همه اهل سنت چنین دیدگاهی نسبت به شیعه ندارند؛ بلکه اقلیتی معاند و بی تقوا مثل وهابیّت که دشمنی آنها با تشیع و مکتب اهل بیت(ع) بر کسی پوشیده نیست و در صدد تعمیق اختلاف ها، روشن کردن کینه ها و تکفیر دیگر مسلمانان هستند، سعی در متهم کردن شیعیان دارند. می توان گفت، انگیزه های شیطانی و کج اندیشانه و چه بسا هدایت دشمنان اسلام در این کار نقش اساسی دارد.
زمینه اتهام اهل سنّت به شیعیان، نوشته شدن کتابی از سوی یکی از علمای شیعه به نام محدث نوری است که در آن روایاتی داّل بر تحریف قرآن گردآوری شده است. امّا باید توجّه داشت که در صحیح ترین و پذیرفته شده ترین منابع آنها یعنی صحیح بخاری نیز روایاتی به چشم می خورد که شائبه تحریف قرآن را به ذهن می آورد. چنانکه کتابی با مضومنی مشابه، یعنی تحریف قرآن، توسط عالمی مصری از اهل سنت، بر اساس روایات منابع اهل سنت تدوین شده است، که در این صورت تهمت عقیده به تحریف قرآن دامن گیر خود آنها هم می شود.
همان طور که ما شیعیان صرفِ نقل یک یا چند روایت در کتاب های آنها را دال بر اعتقاد همه پیروان این مذهب به تحریف نمی دانیم، انصاف علمی حکم می کند که آنها نیز نباید چنین اتهامی را متوجه شیعیان سازند. به خصوص که علمای شیعه خود پیش از هر کس به نقد و ردیه نوشتن بر کتاب محدث نوری همت گماشتند و با دلایل عقلی و قرآنی و روایی مختلف از حقیقت تحریف ناپذیری قرآن تا روز قیامت دفاع نموده اند.
اولا: اگر این ایراد مورد قبول باشد، باید این سوال قبل از ایراد شبهه گر مطرح باشد که چرا رسول خدا(ص) چون حضرت عیسی(ع) و به جای ایشان محفوظ و زنده نگاه داشته نشده که رهبر قیام آخرالزمان باشد؟! اگر طول عمر حضرت عیسی(ع) به واسطه ایمان دینی مورد قبول و از لحاظ علمی هم ممکن است، این طول عمر به طریق اولی برای رسول خدا(ص) شایسته و ممکن خواهد بود. اما اراده و مصلحت الهی چنین اقتضا کرده که حضرت رسول(ص) از دنیا برود و حضرت عیسی(ع) زنده بماند . بنابر همین اقتضای حکمت الهی امام و رهبر قیام آخرالزمان از اولاد رسول خدا(ص) است که روایات فریقین نیز آن را تایید می کند.
ثانیا: شأنیت والاتر مقام امامت در مقایسه با مقام هایی چون «نبوت» و «رسالت» که به نوعی اقامه تمامی وظایف و به ثمر رساننده ارزش ها و آرمان های آن دو مقام است، اقتضای این را دارد که امام مهدی(عج) عهده دار چنین مأموریت خطیری یاشند. به خصوص که نور وجود ایشات امتداد نور وجودی پیامبر اکرم(ص) با تمام فضائل شان - اعم از خاتمیت، وسعت مخاطبین رسالت برای همیشه تاریخ، دایره گسترده تر علم و معارف، ابلاغ برترین کتاب آسمانی یعنی قرآن، عصمت مطلقی که با ترک اولی هم مخدوش نشده - بر تمامی انبیای دیگر است. در نتیجه قیام ایشان گویی قیام خود پیامبر(ص) است.
انتظار عامل تخدیر کننده ای نیست که موجب انفعال شیعه در برابر مشکلات و حواله دادن شان به آینده ای نامعلوم شود. برعکس، شیعیان همواره با استمداد از آموزه های قرآنی که سرنوشت بشر را در دستانش معرفی می کند به اصلاح مشکلات خود پرداخته اند. بر همین اساس ظهور را فقط به معنای فرصتی برای رفع مشکلات شان نمی دانند و شمایل آن را زمانه ای برای به فعلیت رسیدن همه جنبه های انسانی و آسمانی وجود انسان به عنوان خلیفه الله در زمین ترسیم می کنند. جنبه هایی که حتی در پیشرفته ترین کشورها هم به منصه ظهور نرسیده است و زاییده عشق آدمی به آگاهى، زيبايى و نيكى است. ظرفیت های به فعلیت نرسیده جامعه بشری برای ایستادن در بالاترین نقطه کمال این حوزه های سه گانه خود دلیل این است که باید روزی حکومتی عادلانه بر جهان حاکم شود که آنها را برآورده سازد.
مصونیت امام زمان(عج) از خطر گزندهای دشمنان و ستمکاران فقط یکی از دلایل غیبت حضرت شان است، اما این غیبت حکمت های دیگری نیز دارد که مهم ترین آنها آمادگی روانی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بشری برای ظهور و برپایی حکومت عدل جهانی است. یعنی احساس یأس از تمامی مکاتب انسانی و غیروحیانی و احساس نیاز به نوع دیگری از حکومت. به عبارت دیگر یکی از حکمت های غیبت مهدی موعود(عج) ذخیره یک حجت الهی برای تحقق یافتن تام و کامل اراده خداوند در سراسر جهان است. آنچه برای تحقق این امر لازم است آمادگی در سطح وسیع و جهانی است نه در حد حکومت محلی و محدود شیعه. حضرت مهدی(عج) قرار است اسلام را فراگیر و عدل را در سراسر جهان حاکم کند.
اولا: برخی پیامبران نیز عمر طولانی داشته اند؛ چنانکه حضرت عیسی(ع) در آخر الزمان همراه با امام مهدی(عج) قیام خواهد کرد. در صحیح بخاری از معتبر ترین منابع اهل سنت آمده است: «چگونه هستيد هنگامی كه فرزند مريم در بين شما فرود آيد در حالی كه امام شما از خود شما باشد؟». حال ما می پرسیم، چرا با وجود پیامبر اسلام(ص) پیامبران دیگری عمر طولانی داشته اند، در حالی که پیامبر اسلام(ص) بالاترین مقام را در بین انسانها دارد؟!
ثانیا: علت طولانى بودن عمر امام مهدی(عج) اين است كه آن حضرت از طرف خداوند مأمور است حكومت واحد جهانى الهى را تشكيل دهد و تا زمينه ظهور او كه آمادگى جهانيان است فراهم نگردد، ظهور نمى كند. البته پیامبر اکرم(ص) اگر در پرده غیبت به سر می بردند و خداوند نیز اراده می کرد، می توانست عمر طولانی داشته باشد، ولی پیامبری که در غیبت باشد دیگر نمی تواند رسالت خویش را انجام دهد.
برخی مى گويند: بر اساس روایات، اگر شرط ظهور مصلح، پر شدن زمين از ظلم و فساد است؛ پس چرا ما در اين زمان با فساد مبارزه می كنيم؟ در واقع انتظار ظهور، عاملى براى تخدير توده ها در راه مبارزه با ظلم و فساد است، و مردم را به سكوت و يا همكارى با ظالمان تشویق مى كند. بايد توجه داشت كه در انقلاب آن مصلح، تماشاچى، و بى طرف مفهوم ندارد به فرض كه ما با كمك كردن به ظلم و ستم، انقلاب را پيش بيندازيم، نابودى خودمان را نيز پيش انداخته ايم! از سویی ظلم و فساد مقدمه اى است براى پيدايش آگاهى و آمادگى، نه اينكه ظلم و فساد هدف نهايى باشد و ... .
اولا: ادعای راه افتادن جنگی خانمان سوز توسط آن امام ادعایی بی اساس است و قیام ایشان با حداقل جنگ و بیشتر با تکیه بر تشنگی بشر به صلح و عدالت و تبلیغ ها و اتمام حجت های خود امام و یارانش به ثمر می نشیند. چرا که حرکت تکاملی تاریخ و آموزه های دینی راجع به آینده به ما می گوید که در عصر او سطح عقل عمومی و دانش بشری به میزان بسیار زیادی گسترش می یابد.
ثانیا: اگرچه در آن زمان اسلام با تبليغ منطقى و پی گير از طرف اكثريت قاطع مردم جهان پذيرفته خواهد شد، اما باز هم همه ادیان از بین نمی روند و گروهی هنوز متدین به ادیان دیگر باقی می مانند. زیرا آن حضرت دنبال تحمیل دین اسلام با خشونت و زور بر همگان نخواهد بود.
ثالثا: ما شیعیان معتقدیم که قیام جهانی حضرت ولی عصر(عج) نه تنها نابود کننده تمدن بشری نیست، بلکه آن را تکمیل می کند. زیرا بازگشت به عقب نه ممكن است و نه منطقى و اين بر خلاف سنت آفرينش و اصل تكامل در زندگى انسانها است.
متون معروف اسلامى نشان مى دهد كه اميد و انتظار صلح و عدالت جهانى در پرتو قيام يك مرد انقلابی، موضوعی است كه در متن تعالیم پيامبر(ص) قرار داشته است. این روايات چنان است كه هيچ محقّق اسلامى، نمى تواند «تواتر» آن را انكار كند. تاكنون كتاب هاى زيادى از طرف دانشمندان شيعه و اهل تسنّن در اين زمينه نوشته شده و نويسندگان آنها متّفقا صحّت احاديث مربوط به مصلح جهانى را پذيرفته اند، و تنها افراد بسيار معدودى مانند «ابن خلدون» و «احمد امين مصرى» در صدور اين اخبار از پيامبر(ص) ترديد كرده اند. بنابراين عقيده به «ظهور مصلح بزرگ» اعتقادي اسلامي است و نمي توان آن را تفكّري وارداتي دانست.
تفاوت مهمى كه تفکّر اهل سنّت در «مسئله مهدویّت» با عقايد پيروان مكتب اهل بيت(ع) دارد اين است كه آنها نام پدر حضرت مهدى(عج) را «عبدالله» ذكر كرده اند؛ در حالى كه در كتب شيعه نام پدر بزرگوارش «امام حسن عسكرى(ع)» است و سرچشمه اين اختلاف آن است كه در بعضى از روايات اهل سنت جمله «اسْمَ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي»؛ (اسم پدرش اسم پدر من است) آمده؛ در حالى كه قرائن نشان مى دهد كه اين جمله در اصل «اسْمَ أَبِيهِ اسْمُ ابْنِي» (اسم پدرش اسم فرزند من است) بوده است.
در اين باره چند دسته روايت داريم كه می گويند: هر قيامی قبل از ظهور شكست می خورد و اين كه تا نشانه های ظهور آشكار نشده قيام نكنيد. در پاسخ بايد گفت: امر به معروف و نهی از منكر از مسلمات اسلام است و به خاطر اخبار واحد آنها را نبايد كنار گذاشت. ضمن این که امامان قيام هايی را در عصر خود و عصر غيبت تاييد كرده اند؛ مانند قيام زيد بن علی(ع) و قيام شهيد فخ. همچنین رواياتی را كه می گويد: هر قيام قبل از ظهور شرك آلود است را بايد توجيه نمود به این که منظور قيام بدون امامان يا قيام براي دعوت به خويشتن يا قيام در زمان عدم آمادگی است.
«اجازه روایت» که در گذشته به عنوان یکی از برترین روش های نقل حدیث رواج داشته است، عبارت است از: اذن شفاهی يا كتبی نقل حدیث توسط استادی که غالبا از فقها و مجتهدین بوده، به شاگردانی که دارای شایستگی هایی مانند امانت در نقل و قدرت فهم احادیث بوده اند. این روش در مقابله با جعل، وضع و تحریف احادیث بسیار مؤثر بوده و امروزه بعد از علم به طرق مشایخ بزرگ و با تدوین و انتشار گسترده کتابهای مرجع حدیثی همانند کتب اربعه حدیثی و اطمینان از عدم جعل و تحریف در آن؛ اجازه نقل روایت جنبه تشریفاتی پیدا کرده است.
در روايات اسلامی، پذيرش دعوت انبياء باعث پيروزى، سربلندى، آزادگى و حيات رضايت بخش در دنيا و آخرت معرفي شده است. تكميل و ترویج اخلاق حسنه نيز یکی از اهداف انبياء است. امام صادق(ع) در مورد فلسفه بعثت انبياء فرمود: «[پیامبران سفیران خداوند در میان انسانها هستند] و آنها را به آنچه مصالح و منافع شان در آن است و مايه بقاى آنها و ترك آن مايه فناى آنها مى شود رهنمون مى شوند». امام علی(ع) در نهج البلاغه بعثت پیامبر(ص) را برای آزادی انسانها از طوق بردگی و رهایی از اطاعت و عبادت مخلوقات معرفی می نمایند.
مجموع اهداف بعثت را با توجه به آیه 2 سوره جمعه مى توان در سه امر خلاصه کرد که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن «تلاوت آیات الهى» است، و دو امر دیگر یعنى «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهائى را تشکیل مى دهد.
قرآن در سوره اعراف آیه 157، به یکى از ابعاد فلسفه بعثت انبیاء اشاره کرده و آن نجات انسان ها از چنگال اسارت و استبداد است. در این آیه آزاد کردن انسان ها از چنگال اسارت ها، از اهداف پیامبر اسلام(ص) شمرده شده است.
انسان از طریق عقل بخش مهمّى از بایدها و نبایدها که از مستقلاّت عقلیه است مانند خوبى انواع احسان و نیکوکارى، و زشتى انواع ظلم و فساد را در مى یابد؛ ولى گاه در همین امور مسلّم از سوى شیاطین و وسوسه گران ایجاد شک و تردید مى شود و یا به دست فراموشی سپرده می شود؛ لذا انبیاء به یارى انسان ها مى آیند و بر این ادراکات عقلى صحّه مى گذارند، و وسوسه ها را خنثى مى کنند. این چیزى است که در برخی از آیات قرآن از آن تعبیر به تذکر (یادآورى) شده است.
بعثت انبياء رابطه بسيار نزديك و روشنى با مسأله هدف آفرينش انسان دارد که آن چیزی جز پرورش يك مخلوق كامل كه پرتوى از صفات جمال و جلالِ حق در او باشد و لايق قرب او گردد، نیست. مسلّماً تربيت چنين موجودى بدون يك برنامه ريزى دقيق و حساب شده در تمام جنبه هاى زندگى امكان پذير نيست و اين برنامه ها چيزى نيست كه انسان با عقل محدود خود بتواند تمام جوانب آن را دريابد و از طرفى همه انسان ها نمى توانند مستقيماً با وحى الهى ارتباط داشته باشند لذا بعثت انبیاء برای رسیدن به این هدف لازم است.
جامع ترين تعبيرى كه درباره دعوت پيامبر(ص) و دعوت همه انبياء آمده مربوط به آيه 52 سوره «ابراهيم(ع)» است كه می فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را زنده مى كند!». اين تعبير كوتاه، هدف بعثت را زندگى و حيات در تمام ابعادش بر مى شمارد؛ حيات مادّى، حيات معنوى، حيات فرهنگى، حيات اقتصادى، حيات سياسى و حيات اخلاقى و اجتماعى.
انسان بخشى از معلومات خود را از طريق فطرت يا عقل به دست مى آورد؛ لکن اين معلومات گاه دچار فراموشى و بى اعتنايى مي شود و يا وسوسه ها به آن ها راه پيدا مى كند، اينجاست كه لطف خدا ايجاب مى كند، پيامبرانى بفرستد تا ضمن دعوت مردم به سوى خدا، ادراكات عقلى را تاييد كند و دست وسوسه گران را كوتاه سازد.
امام علی(ع) دراین خطبه، اشاره به چهار نکته مى فرماید: 1- مسأله بعثت پیامبر اسلام و بخشى از ویژگیها و فضایل آن حضرت و نشانه هاى نبوّت ایشان. 2- وضع دنیا در زمان قیام آن حضرت از نظر انحرافات دینى و اعتقادى و نجات آنها از این ظلمات متراکم، به وسیله نور محمّدى(ص). 3- رحلت پیامبر از دار دنیا. 4- میراثى که از آن حضرت باقى مانده، یعنى قرآن مجید.
نه تنها در میان عرب جاهلى بلکه در اقوام دیگر و حتى شاید متمدن ترین ملل آن زمان، زن شخصیتى ناچیز داشت، و غالباً با او به صورت یک کالا رفتار مى شد؛ ولى اسلام با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید، مخصوصاً تولد دختر را که ننگ مى دانستند در احادیث اسلامى به عنوان گشوده شدن باب رحمت خدا به خانواده معرفى کرد. نمونه آن در رفتار پیامبر(ص) با دخترش فاطمه(س) و سخنان حضرت درباره آثار محبت به دختر و برکت های دختر قابل مشاهده است.
اختلافات فقها در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى و اساسى اختلافى نيست و به همين دليل ملاحظه مى كنيد افرادى كه از علماى مختلف پيروى مى كنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مى خوانند، بدون اين كه اختلاف فتاوا در مسائل جزئى مانع از هماهنگى آنها در جماعت بشود، يا اين كه همگى به حج مى روند و مراسم حج را در روزهاى معيّن انجام مى دهند، بدون اين كه اختلاف فتاوا مشكلى حتّى براى افراد يك كاروان ايجاد كند. اينها همه نشان مى دهد كه اختلاف فتاوا در مسائلى است كه به وحدت مسلمين لطمه نمى زند.
در منابع اهل سنت گزارش های فراوانی درباره حوادثی که بعد از وفات رسول خدا(ص) بر حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) گذشت وجود دارد. برای مثال منابعی مانند المصنف، تاریخ طبری، الامامه و السياسه، العقد الفرید، الاستیعاب، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، مختصر اخبار البشر، مسند فاطمه و کنز العمال، از تهدید عمربن خطاب به آتش زدن خانه حضرت زهرا(س) در صورت امتناع حضرت علی(ع)از بیعت با ابوبکر حکایت دارند. برخی منابع دیگر مانند فرائدالسمطين، الامامه و السياسه، میزن الإعتدال و شرح نهج البلاغه صریحا از هجوم و ضرباتی که بر پیکر مطهر حضرت زهرا(س) در آن هجوم وارد آمد سخن می گویند. به هر حال انعکاس چنین حقایقی را درباره این واقعه دردناک، در منابع اهل سنت نمی توان انکار کرد. واقعیتی که پشیمانی خلیفه اول را از ارتکاب آن در پی داشت و این پشیمانی در بسیاری از منابع اهل سنت، مانند تاریخ طبری، مروج الذهب، كنز العمال، المعجم الکبیر، مختصر تاریخ دمشق، مجمع الزوائد و لسان المیزان و... ثبت شده است.
مطالعه تاریخ پوشش اقوام گذشته نشان می دهد که پوشیدن لباس برای پرهیز از زشتی برهنگی نقش مهمی برای آنها داشته است. برای نمونه در ایران باستان همواره در میان تمامی اقوام، پوشیدن لباس بلند و گشاد برای زنان مرسوم بود. زنان حوزه مدیترانه و یونان و آسیای صغیر نیز حداقل هنگام خروج از منازل و حضور در بازارها، صورت های شان را می پوشاندند. در انگلستان موهای زنان در زیر روسری هایی از جنس کتان مخفی می شد و جامه های بلند و جوراب های ضخیم، ساق زنان را می پوشاند. در اسپانیا زنان از کالسکه های دربسته برای تردد استفاده می کردند و روی شلوارهای شان نیز بعضا دامن هایی پرچین به تن می کردند. در فرانسه موها اغلب در کیسه ای ابریشمی پنهان می شد و هنگام سوارکاری یا پیاده روی، علاوه بر استفاده از شلوارهای کتان، بر چهره ماسک هم کشیده می شد.
هارون در ابتداي حكومت خود نسبت به امام كاظم(ع) سختگیری چنداني نشان نمی داد؛ ولی به مرور زمان، حضرت را تحت فشار قرار داد تا جائي كه امام(ع) را دو بار به زندان انداخت و در مرتبه دوم چهار سال طول كشيد. هارون از اين كه شیعیان به امامت امام كاظم(ع) اعتقاد داشتند هراس داشت و سعايت برخی از نزدیکان امام(ع) نزد او و كينه شخصی «یحیی بن خالد برمکی» نسبت به امام(ع) همه دست به دست هم دادند تا هارون دستور قتل امام كاظم(ع) را در زندان صادر كرد.
امام هفتم(ع) به دلیل حلم در برابر معاندان و فروبردن خشم خود در مقابل دشمنان به «کاظم» ملقب شدند. ايشان در میان شخصیّت های علوی زمان خود، منحصر به فرد بودند و از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت سرآمد روزگار خود بودند. امام كاظم(ع) عابد ترین و سخی ترین و باشخصیّت ترین اهل زمان خود و حافظ ترین مردم نسبت به کتاب خدا بودند. حضرت سال های متمادی در زندان به عبادت خدا مشغول بودند و همين حالات، بسیاری از زندان بانان را تحت تأثیر خود قرار داد به طوری که حاضر به سخت گيري درباره ايشان نبودند ...
پس از امام صادق(ع) به علت وحشت از حاکمیّت عباسیان، جذب شیعیان از طرف بعضی از فرزندان امام صادق(ع) و پراکندگی شیعیان، تشخيص امام بعدی را براي برخی از شیعیان مشكل کرد. بسیاری از شیعیان گمان کردند اسماعیل فرزند بزرگتر امام ششم، امام می شود؛ اما وي در حیات پدر فوت كرد ولی آنان حاضر به پذيرش فوتش نشدند؛ لذا امام صادق(ع) اصرار داشت تا شیعیان با دیدن جنازه او به مرگش یقین کنند، حتي در قبرستان و قبل از دفن نيز امام افراد را واداشت تا به مرگ او شهادت دهند؛ سپس به امامت فرزند ديگرش امام كاظم(ع) تأکید فرمود.
در طول تاریخ، مساله «عدل الهی» به عنوان یکی از صفات فعل خداوند، مورد نزاع بین اشاعره و عدلیه بوده است. اشاعره با عدم اعتقاد به حسن و قبح ذاتی افعال، منشاء عادلانه بودن هر فعلی را صدور از جانب خداوند می دانند و در مقابل، عدلیه معتقدند که با توجه به حسن و قبح ذاتی افعال، فعل الهی باید منطبق با پدیده هایی باشند که حسن ذاتی دارند. این نزاع مهمِّ کلامی ـ تاریخی در کنار حوادث سیاسی اجتماعی که «عدل الهی» در آنها نقش ویژه ای داشت و نیز ارتباط و تاثیر مساله «عدل الهی» در حوزه آفرینش و قانون گذاری و در حوزه جزا و سایر مسائل دینی و علاوه بر آن بازگشت بسیاری از صفات الهی چون «حکمت»، «تدبیر» و «علم الهی» به «عدل» موجب گزینش آن به عنوان یکی از «اصول اعتقادی» گردیده است.
شکافته شدن دیوار کعبه در منابع شیعی در کتاب هایی مانند روضه الواعظین، کشف الغمه، امالی، علل الشرایع و... ذکر شده و درباره منابع اهل سنت نیز مرحوم آیت الله محمدعلی اردوبادی در کتاب «علی، ولید الکعبه» قول چهار تن از علمای اهل سنت را که این حادثه را نقل کرده اند، آورده است.
جدای از موضوع شکافته شدن دیوار، اصل موضوع تولد آن حضرت در کعبه در منابع اهب سنت متواتر دانسته شده و در بسیاری از آنها مانند مروج الذهب، سیره حلبیه، کفایه الطالب، تذکره الخواص، تاریخ موصل، الفصول المهمة، نزهة المجالس، معارج الأصول،تاریخ الخمیس، فرائد السمطین و... مورد تصریح قرار گرفته است.