انبوهى از روايات در دست است كه از ائمه اطهار عليهم السّلام روايت شده و - به صراحت يا اشاره - بر مصونيت نص قرآن از تحريف تأكيد دارد؛ دستان ناپاك اگر چه توانستند با تأويل و تفسير ناحق به آن دست پيدا كنند، هرگز نتوانستند به متن آن دستبرد بزنند.
در کتب اهل سنت، احادیث ارزشمندى از امام صادق(ع) نقل شده است. همانند این حدیث که امام(ع) می فرماید: «اصل مرد عقل او است، و حسب او دینش، و بزرگوارى او تقواى او است. و مردم در این که از آدم زاده شده اند با یکدیگر مساوى هستند». هم چنین می فرماید «غضب کلید هر پلیدى است»، و می فرماید: «رأس خیر تواضع است. به حضرت عرض شد: تواضع چیست؟ فرمود: این که در مجلس به مکانى پایین تر از شرفت راضى شوى، و این که هر کس را مشاهده نمودى بر او سلام کنى، و جدال را ترک کنى گرچه حقّ با تو باشد».
امام صادق(ع) در نزد علما اهل سنت از منزلت والایی برخوردار بود. همانند: ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ می نویسد: «جعفر بن محمّد؛ کسى که علم و فقه اش دنیا را فراگرفته است». هم چنین محمّد بن ادریس می گوید: «جعفر بن محمّد ثقه است و او بى نیاز از تحقیق است». از سوی دیگر عبدالله بن عدى جرجانى معتقد است: «جعفر صادق(ع) سرآمد تمام هم ردیفان خود از اهل بیت بود. او داراى علم بسیار در دین، و زهد فراوان در دنیا، و ورع تام از شهوات و ادب کامل در حکمت بود».
تمام افعال خدا حکیمانه بوده و سؤالات اعتراضی از او موضوعیت ندارد، زیرا فعل حكيمانه نزد عقلا مؤاخذه ندارد، اما اگر سؤالی از روى ايمان كامل به خدا صادر گردد و انگيزه سؤال آگاهى يافتن باشد، سؤال مشروعى است و اشكالى ندارد. چنين سؤالى از سوى نيكان نيز صادر شده و در قرآن نمونه هاى فراوانى از اين قسم ديده مى شود، مانند سؤال حضرت ابراهیم درباره چگونگی زنده شدن مردگان. این گونه سؤال ها در افعال خدا نه تنها جائز است، بلکه جهت دانش افزایی به آن سفارش شده است. پس در دین الهی جای هیچ خفقانی نیست.
امام صادق(ع)، از نظر روایت حدیث و فقاهت و افتاء، از موقعیت شامخی نزد اهل سنت برخوردار بوده بطوری که او را از شیوخ مسلّم «ابو حنیفه» و «مالک بن انس» و ... شمرده اند. کثرت دانش اندوزانی که در محفل درسش حاضر شده و یا از آن حضرت حدیث نقل می کردند، نشان دهنده عظمت شخصیت علمی ایشان است، به طوري كه در مسجد کوفه نهصد نفر از ايشان حديث نقل می كردند. با وجود آنكه بسیاری از محدثان در عهد بنی امیه جرأت نقل حدیث از امام(ع) را نداشتند علمای اسلام از احدی به اندازه آن حضرت حدیث نقل نکرده اند.
امام صادق(ع) در ديدار با يكى از شيعيانشان در مورد مسائل اجتماعي سفارش كردند كه: «سلام مرا به دوستانم برسان و آنها را به تقواى الهى سفارش و وصيّت كن و اينكه اغنيا به فكر فقيران باشند و قوىها به ضعيفان كمك كنند و زندهها به تشييع جنازه مردهها بروند [و احترام يكديگر را حتّى بعد از مرگ رعايت كنند] و اينكه همديگر را در خانههايشان ملاقات كنند كه اين ملاقات نمودن، زنده كردن مكتب اهل بيت(ع) است».
عزاداری برای امام حسین(ع) نه تنها موجب هیچ نوع افسردگی نمی شود بلکه حتی برعکس، موجب رفع افسردگی می شود و این موضوع مورد تأیید پژوهش های علمی است. بررسی افراد مبتلا به درجاتی از افسردگی که در این مراسم شرکت کرده اند نشان داد که میانگین نمره آنها پس از مراسم به حدود سلامتی رسیده و بهبود پیدا کرده اند.
تقدس و مقدس از قدس به معنی پاکی گرفته شده است. از جمله اموری که پاکی آن مورد قبول همه می باشد عقل و احکام عقل است. لذا خداوند که خالق عقل است نیز مقدس است؛ بلکه مقدس حقیقی اوست و سایر امور به اعتبار انتساب آنها به خدا مقدس شمرده می شوند. آنچه با دلایل قطعی پاکی آن ثابت شود شکی در مقدس بودن آن نیست.
اما آنچه مردم بدون دلیل آن را مقدّس می دانند، باید با روش مناسب با آن برخورد شود. ضمن اینکه توهین به مقدسات یک قوم یا ملت، از آنجا که بی حرمتی به میثاق جمعی آنها به شمار می آید، می تواند موجب بروز کدورت ها و خون ریزی های محتمل گردد، و از همین رو جلوگیری از آن الزامی عقلایی و اجتماعی به شمار می آید. با این حال می بینیم کسانی که بدون دلیل به مقدسات اسلام توهین می کنند خود برخی امور مثل هولوکاست را مقدس می شمارند.
وسيله در لغت به معناى مطلق چيزى است كه انسان را به ديگرى نزدیک كند؛ بنابراين وسيله در این آيه معنى بسيار وسيعى دارد و هر كار و هر چيزى را كه باعث نزديك شدن به پروردگار مى شود، شامل مى گردد. بسیاری از مفسران اهل سنت نیز یکی از اقسام وسیله را توسل به پیامبر(ص) و درخواست دعا و شفاعت او می دانند. سایر آیات قرآن نیز توسّل به اولیای الهی جایز می دانند. وقتی به سیره مسلمین نیز رجوع می کنیم می بینیم همین معنی را از آیه برداشت کرده اند و عملا به «اولیاء الهی» متوسل می شدند.
از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند و درود بر پيامبر در حال تشهد نیز به معنی امکان ارتباط با اموات است. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است. همچنین مراد از نفى سماع(شنیدن) نفى انتفاع است كه از آن به كنايه تعبير به نفى سماع شده است؛ يعنى مشركان سخن پیامبر را مى شنوند، ولى از آن نفع نمى برند.
اولا: ثواب عمل «واجب» به مراتب بیشتر از ثوابهایی است که به اعمال «مستحب» تعلق می گیرد و اگر کسی به جای واجبات مشغول عمل مستحبی شود، مشمول ثواب های آن نمی گردد.
ثانیا: همه اعمال واجب و مستحب، با هر مقدار از ثواب و فضیلت، مشروط به رعایت «تقوا» شده و قرآن کریم می فرماید: «انَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقين»؛ ترک واجبات نیز بی تقوایی است.
ثالثا: در بسیاری از روایات بیان کننده چنین ثوابی صریحا ذکر شده که این ثواب منوط به «معرفت» داشتن زائر از شأن و مقام امام(ع) است تا بدینوسیله معلمین واقعی دین شناخته شوند.
رابعا: بر ثواب زیارت امام حسین(ع) و امام رضا(ع) تاکید ویژه شده است؛ چون آنها جایگاه بی بدیلی در احیای اسلام و حفظ هویت دینی و مذهبی شیعیان بواسطه اتفاقات تاریخی معاصرشان دارند.
خامسا: امامان اهل بیت(ع) جایگاه ویژه ای در کسب فیوضات الهی دارند و ایشان مجرای وصول و جریان عنایات الهی هستند؛ از این جهت زیارت آنان یکی از ضروریات ارتباط با خداست.
اولا: امروزه با تحقیقات دقیق تر تاریخی مشخص شده عایشه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم(ص) نه دختری شش و یا نه ساله بوده که حتی حدود 19 ساله بوده است. ثانیا: تاریخ اسلام نشان می دهد تعدد ازدواج های پیامبر(ص) براى حل مشكلات اجتماعى و سياسى آن دوره بوده و ازدواج با عایشه نیز به همین دلیل بوده است. ثالثا: كسى كه به مدعای برخی منابع تاریخی در 25 سالگى با زن بيوه چهل ساله اى ازدواج مى كند و تا 53 سالگى تنها به او قناعت مى نمايد و در اوج قدرت بسیاری از همسرانش زنان بيوه بودند، نمی تواند در ازدواج با دختری جوان دنبال امور سخیف باشد.
در پاسخ می توان گفت: اولاً در آن عصر و زمان، شوهر دادن در سنین کم، امری متداول بوده است. ثانیاً زنان و مردان در آن محیط گرمسیر رشد سریع دارند، لذا دختران در سنین کم قابلیت ازدواج را داشتند؛ ضمن اینکه ایشان تا نه سالگی عایشه را به خانه نیاوردند. ثالثاً مطابق برخی از نقل ها، ازدواج پیامبر(ص) با عایشه به پیشنهاد و درخواست ابوبکر [پدر عایشه] بوده است.
البته امروزه با تحقیقات دقیق تر تاریخی مشخص شده عایشه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم(ص) نه دختری شش و یا نه ساله بوده که حتی حدود 19 ساله بوده است.
makarem.ir/maaref/l/0394660
از جمله دلايل بر رد شبهه تحريف در قرآن، مسأله «عرضه احاديث بر قرآن» است. طبق اين مبنا هر روايتى كه موافق قرآن باشد صادق و هر روايتى كه مخالف قرآن باشد كاذب است. بنابراین اولا: معروض عليه مىبايست قطعى باشد؛ زيرا مقياس و فارق بين حق و باطل است و مقياس نمىتواند شك بردار باشد. ثانیا: عرضه روايات مىبايست بر اين مقدار موجود از قرآن كه نزد عموم مسلمانان متواتر است انجام گيرد.
«معصوم» بودنِ پيامبران(ع) منافاتي با «تقيّه» ندارد؛ اگر پيامبر يا امام در مواردى كه اظهارِ واقع، هيچ گونه اثرى در ارشاد و هدايت شنوندگان ندارد ـ و بلكه ممكن است جان گروهى را به خطر بيندازد ـ سخنى بگويد كه ظاهر آن خلاف واقع باشد، با اينكه به گونه اى قصد كرده كه خلاف نيست آيا اين گناه محسوب مى شود و با مقام عصمت منافات دارد؟ مسلماً خير و بلكه عين انجام وظيفه و تركِ آن، گناه و منافى عصمت است!
خداوند مىفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ لا يَأْتيهِ الباطِلُ مِنْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ»؛ (به راستى آن كتابى ارجمند است. از پيش رويش و از پشت سرش باطل به سويش نمىآيد. وحى [نامه]اى است از حكيمى ستوده [صفات]). دلالت اين آيه، از «آیه حفظ» صريحتر است؛ چه آنكه خداوند وعده كرده است كه قرآن را از تباه شدن حفظ كند و سلامت آنرا از گزند روزگار ضمانت نمايد. بارى قرآن مصون و محفوظ و با سلامت تمام را ه خود را به پيش مىگشايد و طى مىكند.
خداوند متعال مىفرمايد: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الْذِكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظونَ»؛ (بىترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم، و قطعآ نگهبان آن خواهيم بود). اين آيه كريمه، ماندگارى قرآن و سلامت آنرا از مواجه شدن با هر رخدادى كه بقايش را به خطر اندازد در طول تمامى اعصار تضمين كرده است. و پيداست كه ضمانت الهى وعدهاى است راستين كه جاى دگرگونى يا تخلف ندارد چنانكه خود فرموده است: «إِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الميعادَ».
از جمله دلايلى كه با احتمال تحريف در قرآن منافات دارد و انديشوران آنرا محكمترين دليل بر نفى تحريف داشتهاند، جنبه «اعجاز» قرآن است كه بر آن تحدى شده است. لذا احتمال فزونى در قرآن، باطل و مردودى است. زيرا لازمه آن اين است كه بشر مىتواند يك سوره كامل و شبيه قرآن در تمام جهات فصاحت و بلاغت آن عرضه نمايد، حال آنكه خداوند متعال مىفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لايَأتونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرآ»، «أَمْ يَقولونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ» و ... اين گونه تحدى آشكار هرگونه ادعا در مورد زيادى در سور و آيات قرآنى را بىاساس مىسازد همچنان كه احتمال تبديل را رد مىكند.
از جمله دلايل محكمى كه شبهه تحريف را از اساس باطل مىسازد «ضرورت تواتر قرآن» در مجموع و در سورهها و آيات و جملات تركيبى و كلمات و حروف و حتى در قرائت و تهجّى آن است. چنانكه در بحث قرائات این بحث مطرح است كه تنها قرائت صحيح همان قرائت مشهور و متداول مسلمانان است كه بر قرائت عاصم به روايت حفص منطبق است و به تواتر ثابت شده است.
قرآن از نخستين روز پيدايش مورد توجه امتى بزرگ و بيدار بوده و در نهايت احترام، مورد تقديس و تعظيم قرار گرفته است. زيرا قرآن براى تمامى شؤونات حيات دينى و سياسى و اجتماعى مسلمین، به عنوان نخستين مرجع و منبع بهحساب مىآید. بههمين جهت است كه همگان در حفظ و حراست و مراقبت از سلامت و بقاى آن در تمامى اعصار مىكوشيدند. با این وجود چگونه ممكن است گمراهپيشگان و باطلكيشان در چنين كتاب استوار و پيراستهاى دستبرد زده باشند؟!
بعد از پيامبر(ص) و انحراف خلافت، امام(ع) به همراه اهل بيتش به در خانههای انصار میرفت تا حقش را بگيرد؛ اما او را بر حریص بودن به خلافت متهم ميكردند. با حمله حكومت به خانهاش و جراحت همسر و شهادتش و دفن پنهاني او، امام دریافت كه نه توانایی در افتادن با حكومت را دارد و نه مبارزه كردن به مصلحت اسلام است، لذا راه مصالحه را در پیش گرفت و كمكم گوشهگیر شد و سراغ زندگی شخصی رفت و حكومت نيز او را تحقير و منزوي كرد؛ با اين حال، امام از هر فرصتی برای معرفی خود و خدماتش به اسلام و مسلمين بهره ميبرد.
ایشان می فرمايد: «اى مالك! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم كه پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حكومت داشتند و مردم به كارهاى تو آن طور نظر مى كنند كه تو در امور زمامداران پيش از خود نظر مى كردى و همان را درباره تو خواهند گفت كه تو درباره آنها مى گفتى». امام(ع) در اين عهدنامه تاكيد كرده كه معيار سنجش حكومت ها از نظر عدل و ظلم، افكار عمومى توده مردم است كه امروز در دنيا از آن سخن می گويند؛ اما در عمل غالباً فراموش شده است.
سیره و روایات پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نشان می دهد شعر شعرایی که ذوق هنری خود را در راه اهداف مقدس قرار دهند، از این حکم استثنا می شوند. در موسیقی نیز فقط نوع خاصی از آن که «غنا» نام می گیرد و اثرات روانی و اجتماعی زیان باری دارد حرام است. در مجسمه سازی نیز برخی پژوهش های فقهی جدید که حکم پرستش بت ها را از مجسمه سازی جدید نفی می کنند قائل به جواز آن تحت برخی شرایط است و همه اینها ادعای مخالفت اسلام را با اصل هنر نفی می کند.
از آن گذشته مطاله تاریخ تمدن اسلامی نشان می دهد ظهور اسلام و تطورات تاریخی آن موجب پدید آمدن و رشد رشته های هنری دیگری ای هم چون معماری (در مساجد و ابنیه اسلامی)، نگارگری (در کاشی کاری های مساجد و تذهیب مصاحف مشرف) و خطاطی (در نگارش مصاحف و کاشی نوشته های مساجد) شد و این موضوع دلیل دیگری برای رد مخالفت اسلام با هنر است.
پندار ديگرى در زمينه تحریف قرآن کریم وجود دارد كه در تكلّف و ساختگى بودن، شبيه مسأله «نسخ تلاوت» است. مىگويند: پارهاى از آيات از دلها فراموش شد بهگونهاى كه يادى از آنها در دلها و ذهنها نمانده است. اين مسأله، مانند مسأله نسخ تلاوت است و آنان بدين وسيله مىكوشند رواياتى را كه در پندار ايشان صحيح نموده شده و بر ضايع شدن بسيارى از آيات قرآن پس از وفات پيامبر(ص) حكايت دارد، حل نمايند.
«نسخ تلاوت» پندارى است كه در سخنهاى بسيارى از اهل حديث و جمعى از اصوليان اهلسنت آمده است. ايشان در تلاشند كه بدين وسيله رواياتى را كه به نظرشان صحيح آمده و بر ازدست رفتن بسيارى از آيات قرآن حكايت دارد حل نمايند؛ از اينرو با استفاده از يك اسلوب ساختگى مىگويند: تلاوت ايندسته از آيات، نسخ شده است اما حكمشان تا ابد باقى است. مثل آيه «رضعات دهگانه»، آيه «سنگسار پيرمرد و پيرزن» و آيه «لا يملأ جوف ابنآدم إلّا التراب»، و بسيارى ديگر از اين دست آيات كه معتقدند از جمله آيات قرآن بوده و در زمان پيامبر(ص) تلاوت مىشده است اما بعدها برداشته شده و از سينهها محو شده است؛ با اين حال، همواره عمل به حكم آن واجب است.
قرآن کریم واژه تحريف را فقط در همان معناى لغویاش يعنى: «دستبرد در معناى كلمه و تفسير آن به وجه ناصحيح» كه از آن به سوء تأويل يا تفسير به رأى ياد شده است بهكار برده است. تحريف بدين معنا، همان «تحريف معنوى» است.
«تحريف الشىء» به معناى كشاندن و كنار زدن و جابجا كردن آن از جايگاه خود به سويى ديگر است، كه از «حرف الشىء» به معناى كنار و گوشه آن اخذ شده است. خداوند مىفرمايد: «وَ مِنَ الْنَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ اَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ»؛ (واز ميان مردم كسى است كه خدا را بر يك حال [وبدون عمل] مىپرستد، پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد، و چون بلايى بدو رسد روى برتابد)...
تحریف قرآن نسبتى است كوركورانه و در عین حال كهنه و فرسوده كه به زمان اختلاف صاحبان مصحفهاى نخستین باز مىگردد. زمانى كه رقابت تنگاتنگ براى نگارش متن و تهجّى و قرائت قرآن در جریان بوده و هر دستهاى هجاء و قرائت خود را درست انگاشته و آنچه را نزد دیگران بوده باطل مىشمرده است. در كنار این اختلاف، برخى از صحابه و تابعان نسخههاى مصاحف و هجاء قرائات را به باد انتقاد گرفتند. در این میان بیشترین انتقادها از آن ابنمسعود، عایشه و ابنعباس و جمعى دیگر از همدستان ایشان از صحابه و تابعان بود. روایتها و حكایتهایى از آن مشاجرههاى لفظى باقى ماند كه «حشویه» ولع و اشتیاق زیادى نسبت به نقل و ضبط و نگارش آنها در مهمترین منابع روایى خود از خود نشان دادند و بدین ترتیب مشكل وجود تحریف در متن قرآن را ایجاد كردند.