پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی:
امام حسین(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: «أَباعَبْدِالرَّحْمنِ! أَنَا أُبایِعُ یَزیدَ وَ اَدْخُلُ فی صُلْحِهِ وَ قَدْ قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله)فیهِ وَ فی أَبیهِ ما قالَ؟»؛ (اى اباعبدالرحمن! آیا من با یزید بیعت کنم و با وى از در سازش درآیم با آن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره وى و پدرش آن سخنان را فرمود؟!!).
در ادامه عبدالله بن عمر گفت: «اى اباعبدالله! از تصمیمى که گرفته اى، دست بردار و از همین جا به مدینه بازگرد و با این گروه از درِ سازش درآى و از زادگاه و حرم جدّت رسول خدا دور مشو! و به دست این گروهى که بهره اى از ایمان ندارند بهانه مده! و اگر بناى بیعت ندارى، تا وقتى که مخالفت علنى نکردى، با تو کارى ندارند. امید است یزید بن معاویه ـ که خدا لعنتش کند ـ مدّت زیادى عمر نکند وخداوند تو را از شرّ وى کفایت کند».
امام حسین(علیه السلام) فرمود: «أُفٍّ لِهذَا الْکَلامِ أَبَداً ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ! أَسْأَلُکَ بِاللّهِ یا عَبْدَاللّهِ أَنَا عِنْدَکَ عَلى خَطَأ مِنْ أَمْری هذا؟ فَإِنْ کُنْتُ عِنْدَکَ عَلى خَطَأ فَرُدَّنی فَإِنّی أَخْضَعُ وَ أَسْمَعُ وَ أُطیعُ»؛ (براى همیشه تا آنگاه که آسمان و زمین پابرجاست، نفرین بر این سخن باد!. اى عبدالله (ابن عمر)! تو را به خدا سوگند مى دهم! آیا به نظر تو من در تصمیم خود اشتباه مى کنم؟ اگر من در اشتباهم، بگو که من مى شنوم و مى پذیرم).
عبدالله بن عمر گفت: «نه به خدا سوگند! خداوند هرگز فرزند دختر رسول خدا را در اشتباه نمى گذارد و هرگز یزید بن معاویه ـ که خدا لعنتش کند ـ با تویى که پاک و برگزیده خاندان پیامبرى، در امر خلافت هم پایه نیست، ولى مى ترسم که این چهره زیباى تو را آماج شمشیرهاى خود قرار داده و از این امّت برخوردى را که انتظارش را ندارى ببینى. پس به مدینه برگرد و اگر دوست نداشتى که بیعت کنى، هرگز بیعت مکن ولى در خانه ات بنشین (و پرچم مخالفت بلند نکن!)».
امام(علیه السلام) فرمود: «هَیْهاتَ یَابْنَ عُمَرَ! إِنَّ الْقَوْمَ لا یَتْرُکُونی وَ إِنْ أَصابُونی، وَ إِنْ لَمْ یُصیبُونی فَلا یَزالُونَ حَتّى أُبایِعَ وَ أَنَا کارِهٌ، أَوْ یَقْتُلُونی، أَما تَعْلَمُ یا عَبْدَاللّهِ! أَنَّ مِنْ هَوانِ هذِهِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ تَعالى أَنَّهُ أُتِىَ بِرَأْسِ یَحْیىَ بْنِ زَکَرِیّا(علیه السلام) إِلى بَغِیَّة مِنْ بَغایا بَنی إِسْرائیلَ وَ الرَّأْسُ یَنْطِقُ بِالْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ؟! أَما تَعْلَمُ أَبَا عَبْدِالرَّحْمنِ! أَنَّ بَنی إِسْرائیلَ کانُوا یَقْتُلُونَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعینَ نَبِیّاً ثُمَّ یَجْلِسُونَ فی أَسْواقِهِمْ یَبیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ کُلُّهُمْ کَأَنَّهُمْ لَمْ یَصْنَعُوا شَیْئاً، فَلَمْ یُعَجِّلِ اللّهُ عَلَیْهِمْ، ثُمَّ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِکَ أَخْذَ عَزیز مُقْتَدِر; اِتَّقِ اللّهَ أَبا عَبْدِالرَّحْمنِ، وَ لا تَدَعَنَّ نُصْرَتی وَ اذْکُرْنی فی صَلاتِکَ... یَا ابْنَ عُمَرَ! فَإِنْ کانَ الْخُرُوجُ مَعی مِمّا یَصْعَبُ عَلَیْکَ وَ یَثْقُلُ فَأَنْتَ فِی أَوْسَعِ الْعُذْرِ، وَ لکِنْ ... اجْلِسْ عَنِ الْقَوْمِ، وَ لا تَعْجَلْ بِالْبَیْعَةِ لَهُمْ حَتّى تَعْلَمَ إِلى ما تَؤُولُ الاُمُورُ»؛ (هیهات! اى فرزند عمر! این گروه مرا رها نخواهند کرد هر چند مرا بر حق دانند، و اگر هم مرا بر حق ندانند باز رهایم نخواهند کرد تا به اکراه هم شده بیعت نمایم یا مرا به قتل رسانند. اى عبدالله بن عمر! آیا نمى دانى از نشانه هاى پستى دنیا نزد خدا این است که سر «یحیى بن زکریا» را براى زن بدکاره اى از زنان بنى اسرائیل بردند با این که سر بریده علیه آنان به روشنى سخن مى گفت؟! اى اباعبدالرحمن آیا نمى دانى که قوم بنى اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را مى کشتند آنگاه (با خیالى آسوده) در بازارها نشسته و به خرید و فروش مى پرداختند آن چنان که گویى هیچ کار خلافى مرتکب نشده اند؟! خداوند نیز در کیفرشان شتاب نفرمود تا آن که پس از فرصتى، آنان را با صلابت و قدرت به کیفر رساند (و در هم کوبید).
اى اباعبدالرحمن! از خدا بترس! و دست از یارى من بر مدار و در نماز خود مرا یاد کن... .
اى فرزند عمر! اگر براى تو همراهى با من دشوار و سنگین است، پس معذور و مرخصى! ولى... از این گروه کناره بگیر و در بیعت شتاب مکن تا ببینى کار به کجا مى انجامد!).
این گفتگو به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) برخلاف پندار کج اندیشان از همان آغاز تصمیم نهایى خود را گرفته بود، و تسلیم در برابر یزید و حکومت خودکامه بنى امیّه را که بر محو آثار اسلام مى کوشیدند، خطرى عظیم براى اسلام مى دانست. آرى تصمیم گرفته بود تا پاى جان بایستد و تسلیم نشود، حتّى طبق صلاحدید افرادى همچون ابن عبّاس یا عبدالله بن عمر حاضر نبود در خانه بنشیند و سکوت اختیار کند، و شاهد و ناظر خشکیدن درخت تنومند اسلام به وسیله آفت عظیمى همچون حاکمان بنى امیّه باشد.
او مى خواست سایه این درخت بارور همچنان بر سر مسلمانان جهان باشد، هر چند آبیارى آن با خون پاکش صورت پذیرد!(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.