گردنه صعب العبور!
فهرست موضوعات
جستجو 

به دنبال ذکر نعمت هاى بزرگى که در آیات قبل آمده بود، در آیات مورد بحث، بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهد، که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت، راه نجات را نپیموده اند، نخست مى فرماید:
«این انسان ناسپاس از آن گردنه بزرگ بالا نرفت» (فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ).(1)
در این که منظور از «عقبه» در اینجا چیست؟ آیات بعد آن را تفسیر مى کند.

* * *

مى فرماید: «تو نمى دانى آن گردنه چیست»؟ (وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ).

* * *

«آزاد کردن برده است» (فَکُّ رَقَبَة).

* * *

«یا اطعام کردن در روز گرسنگى» (أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْم ذی مَسْغَبَة).

* * *

«یتیمى از خویشاوندان را» (یَتیماً ذا مَقْرَبَة).

* * *

«یا مستمندى به خاک افتاده را» (أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَة).
به این ترتیب، این گردنه صعب العبور را که انسان هاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نکرده اند، مجموعه اى است از اعمال خیر، که عمدتاً بر محور خدمت به خلق، کمک به ضعیفان و ناتوان ها دور مى زند، و نیز مجموعه اى از عقائد صحیح و خالص است که در آیات بعد به آن اشاره شده.
و به راستى، گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدى که غالب مردم به مال و ثروت دارند، کار آسانى نیست.
اسلام و ایمان با ادعا و گفتار حاصل نمى شود، بلکه در برابر هر فرد مسلمان و مؤمن، گردنه هاى صعب العبورى است که باید از آنها، یکى بعد از دیگرى به حول و قوه الهى، و با استمداد از روح ایمان و اخلاص بگذرد.
بعضى، «عقبه» را در اینجا به معنى هواى نفس تفسیر کرده اند، که جهاد با آن را پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) طبق حدیث معروف، «جهاد اکبر» نامید.
البته، با توجه به این که خود آیات، «عقبه» را در اینجا تفسیر کرده، باید مراد از این تفسیر چنین باشد که: گردنه اصلى، «گردنه هواى نفس» است، و اما آزاد کردن بردگان، و اطعام مسکینان، مصداق هاى روشنى از مبارزه با آن محسوب مى شود.
بعضى دیگر از مفسران گفته اند: منظور از این «عقبه» گردنه صعب العبورى است در قیامت، همانطور که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است:
اِنَّ أَمامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً لا یَجُوزُهَا الْمُثْقَلُونَ، وَ أَنَا أُرِیْدُ أَنْ أُخَفِّفَ عَنْکُمْ لِتِلْکَ الْعَقَبَةِ!: «پیش روى شما گردنه صعب العبورى است که سنگین باران از آن نمى گذرند، و من مى خواهم بار شما را براى عبور از این گردنه سبک کنم»!(2)
البته، این حدیث که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، به عنوان تفسیر آیه مورد بحث نیست، ولى مفسران از آن چنین برداشتى کرده اند، و این برداشت با توجه به تفسیرى که صریحاً در خود آیات آمده مناسب به نظر نمى رسد، مگر این که منظور این باشد: گردنه هاى صعب العبور قیامت، تجسمى است از طاعات سخت و سنگین این جهان و گذشتن از آنها فرع بر گذشتن از اینها است (دقت کنید).
قابل توجه در اینجا، تعبیر به «اِقْتَحَمَ» از ماده «اقتحام» است که در اصل، به معنى ورود در کار سخت و خوفناک(3) یا دخول و گذشتن از چیزى با شدت و مشقت است(4) و این نشان مى دهد گذشتن از این گردنه، کار آسانى نیست، و تأکیدى است بر آنچه در آغاز سوره آمده، که فرمود: «ما انسان را در درد و رنج آفریدیم» هم زندگى او توأم با رنج است و هم اطاعت فرمان پروردگار، توأم با مشکلات مى باشد.
در سخنى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: إنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ وَ إِنَّ النّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ: «بهشت در میان ناملائمات پیچیده شده و دوزخ در لابلاى شهوات».(5)

* * *

در آیه بعد، در ادامه تفسیرى که براى این گردنه صعب العبور بیان فرموده، مى افزاید: «سپس از کسانى بوده باشد که ایمان آورده، و یکدیگر را به صبر و استقامت و ترحم و عطوفت توصیه مى کنند» (ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ).
به این ترتیب، کسانى از این گردنه سخت عبور مى کنند که، هم داراى ایمان هستند، هم اخلاق والائى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند، و هم اعمال صالحى همچون آزاد کردن بردگان، اطعام یتیمان و مسکینان انجام داده اند.
یا به تعبیر دیگر: در سه میدان ایمان، اخلاق و عمل گام بگذارند و سر بلند و سرافراز بیرون آیند، اینها هستند که مى توانند از آن گردنه صعب العبور بگذرند.
تعبیر به «ثُمَّ» (بعد) همیشه به معنى تأخیر زمانى نیست، تا لازمه این سخن آن باشد که اول اطعام و انفاق کنند، و بعد ایمان آورند، بلکه، در این گونه موارد
ـ همان گونه که جمعى از مفسران تصریح کرده اند ـ براى بیان برترى مقامى است; چرا که مسلماً رتبه ایمان، و توصیه به صبر و مرحمت، بالاتر از کمک به نیازمندان است، بلکه اعمال صالح از آن ایمان و اخلاق سرچشمه مى گیرد و ریشه همه آنها را باید در اعتقادات و خلقیات عالى جستجو کرد.
بعضى نیز احتمال داده اند: «ثُمَّ» در اینجا به معنى تأخیر زمانى است; چرا که اعمال خیر، گاه سرچشمه گرایش به ایمان مى شود، و مخصوصاً در تحکیم مبانى اخلاق مؤثر است; زیرا خلق و خوى انسان، نخست به صورت «فعل» است، بعد به صورت «حالت» و سپس «عادت» و بعد از آن به صورت «ملکه» در مى آید.
تعبیر به «تَواصَوا» که مفهومش سفارش کردن به یکدیگر است، نکته مهمى در بر دارد، و آن این که: مسائلى همچون صبر و استقامت در طریق اطاعت پروردگار، مبارزه با هواى نفس، و همچنین تقویت اصل محبت و رحمت، نباید به صورت فردى در جامعه باشد، بلکه باید به صورت یک جریان عمومى در کل جامعه درآید، و همه افراد یکدیگر را به رعایت و حفظ این «اصول» توصیه کنند، تا از این طریق پیوندهاى اجتماعى نیز محکم تر شود.
بعضى گفته اند: «صبر» در اینجا اشاره به شکیبائى در اطاعت فرمان خدا و اهتمام به اوامر او است، و «مرحمت» اشاره به محبت نسبت به خلق خدا است، و مى دانیم اساس دین را ارتباط با «خالق» و «خلق» تشکیل مى دهد، و به هر حال، صبر و استقامت ریشه اصلى هر گونه اطاعت و بندگى و ترک گناه و عصیان است.

* * *

و در پایان این اوصاف، مقام صاحبان آن را چنین بیان مى کند: «آنها اصحاب الیمین هستند» (أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ).
و نامه اعمالشان به نشانه مقبول بودن در درگاه پروردگار، به دست راستشان داده مى شود.
این احتمال نیز داده شده: «مَیْمَنَة» از ماده «یمن» و برکت است، یعنى آنها صاحبان برکتند که وجودشان هم براى خودشان برکت دارد، و هم براى جامعه.

* * *

آن گاه به نقطه مقابل این گروه، یعنى آنها که نتوانستند از این گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته، مى فرماید: «کسانى که به آیات ما کافر شدند افرادى شوم هستند که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود» (وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ).
و این نشانه آن است که دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
«مَشْئَمَة» از ماده «شؤم» نقطه مقابل «مَیْمَنَة» از ماده «یمن» است، یعنى این گروه کافر، افرادى شوم و نامیمونند، که هم سبب بدبختى خودشانند، و هم بدبختى جامعه، ولى از آنجا که شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مى شود که نامه اعمال افراد در دست چپ، یا در دست راست آنها باشد، بعضى این تفسیر را براى آن پذیرفته اند، به خصوص این که ماده «شؤم» در لغت به معنى گرایش به چپ نیز آمده است.(6)

* * *

و در آخرین آیه این سوره، اشاره کوتاه و پر معنائى به مجازات گروه اخیر کرده، مى فرماید: «بر فراز آنها آتشى است فروبسته»! که راه فرارى از آن نیست (عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ).
«مُؤْصَدَة» از ماده «ایصاد» به معنى بستن در و محکم کردن آن است، ناگفته پیدا است: انسان در اطاقى که هواى آن کمى گرم است مى خواهد درها را باز کند، نسیمى بوزد و گرمى هوا را تعدیل کند، حال باید فکر کرد در کوره سوزان دوزخ، هنگامى که تمام درها بسته شود، چه حالى پیدا خواهد شد؟!

 * * *

 


1 ـ ظاهر این است «لا» در این جمله «نافیه» و «خبریه» است، و این که بعضى آن را به معنى نفرین و یا استفهامیه دانسته اند، بسیار بعید به نظر مى رسد، تنها اشکالى که در اینجا وجود دارد این است: «لا» هنگامى که بر سر فعل ماضى در آید غالباً تکرار مى شود، همان طور که در آیه 31 سوره «قیامت» مى خوانیم: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى: «نه صدقه داد و نه نماز گذارد»، در حالى که در آیه مورد بحث تکرار نشده.
ولى چنان که مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» آورده، گاه بدون تکرار نیز استعمال مى شود.
«فخر رازى» و «قرطبى» در تفسیرهاى خود از بعضى از بزرگان ادبیات عرب نقل کرده اند که اگر «لا» به معنى «لَمْ» باشد تکرار لازم نیست، این احتمال را نیز داده اند که در اینجا در تقدیر تکرار شده: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ لا فَکُّ رَقَبَة وَ لا أَطْعَمَ فِى یَوْم ذِى مَسْغَبَة».
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 495.
3 ـ «مفردات راغب».
4 ـ تفسیر «کشّاف».
5 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 176.
6 ـ تفسیر «ابوالفتوح رازى»، جلد 12، صفحه 97 و «المنجد»، ماده «شأم».
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای