این قرآن قطعاً کلام خدا است
فهرست موضوعات
جستجو 


به دنبال بحث هائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان و کافران بود، در این آیات، بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى کند، تا بحث «نبوّت» و «معاد» مکمّل یکدیگر باشند.
نخست مى فرماید: «سوگند مى خورم به آنچه مى بینید» (فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ).

* * *

«و آنچه نمى بینید» (وَ ما لا تُبْصِرُونَ).
معروف این است: «لا» در این گونه موارد، زائده و براى تأکید است، ولى بعضى گفته اند: «لا» در اینجا نیز معنى نفى را مى بخشد، یعنى من قسم نمى خورم به این امور; چرا که:
اوّلاً ـ نیازى به این سوگند نیست.
ثانیاً ـ سوگند باید به نام خدا باشد.
ولى این قول ضعیف است، و مناسب، همان معنى اول است، و در قرآن مجید، سوگند به نام خدا و غیر نام او فراوان است.
جمله «ما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ» مفهوم گسترده اى دارد که همه آنچه را انسان ها مى بینند و نمى بینند فرا مى گیرد، و به تعبیر دیگر، سراسر عالم «شهود» و «غیب» را شامل مى شود.
در اینجا احتمالات دیگرى در تفسیر این دو آیه داده شده، از جمله این که: منظور از: «ما تُبْصِرُونَ» عالم خلقت و «ما لا تُبْصِرُونَ» خالق است، یا این که: منظور نعمت هاى ظاهرى و باطنى، یا انسان ها و فرشتگان، یا اجسام و ارواح، یا دنیا و آخرت است.
ولى، همان طور که اشاره کردیم، گستردگى مفهوم این دو تعبیر، مانع از محدود ساختن معنى آن است، بنابراین، همه آنچه در افق دید قرار مى گیرد، و آنچه قرار نمى گیرد، در این سوگند داخل است، ولى شمول آن نسبت به خداوند، بعید به نظر مى رسد; چرا که قرار دادن خالق در کنار خلق مناسب نیست، مخصوصاً با تعبیر به «ما» که معمولاً براى غیر عاقل مى آید.
ضمناً از این تعبیر، به خوبى استفاده مى شود که: آنچه را انسان با چشم نمى بیند، بسیار است، و علم و دانش امروز این حقیقت را ثابت کرده که، محسوسات دایره محدودى از موجودات را شامل مى شود، و آنچه در افق حسّ قرار نمى گیرد، چه در زمینه رنگ ها، اصوات، طعم ها، امواج و غیر آن، به مراتب افزون تر است.
ستارگانى که در مجموع دو نیم کره زمین با چشم دیده مى شود، طبق محاسبه دانشمندان، در حدود پنج هزار ستاره است، در حالى که ستارگانى که با چشم دیده نمى شود، از میلیاردها تجاوز مى کند.
امواج صوتى که گوش انسان قادر به درک آن است، امواج محدودى است، در حالى که هزاران موج دیگر صوتى وجود دارد، که گوش انسان قادر به شنیدن آن نیست.
رنگ هائى را که ما مى توانیم ببینیم، هفت رنگ معروف است، ولى امروز مسلّم شده رنگ هاى بى شمار دیگرى ماوراء بنفش، و مادون قرمز، وجود دارد، که چشم ما قدرت مشاهده آن را ندارد.
تعداد حیوانات کوچکى که با چشم دیده نمى شود، آن قدر زیاد است که تمام دنیا را پر کرده، و گاه در یک قطره آب، هزاران هزار از آنها وجود دارد، با این حال، چقدر دردناک است که ما خود را در زندان محسوسات زندانى کنیم و از ماوراء حس بى خبر بمانیم یا آن را انکار کنیم؟
عالم ارواح، عالمى است که با دلائل عقلى و حتى تجربى اثبات شده، عالمى است بسیار گسترده تر از عالم جسم ما، با این حال، چگونه مى توان در چهارچوب محسوسات محبوس ماند؟

* * *

و در آیه بعد، به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى نظیر پرداخته، مى فرماید: «این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است» (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم).
منظور از «رَسُول» در اینجا بدون شک، پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است، نه جبرائیل; چرا که آیات بعد به وضوح به این معنى گواهى مى دهد.
و این که مى گوید: «این گفتار رسول بزرگوارى است» با این که مى دانیم قرآن گفته خدا است، به این جهت است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ کننده آن مى باشد، به خصوص این که روى عنوان «رسالت» او تکیه شده، و مى دانیم آنچه را رسول مى آورد، گفتار فرستنده او است، هر چند بر زبان رسول جارى و از لب هاى مبارک او شنیده مى شود.

* * *

آنگاه مى افزاید: «این گفته شاعرى نیست، اما کمتر ایمان مى آورید» (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِر قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ).(1)

* * *

«و قول کاهنى نیز نمى باشد هر چند کمتر متذکّر مى شوید» (وَ لا بِقَوْلِ کاهِن قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ).
در حقیقت، این دو آیه نفى نسبت هاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دادند.
گاه مى گفتند: او شاعر است و این آیات شعر او است.
و گاه مى گفتند: او کاهن است و اینها کهانت; چرا که کاهنان کسانى بودند که بر اثر ارتباط با جن و شیاطین، گاه بعضى از اسرار غیب را بازگو مى کردند، و مخصوصاً کلمات خود را با سجع و جمله بندى هاى موزون همراه مى ساختند، و از آنجا که قرآن، هم داراى خبرهاى غیبى، و هم نظم مخصوصى است، این تهمت را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى زدند، در حالى که تفاوت میان این دو از زمین تا آسمان است.
بعضى در شأن نزول این آیات، نقل کرده اند: کسى که نسبت شعر و شاعرى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داد، «ابو جهل» بود، و کسى که نسبت کهانت مى داد، «عقبه» یا «عتبه» بود، و دیگران هم به دنبال آنها این تهمت ها را تکرار مى کردند.
درست است که الفاظ قرآن هماهنگى و نظم زیبائى دارد که گوش را نوازش، و روح را آرامش مى بخشد، اما این نه ارتباطى با شعر شاعران دارد و نه با سجع کاهنان.
«شعر» معمولاً زائیده تخیلات، و بیانگر احساسات برافروخته، و هیجانات عاطفى است، و به همین دلیل، فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد، در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملاً مستدل و منطقى، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر گهگاه پیشگوئى هائى از آینده کرده، این پیشگوئى ها اساس قرآن را تشکیل نمى دهد، تازه بر خلاف خبرهاى کاهنان، همه قرین واقعیت بوده.
جمله هاى «قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ» و «قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ» توبیخ و سرزنش براى کسانى است که این وحى آسمانى را با نشانه هاى روشن مى بینند، اما گاه شعرش مى خوانند، و گاه کهانت، و کمتر ایمان مى آورند.

* * *

و در آخرین آیه مورد بحث، به عنوان تأکید، با صراحت مى گوید: «این قرآن از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است» (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).(2)
بنابراین، قرآن نه شعر است و نه کهانت، نه ساخته فکر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و نه گفته جبرئیل، بلکه، سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل شده، همین تعبیر با مختصر تفاوتى در یازده مورد از قرآن مجید آمده است.

* * *


1 ـ «قَلِیلاً» در این آیه و آیه بعد، صفت «مفعول مطلق» محذوفى است، و «ما» زائده است و در تقدیر چنین است: (تُؤْمِنُونَ ایماناً قَلِیلاً).
2 ـ «تَنْزِیلٌ» مصدر است به معنى «اسم مفعول» و خبر مبتداى محذوفى است و در تقدیر چنین است «هُوَ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ».
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای