسانى از تو براى عدم شرکت در میدان جهاد اجازه مى طلبند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند» (إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ).
سپس براى تأکید، بر عدم ایمان آنها مى گوید: «آنها کسانى هستند که دل هایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است»! (وَ ارْتابَتْقُلُوبُهُمْ).
«به همین دلیل در این شک و تردید، گاهى قدم به پیش مى گذارند و گاهى باز مى گردند و پیوسته در حیرت و سرگردانى به سر مى برند» (فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ)، و به همین جهت منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند.
گر چه صفات فوق به شکل فعل مضارع ذکر شده است ولى منظور از آن بیان صفات و حال منافقان و مؤمنان است و ماضى و حال و مضارع در آن تفاوت نمى کند.
مؤمنان در پرتو ایمانشان تصمیم و اراده اى محکم و خلل ناپذیر دارند، راه را به روشنى دیده اند، مقصدشان معلوم، و هدفشان مشخص است، لذا با عزمى راسخ، بدون تردید و دودلى با گام هائى استوار به پیش مى روند.
اما منافقان چون هدفشان تاریک و نامشخص است گرفتار حیرت و سرگردانى هستند و همیشه به دنبال بهانه اى براى فرار از زیر بار مسئولیت ها مى گردند.
این دو نشانه مخصوص «مؤمنان» و «منافقان» صدر اسلام و میدان جنگ «تبوک» نبوده، بلکه هم امروز نیز «مؤمنان راستین» را از «مدّعیان دروغین» با این دو صفت مى توان شناخت، مؤمن، شجاع و مصمم است و منافق بزدل، ترسو و متحیر و عذرتراش!


* * *


1 ـ «بحار الانوار»، جلد 17، صفحه 45، و جلد 34، صفحه 384.
2 ـ توبه، آیه 47.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای