عاقبت مرگبار طغیانگران
فهرست موضوعات
جستجو 

به دنبال هشدارى که در آیات قبل، درباره عاقبت کار کسانى که نفس خود را آلوده مى کنند، آمده بود، در این آیات، به عنوان نمونه، به یکى از مصداق هاى واضح تاریخى این مطلب پرداخته، و سرنوشت قوم طغیانگر «ثمود» را در عباراتى کوتاه، قاطع و پر معنى بیان کرده، مى فرماید: «قوم ثمود به سبب طغیان، پیامبرشان را تکذیب کردند، و آیات الهى را انکار نمودند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها).
«طَغْوى» و «طغیان» هر دو به یک معنى است، و مراد از آن تجاوز از حدّ و مرز است، و در اینجا، منظور تجاوز از حدود الهى و سرکشى در مقابل فرمان هاى او است.(1)
قوم ثمود، که نام پیامبرشان «صالح» بود از قدیمى ترین اقوامى هستند که در یک منطقه کوهستانى میان «حجاز» و «شام» زندگى مى کردند، زندگى مرفه، سرزمین آباد، دشت هاى مسطح با خاک هاى مساعد و آماده براى کشت و زرع، قصرهاى مجلل، و خانه هاى مستحکم داشتند، ولى نه تنها شکر این همه نعمت را به جا نیاوردند، که سر به طغیان برداشته، به تکذیب پیامبرشان صالح برخاستند، آیات الهى را به باد سخریه گرفتند، و سرانجام خداوند آنها را با یک صاعقه آسمانى نابود کرد.

* * *

پس از آن، به یکى از نمونه هاى بارز طغیان این قوم پرداخته، مى افزاید: «آن گاه که شقى ترین آنها به پاخاست» (إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها).
«أَشْقى» به معنى «شقى ترین» و سنگدل ترین افراد آن قوم، اشاره به همان کسى است که «ناقه ثمود» را به هلاکت رساند، همان «ناقه» (شتر ماده) اى که به عنوان یک معجزه در میان آن قوم ظاهر شده بود، و هلاک کردن آن، اعلان جنگ با آن پیامبر الهى بود.به گفته مفسران و مورخان، نام این شخص «قدار بن سالف» بود.
در بعضى از روایات آمده است: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: مَنْ أَشْقَى الْأَوَّلِین؟: «سنگدل ترین افراد اقوام نخستین که بود»؟
على(علیه السلام) در پاسخ عرض کرد: عاقِرُ النّاقَةِ: «آن کسى که ناقه ثمود را به هلاکت رساند».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: صَدَقْتَ، فَمَنْ أَشْقَى الْآخِرِیْنَ؟: «راست گفتى، شقى ترین افراد اقوام اخیر چه کسى است»؟
على(علیه السلام) مى گوید: «عرض کردم: نمى دانم اى رسول خدا».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: الَّذِی یَضْرِبُکَ عَلى هذِهِ، وَ أَشَارَ إِلى یافُوخِهِ: «کسى که شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد مى کند، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشاره به قسمت بالاى پیشانى آن حضرت کرد».(2)-(3)

* * *

در آیه بعد، به شرح بیشترى در زمینه طغیانگرى قوم ثمود پرداخته، مى افزاید: «رسول خدا به آنها گفت: ناقه خداوند را با آبشخورش واگذارید، و مزاحم آن نشوید» (فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها).(4)
منظور از «رسول اللّه» در اینجا حضرت صالح(علیه السلام) پیغمبر قوم ثمود است، و تعبیر به «ناقة اللّه» (شتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به این است که: این شتر، یک شتر معمولى نبود، بلکه به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود، که یکى از ویژگى هاى آن طبق روایت مشهور این بود که: شتر مزبور از دل صخره اى از کوه برآمد تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.
از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى شود: حضرت صالح(علیه السلام) به آنها خبر داد که آب آشامیدنى قریه باید میان آنها و ناقه تقسیم شود، یک روز براى ناقه، و روز دیگر براى اهل قریه باشد، و هر کدام در نوبت خود از آب استفاده کنند و مزاحم دیگرى نشوند: «وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْب مُحْتَضَرٌ».(5)
و مخصوصاً به آنها گفت: اگر متعرض این ناقه شوید، عذاب خداوند دامان شما را خواهد گرفت: «وَ لا تَمَسُّوها بِسُوء فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْم عَظیم».(6)

* * *

آن گاه مى گوید: این قوم سرکش اعتنائى به کلمات این پیامبر بزرگ و هشدارهاى او نکردند، «او را تکذیب کرده، و ناقه را به هلاکت رساندند» (فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها).
«عَقَرُوها» از ماده «عُقْر» (بر وزن ظلم) به معنى اصل و اساس و ریشه چیزى است، و «عَقْر ناقه» به معنى ریشه کن کردن و هلاک نمودن آن است.
بعضى نیز گفته اند: منظور پى کردن این حیوان است، یعنى پائین پاى او را قطع کردن و به زمین افکندن، که نتیجه آن نیز مرگ این حیوان است.
مى دانید: ناقه را یک نفر بیشتر به هلاکت نرساند، که قرآن از او به «أشقى» تعبیر کرده است، ولى در آیه فوق مى بینیم این عمل به تمام طغیانگران قوم ثمود نسبت داده شده، مى گوید: «عَقَرُوها» به صورت صیغه جمع، این به خاطر آن است که دیگران هم به نحوى در این کار سهیم بودند; چرا که:
اولاً ـ این گونه توطئه ها معمولاً توسط گروه و جمعیتى طراحى مى شود، سپس به دست فرد معین یا افراد معدودى به اجرا در مى آید.
ثانیاً ـ چون با رضایت و خشنودى دیگران انجام مى گیرد، سبب شرکت آنها در این امر مى شود، که رضایت، سبب شرکت در نتیجه است.
لذا در کلام رسا و گویائى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: إِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالْعَذابِ، لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا، فَقالَ سُبْحانَهُ: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِین»:
«ناقه ثمود را تنها یک نفر به هلاکت رساند، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت; چرا که همگى به این امر رضایت دادند، لذا فرموده است: آنها (همگى) ناقه را هلاک کردند، و سپس از کرده خود همگى پشیمان شدند» (اما در زمانى که پشیمانى سودى نداشت).(7)
و به دنبال این تکذیب و مخالفت شدید، خداوند چنان آنها را مجازات کرد که اثرى از آنان باقى نماند، چنان که در ادامه همین آیه مى فرماید: «پروردگارشان به خاطر گناهى که کرده بودند، همه را درهم کوبید و نابود کرد و سرزمین آنها را صاف و مسطح نمود» (فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّاها).
«صاعقه» همان صیحه عظیم آسمانى، در چند لحظه کوتاه، چنان زلزله و لرزه اى در سرزمین آنها ایجاد کرد، که تمام بناها روى هم خوابیده، صاف شد و خانه هایشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت.
«دَمْدَمَ» از ماده «دمدمة»، گاه، به معنى هلاک کردن آمده، گاه، به عذاب و مجازات کامل، گاه، به معنى کوبیدن و نرم کردن، گاه، به معنى ریشه کن ساختن، و گاه، به معنى خشم و غضب نمودن و یا احاطه کردن و فراگیر شدن.(8) و همه این معانى در آیه مورد بحث صادق است; چرا که این عذاب گسترده از خشم الهى سرچشمه مى گرفت و همه آنها را در هم کوبید و نرم کرد و ریشه کن ساخت.
«سَوّاها» از ماده «تسویه» ممکن است به معنى صاف کردن خانه ها و زمین هاى آنها بر اثر صیحه عظیم، صاعقه و زلزله باشد، یا به معنى یکسره کردن کار این گروه، و یا مساوات همه آنها در مجازات و عذاب، به گونه اى که احدى از آنان از این ماجرا سالم در نرفت.
جمع میان این معانى نیز ممکن است.ضمیر در «سَوّاها» به «قبیله ثمود» باز مى گردد، و یا به شهرها و آبادى هاى آنان که خداوند همه را با خاک یکسان نمود.
بعضى نیز گفته اند: به «دَمْدَمَة» بر مى گردد که از جمله بعد استفاده مى شود، یعنى خداوند این خشم و غضب و هلاکت را یکسان در میان آنها قرار داد، به طورى که همگى را فرا گرفت.اما، تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در ضمن، از این آیه به خوبى استفاده مى شود، مجازات آنها نتیجه گناه آنها و متناسب با آن بوده است، و این عین عدالت و حکمت است.
درباره بسیارى از اقوام مى خوانیم: به هنگام ظهور آثار عذاب، پشیمان شده، و راه توبه را پیش مى گرفتند، ولى عجیب این که: در بعضى از روایات آمده است: وقتى قوم صالح نشانه هاى عذاب را دیدند، به جستجوى او پرداختند، که هر کجا وى را پیدا کنند، نابود سازند.(9)
و این دلیل بر عمق عصیان و سرکشى آنها در مقابل خدا و پیامبر او است، ولى خداوند او را نجات داد و آنها را هلاک کرد و طومار زندگانیشان را به کلى در
هم پیچید.

* * *

سرانجام، در آخرین آیه، براى این که هشدار محکمى به تمام کسانى که در همان مسیر و خط حرکت مى کنند بدهد، مى فرماید: «و خداوند هرگز از فرجام این کار بیمى ندارد» (وَ لا یَخافُ عُقْباها).
بسیارند حاکمانى که قدرت بر مجازات دارند، ولى پیوسته از پى آمدهاى آن بیمناکند، و از واکنش ها و عکس العمل ها ترسان، و به همین دلیل، از قدرت خود استفاده نمى کنند، و یا به تعبیر صحیح تر، قدرت آنان آمیخته با ضعف و ناتوانى، و علمشان آمیخته با جهل است; چرا که مى ترسند توانائى بر مقابله با پى آمدهاى آن نداشته باشند.
ولى، خداوند قادر متعال که علمش احاطه به همه این امور و عواقب و آثار آنها دارد، و قدرتش براى مقابله با پیامدهاى حوادث با هیچ ضعفى آمیخته نیست، بیمى از عواقب این امور ندارد، و به همین دلیل، با نهایت قدرت و قاطعیت، آنچه را که اراده کرده است، انجام مى دهد.
طغیانگران نیز باید حساب کار خود را برسند و از این که به خاطر اعمالشان مشمول خشم و غضب الهى گردند، خود را بر حذر دارند.
«عُقْبى» به معنى پایان، نهایت و فرجام کار است و ضمیر در «عُقْباها» به «دَمْدَمَه» و «هلاکت» باز مى گردد.

* * *


1ـ از عبارت بعضی از علمای لغت استفاده می شود: «طغیان» هم بصورت ناقص واوی و هم ناقص یائی آمده است، «طغوی» از مادۀ ناقص واوی گرفته شده و «طغیان» از ناقص یائی (دقت کنید).
2ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحۀ 499، همین معنی بصورت مختصرتر در تفسیر «قرطبی»، جلد 6، صفحۀ 7168 نیز آمده است.
3ـ «یا فوخ» به آن قسمتی از پیش سر گفته می شود که در کودکان کاملاً نرم است و به تدریج حالت استخوانی به خود می گیرد و محکم می شود، و از حساس ترین نقاط سر است.
«ناقَةَ اللهِ» منصوب است به فعل محذوفی و در تقدیر چنین است: «ذَروا ناقَةَ اللهِ وَ سُقیاها» شبیه آنچه در آیه 73 «اعراف» و 64 «هود» آمده است.
5ـ قمر، آیۀ 28.
6ـ شعراء، آیۀ 156.
7ـ «نهج البلاغه»، خطبۀ 201.
8ـ «مفردات راغب»، «لسان العرب»، «مجمع البیان»، جلد 10، صفحۀ 499 و کتب تفسیر دیگر.
9ـ «روح البیان»، جلد 10، صفحۀ 446.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma
آبی
سبز تیره
سبز روشن
قهوه ای